حكيم سبزواري در روزگار ما
سيد حسن امين
يكي از موهبتها و سعادتهايي كه در زندگي نصيب من شد، شاگردي علامه حسنزاده آملي بود. من در تهران نزد حاج آقا يحيي طالقاني و آقا رضي شيرازي و جمعي ديگر از بزرگان فلسفه خواندم و از همان زمان شهرت حسنزاده آملي را شنيدم. پس از فراغ از تحصيل كتاب كوچك برداشتي از مشاعر ملاصدرا را با همدرس دانشمندم استاد منوچهر صدوقيسها منتشر كرديم كه در حقيقت حاصل تقرير دروس حاج آقا يحيي بود. سپس هر دو به كار قضاوت پرداختيم. استاد صدوقيسها به قزوين و من به قم رفتم و در محضر استاد حسنزاده آملي در مدرسه سعادت حاضر شدم. ايشان با تسامح پذيرفت كه طالب علمي غيرمعمم كه در زي طلبگي نبود، در درس اسفار ايشان شركت كند. همان زمان بخشي از مباحث ايشان را در مطبوعات زمان منتشر كردم، از جمله يك بار ايشان در مطاوي درس به مقايسه هفتخوان رستم در شاهنامه فردوسي با اسفار سبعه غربيه و هفت وادي عشق مندرج در منطقالطير عطار پرداختند. من آن را با مباحث هانري كربن درباره مباحث عرفاني سهروردي و بحث حماسه عرفاني او مقايسه كردم و به صورت نوشتاري در مجله سخن معتبرترين نشريه علوم انساني پيش از انقلاب با سردبير دكتر پرويز خانلري فرستادم. همچنين برخي از مكتوبات و منشات استاد حسنزاده را در مجله «وحيد» با مديريت و سردبير زندهنام سيفالله وحيدنيا منتشر كردم.
همچنين افتخار ديدار اكثر استادان علامه حسنزاده را داشتم، از جمله مرحوم آيتالله سيد ابوالحسن رفيعي قزويني كه در زمان دانشجويي ما در مدرسه جامع بازار تهران، شبستان مرحوم حاج ميرزا عبدالله چهل ستوني حلقه درسي داشتند و بسياري از علما و فضلا به درس ايشان ميرفتند. در اين محضر هر علاقهمندي چه مكلا و چه معمم اجازه حضور داشت. از ديگر اساتيد علامه حسنزاده، عبارت بودند از: علامه ابوالحسن شعراني كه آقاي حسنزاده در ادبيات و فقه و سمعيات و عرفان و نجوم و تفسير خود را مديون ايشان ميدانست. او تفسير مجمعالبيان امينالاسلام ابوعلي طبرسي را نزد مرحوم علامه شعراني خوانده بود. ديگر عالم بزرگ و استاد علامه حسنزاده، آيتالله شيخ محمدتقي آملي، پسر آخوند ملامحمد آملي بود. آخوند ملامحمد از ياران و اصحاب شيخ فضلالله نوري بود كه بعد از مشروطيت باعث زحمتشان شدند و با آنكه ساكن تهران بود، پس از سقوط محمدعلي شاه و تبعيد و فرارش به روسيه، به مسقطالراس خودش در آمل تبعيد شد.
اما شيخ محمدتقي آملي در تهران ماند و پس از چندي تهران را به نجف ترك كرد. او از علماي بزرگي بود كه اگرچه واجد همه شرايط بود، با سماحت و كرامت از اينكه رساله عمليه بدهد و خودش را در مرتبه مراجع تقليد قرار دهد، پرهيز كرد و اين نشانه نهايت صداقت و امانت و ترفع او از مسائل رياستي و جاه و جلال است. آخر ما يخرج من قلب الصديقين، حب الجاه. از ديگر استادان علامه حسنزاده، فاضل توني مدرسه فلسفه و حكمت در حوزه و دانشگاه بود. علامه نزد ايشان بخشي از مباحث فلسفي و منطقي ابن سينا را خواند. همچنين نزد مرحوم محيالدين الهي قمشهاي، مدرس فلسفه و عرفان حوزه و دانشگاه، متون زيادي را خواند. علامه حسنزاده در سال 1342 بعد از اينكه در معقول و منقول صاحبنظر و مجتهد شد، به قم رفت و سالها از محضر درس علامه طباطبايي صاحب الميزان استفاده كرد.
آنچه علامه حسنزاده آملي را از تمامي اطرافيان بالاتر ميبرد، جامعيت ايشان در همه زمينههاي سمعيات، عقليات، ادبيات و حتي علوم است. او توانست از جهت علوم ظاهري همه رشتهها را به حد كمال دنبال كند و از جهت علوم باطني و معارف حقه هم در سلوك معنوي داراي مراتب بسيار والايي بودند. خودم شبي را در آمل در محضر ايشان بودم كه آن ديدار كرامتي داشت كه بيان آن دشوار است و در اين مجمل نميگنجد. ايشان برنامههاي سلوك خود را در كتابي با عنوان نامهها و برنامهها نوشتند. من اكنون بعد از چهل و اندي سال، هنوز از مطالعه آن دستور سلوك در راه حق و عبادت و بندگي خدا، منقلب ميشوم. ايشان بعدا اين برنامه را در كتابي با عنوان تازيانه سلوك تجديد چاپ كردند و من هم آن را با مقدمه و موخرهاي تجديد چاپ كردم.
آنچه از علامه در ذهن من ماندگار شده به خاطرهام در زمينه تحقيق پيرامون زندگي و انديشههاي حاج ملاهادي سبزواري حكيم الهي قرن سيزدهم هجري است. بعد از مطالعه منظومه حاج ملاهادي سبزواري و نگارش كتاب مستقلي درباره او و تصحيح ديوان اشعار حاج ملاهادي، همواره اين سوال در ذهن من بود كه اگر در زمان حاج ملاهادي سبزواري زندگي ميكردم، او را چگونه مييافتم؟ با ديدن علامه حسنزاده آملي دريافتم كه استاد حسنزاده آملي، از نظر جامعيت بين ظاهر و باطن شخصيتي همانند حاج ملاهادي سبزواري دارد. وقتي به مرحوم حكيم ابوالحسن جلوه فيلسوف الهي معاصر حاج ملاهادي در تهران ميگويند كه شما در مركز ايران هستيد، چرا مثل حاج ملاهادي سبزواري طالب علم به شما جذب نميشود؟ حكيم جلوه در پاسخ ميگويد: من درس فلسفه ميدهم، اما آن باطني را كه در تعريف فلسفه گفتهاند، ندارم. حكماي قدما در تعريف حكمت و فلسفه گفتهاند: «الحكمه هي صيروره الانسان عالما عقليا مضاهيا للعالم العيني» يعني حكمت به معناي تطور و شدن انسان به صورت عالمي عقلي مشابه عالم عيني است. درحاليكه حاج ملاهادي علاوه بر صاحبنظر بودن در فلسفه و تدريس حكمت متعاليه ملاصدرا از جهت سلوك معنوي و باطني كامل مكمل است. علامه حسنزاده آملي همتا و همپاي حكيم سبزواري بود كه نظير خويش بنگذاشتند و بگذشتند. خوشحالم كه افتخار داشتم در شمار شاگردان علامه حسنزاده آملي قرار بگيرم. و هذا من فضل ربي.
پژوهشگر فلسفه و حقوق