انتقاد محمد درويش از روند بيوقفه سدسازي
هشدار درباره فرونشست دشت فسا
140 برابر استاندارد بحران جهاني
گروه اجتماعي|يك پژوهشگر و فعال محيطزيست با هشدار درباره تبعات جبرانناپذير توسعه سدسازي در منطقه زاگرس گفت: «در منطقهاي بين جهرم و فسا (استان فارس) به دليل برداشت بيرويه از آبهاي زيرزميني و كفشكني چاهها براي آبياري باغهاي مركبات، زمين سالانه تا 54 سانتيمتر نشست دارد و اين عدد 140 برابر عددي است كه از سوي اتحاديه اروپا، به عنوان شرايط بحراني معرفي شده (4 ميليمتر در سال) و حالا به دليل خشكسالي، هم باغهاي مركبات آن منطقه از بين رفته و هم فرونشست دشت قابل بازگشت نيست در حالي كه در همان منطقه، بزرگترين فروچاله منطقه آسياي جنوب غربي ايجاد شده است.»
محمد درويش، چندي قبل مهمان مستند تلويزيوني «ايرانگرد» بود و جواد قارايي؛ طبيعتگرد و مجري اين برنامه كه در هر نوبت از سفرهايش به اطراف ايران، جاذبههاي طبيعي، وضعيت منطقه، نحوه زندگي ساكنان بومي شامل ايلات و عشاير و حتي مردم محلي منطقه را به بينندگان برنامه معرفي ميكند، در پايان برنامهاي كه به معرفي دره «شيرز» در استان لرستان اختصاص داشت، از درويش دعوت كرد كه در توضيح خسارات سه دهه سدسازي براي طبيعت و محيطزيست ايران و به خصوص منطقه زاگرس، بلاي اين تصميم غيركارشناسانه را تشريح كند كه اين پژوهشگر محيطزيست هم در پاسخ به سوال قارايي درباره وجه تشابه خسارات زيستمحيطي سدسازي در منطقه زاگرس با شاليزارهاي خطه شمالي كشور گفت: «خطر سدسازي به مراتب بيشتر از شاليزارهاست. درست است كه تبديل رويشگاه جنگلهاي هيركاني در شمال به شاليزار، نهايت بدسليقگي بود ولي اراضي كشاورزي، حداقل يك پتانسيل توليد براي تامين معيشت مردم و جلوگيري از مهاجرت و حاشيهنشيني دارد درحاليكه حكايت خسارات سدسازي، بسيار غمانگيزتر و خطرناكتر است. در نتايج پژوهشي كه 500 اكولوژيست برتر جهان بر 1000 سد در هزار منطقه مختلف دنيا انجام دادند، حتي يك سد هم سود بيش از خساراتش نداشت. يكي از مهمترين مشكلاتي كه سدها ايجاد ميكنند، توليد گاز متان است چون به دنبال سرازير شدن آب، درختان منطقه زير آب ميرود و به صورت بسيار بطئي فاسد ميشود و انتشار گاز متان حاصل از اين فساد، باعث افزايش گازهاي گلخانهاي و تغيير اقليم خواهد شد كه نقيض هدف سدسازي است. علاوه بر اين، نگهداري حجم بالاي آب در محوطه بزرگ پشت سدها، شدت تبخير را افزايش ميدهد آن هم در سرزميني كه متوسط تبخيرش، دو هزار ميليمتر و در برخي نقاط كشور تا 5 هزار ميليمتر هم هست. پس بسيار نابخردانه است كه در سرزمين واقع در قلمرو خشكي جهان و در عرض بين 25 تا 40 درجه، آب را در سطح زمين نگهداري كنيم آن هم در سرزميني كه آبرفتهاي درشتانه داريم و ميتوانيم با يكدهم هزينه سدسازي، آب را در سفرههاي آب زيرزميني نگهداري كرده و سپس، با كمترين هزينه ممكن و بدون استفاده از موتورپمپها و بدون خروج ارز و بدون ايجاد آلودگي، آب را از چشمهها و قناتها و كاريزها، استحصال كنيم.»
درويش در اشاره به ديگر مشكلات سدسازي گفت: «تاثير سدسازي براي طبيعت، مثل تاثير مرفين در بدن انسان است. مرفين در كوتاهمدت، درد را تسكين ميبخشد اما مانع از تشخيص ريشه درد ميشود. حجم بالاي آب پشت سدها هم اين نشاني غلط را ميدهد كه در اين منطقه، آب زياد است و بنابراين، مصرف آب افزايش مييابد در حالي كه آب ذخيره شده پشت سدها، هويت اكوسيستمي دارد. بايد ديد اين حوضه آبخيز تا كجا ادامه دارد و اين حوضه آبخيز قرار بوده چه تغييري در نظام آبشناختي هيدرولوژيكي منطقه ايجاد كند كه حالا به دنبال سدسازي، اين تغيير مختل شده است؟ در منطقه كروسيوند (استان فارس) به دنبال ايجاد سدهاي ملاصدرا و سيوند در كنار سد درودزن، بزرگترين پهنه آبي منطقه؛ درياچه بختگان، تشت و كمجان را از دست داديم علاوه بر اينكه يك قطب جديد توليد گرد و خاك ايجاد كرديم كه متاسفانه موجي از مهاجرت به دنبال داشت و بدتر اينكه با ايجاد اين سدها، حيات بزرگترين انجيرستان ديم در استهبان هم بهشدت به مخاطره افتاد.»
درويش دراشاره به بازنگري بسياري از كشورهاي جهان براي تداوم روند سدسازي از امريكا مثال زد و گفت: «در كشور امريكا، نه تنها از سال 1980 تاكنون، هيچ سد در ارتفاع بالاي 15 متر در امريكا ساخته نشده، در همين مدت، بيش از 1740 سد را هم تخريب كردند چون به اين نتيجه رسيدند كه بهترين راه كنار آمدن با طبيعت، اين است كه قوانينش را درك كرده و بر بنياد آن قوانين، چيدمان توسعه را طراحي كنيم. نياكان ما هم همينگونه رفتار ميكردند. نياكان ما با 67 هزار پارچه قناتي كه طراحي كرده بودند 20 ميليارد مترمكعب آب را به سطح زمين ميآوردند. امروز دانشمندان اكولوژيست به اين نتيجه رسيدهاند كه حداكثر آب قابل استحصال در ايران، 20درصد پتانسيل آبي كشور است به اين معنا كه اگر پتانسيل آبي كشور، 100 ميليارد مترمكعب است، 20 ميليارد مترمكعب قابل استحصال است؛ همان حجمي كه پدران ما با قناتها برداشت ميكردند.»
درويش در ادامه صحبتهايش در تشريح تبعات ديگر تصميمات غيركارشناسانه و سدسازيهاي بيرويه گفت: «حجم آب پشت سدها حدود 46 ميليارد و 7دهم مترمكعب است و البته كل آب قابل تنظيم كشور هم معادل همين حجم است در حالي كه امروز، 76 ميليارد و 7 دهم مترمكعب و در واقع، بيش از 30 ميليارد مترمكعب مازاد بر حجم كل آب قابل تنظيم كشور، سد ساخته شده در حالي كه پشت اين سازه مازاد، هيچگاه آب جمع نخواهد شد. سوال اين است كه پس چرا اين سدها ساخته ميشود. در مثلها آمده كه در زمان شاه سلطان حسين صفوي، فردي از محلي رد ميشد و ديد چند نفر مقني مشغول كندن چاه هستند. اين رهگذر به مقنيها ميگويد، اينجا آبي نيست كه چاه ميزنيد و آنها در پاسخ ميگويند؛ اشكالي ندارد. اگر براي تو آب ندارد ولي براي ما نان دارد. حالا هم ميتوان براي دوستان سدساز، ساير راههاي رسيدن به خدا را تعريف كرد چون سدسازي تنها طريق امرار معاش نيست بلكه سيستمهاي بازچرخاني آب هم درآمدزاست. تا وقتي ميتوانيم تا 18 بار، آب را بازچرخاني كنيم چرا بايد بيش از 35 ميليارد مترمكعب از اين آب، به عنوان پساب از دسترس خارج شود؟ ما در اين كشور، غير از آبهاي فسيلي، آبهاي ژرف قابل استفاده داريم و همچنين ميتوانيم بر بهبود وضعيت مصرف كار كنيم. هر ايراني به طور متوسط بيش از 300 ليتر آب استفاده ميكند درحالي كه نرم استاندارد 120 تا 150 ليتر است. وزارت نيرو اعلام كرده كه بيش از يكسوم آبي كه در سامانه لولهكشي دراختيار سكونتگاهها قرار ميگيرد، قبل از رسيدن به مقصد، هدر ميرود علاوه بر آنكه مصرف آب در كشاورزي ما هم 6 برابر متوسط جهاني است.»
درويش افزود: «هيچ كشوري در جهان نميتواند ادعا كند كه از هر متر مربع خاكش، بيشتر از ما انرژي خورشيدي دريافت ميكند. تنها سه كشور در جهان اين وضعيت را دارند؛ ايران، عربستان و استراليا. ميزان دريافت انرژي خورشيدي در جنوب آلمان، هنوز از ميزان دريافت اين انرژي در شمال ايران كمتر است با اين حال در آلمان، بيش از نيمي از كل انرژي مورد نياز، از انرژيهاي نو تامين شده است. پس نگوييم كه سدسازي ميتواند منجر به توليد انرژي پاك بشود چون فقط حدود 12درصد از كل برق كشور ما از طريق سدهاي برقآبي تامين ميشود كه نهتنها حجم قابلتوجهي نيست، نسبت به هزينه ايجادشده و ميزان تخريب، به هيچوجه صرفه اقتصادي ندارد و حتي از منظر پدافند غيرعامل، ميتواند براي جمعيت عمومي خطرساز هم باشد چنانكه داعش به محض ورود به عراق و سوريه، اقدام به آلوده كردن آب سدها و تهديد به انفجار سدها كرد اما تخريب و انفجار يك نيروگاه خورشيدي، چه آسيبي به كشور وارد ميكند؟ حتي از منظر امنيتي هم توليد انرژي بادي و گرمايي و جزر و مدي در كشوري با 4700 كيلومتر مرز مشترك، خردمندانهتر از تامين انرژي از طريق منابع آبي است. اگر به سمت واقعي شدن قيمتها برويم، ميتوانيم روي چاههاي كشاورزي كنتور نصب كنيم كه هموطنان، به جاي تصور رايگان بودن آب، به فكر حداكثر بهرهبرداري از آب باشند.»
اين فعال و پژوهشگر محيطزيست در بخش ديگري از صحبتهايش به تبعات تصميمهاي غيركارشناسانه صدام در دهه 80 ميلادي اشاره كرد و گفت: «تبعات تصميم صدام در طول 8 سال جنگ عليه ايران، امروز و با گذشت بيش از يك دهه از مرگش، همچنان دامن 25 استان ما را گرفته است و شاهد هجوم ريزگردهاي ناشي از خشك شدن هورالعظيم هستيم.»
محمد درويش در بخش ديگري از صحبتهايش در پاسخ به مجري «ايرانگرد»، ضمن اشاره به ارزشمندي منابع آبي و رويشگاه جنگلي و چشماندازهاي منحصر به فرد و كهن زاد بومهاي يگانه و بيرقيب به عنوان ارزشهاي طبيعي و ملي در خاورميانه و آسياي جنوب غربي و عامل موثر براي دستيابي به آرمانهاي بلند سند چشمانداز 20 ساله، تاكيد كرد كه اين داشتههاي طبيعي به شرط طراحي توسعه براساس واقعيتهاي جغرافيايي و تقويت بومگردي مسوولانه و استحصال انرژيهاي نو به جاي فروش اين جذابيتها، ميتواند جايگاه قابل توجهي براي ايران در منطقه رقم بزند.
درويش همچنين در تشريح تبعات جبرانناپذير نابودي جنگلهاي بلوط در اثر سدسازي بيرويه و غيركارشناسانه و همچنين، برداشت چوب از جنگلهاي بلوط براي قاچاق چوب و تبديل به زغال و درآمدزايي در استانهاي منطقه زاگرس گفت: «جنگلهاي بلوط نشانه پايداري اكوسيستم يا بومسازگان ايران در منطقه بسيار راهبردي زاگرس است. مهمترين و مشهورترين رودخانههاي ما و ازجمله كارون، كرخه، دز، زايندهرود، سفيدرود، زرينهرود، گاماسياب، سيروان و در مجموع، 45درصد از آب شيرين ايران از اين منطقه سرچشمه ميگيرد. اگر ميخواهيم حال اين رودخانهها خوب باشد، بايد حال 6 ميليون هكتار جنگل بلوطها و بنه كه تيپ غالب منطقه زاگرس است خوب باشد. برگ اين درختان مانع از بارش مستقيم قطرات باران به خاك و در واقع، مانع از خورندگي قطرات باران و فرسايش پاشماني ميشود و بنابراين، آب باران با طمانينه و بهتدريج در خاك نفوذ كرده و نفوذ عمودي آب در خاك، باعث پرآبي چشمهها و قنوات و سفرههاي آب زيرزميني خواهد شد كه نتيجه نهايي اين اتفاق، تامين ذخيره استراتژيك سرشاخههاي رودخانههاي راهبردي ماست. علاوه بر اين، بلوطها يكي از مهمترين عوامل حفظ تنوع زيستي در منطقه هستند. اگر درختان بلوط را از دست بدهيم، بخش مهمي از تنوع جانوري و در واقع، پرندگان را از دست خواهيم داد چون آشيانه پرندگان، درختان بلوط هستند و البته، پرندگان باعث حاصلخيزي خاك ميشوند چون كود پرندگان در مسيرهاي گسترده پرواز، باعث تقويت خاك و به دنبال آن، باعث بهبود وضعيت درختان بلوط خواهد شد. علاوه بر اين، فراواني تعداد پرندگان در اين مناطق باعث كنترل افت درختان و از جمله سوسك چوبخوار و لورانتوس ميشود.»
درويش افزود: «تنوع منحصر به فرد منطقه زاگرس كه 65درصد كل تنوع زيستي ايران را شامل ميشود، مديون اين رويشگاه جنگلي است. رويشگاه جنگلي زاگرس، همچون يك سپر حفاظتي، باعث تعديل اقليمي شده و ظرفيت گرمايي ويژه منطقه را افزايش داده و تفاوت دماي شب و روز را كاهش ميدهد كه اين تاثيرات، به مقاومت منطقه در برابر فرآيند بياباني شدن منجر ميشود. رويشگاه زاگرس باعث ميشود خاك؛ اين ارزشمندترين عنصر فلات ايران حفظ شود چون ريشه درختان بلوط از جابهجايي خاك جلوگيري ميكند. ما در سرزميني زندگي ميكنيم كه ميزان خاكزايي آن، يكهفتم ميزان جابهجايي خاك است و به همين دليل، نرخ فرسايش خاك در ايران، دو ميليارد تن و سه برابر متوسط آسيا و بسيار خطرناك است. در واقع، ما سالانه معادل خاك تنب كوچك، تنب بزرگ و ابوموسي؛ خاك از دست ميدهيم. رفتارهاي ما مشابه آن آدمي است كه روي شاخه نشسته و بن را ميبرد. چرا بايد در استاني مثل چهارمحالوبختياري، سالانه 5 هزار هكتار از جنگلهاي بلوط تبديل به زغال شود آن هم در حالي كه هر كيسه زغال را 15000 تومان ميفروشند؟»