خاطرات سفر و حضر (69)
اسماعيل كهرم
عازم اروپا بودم، از راه قطر. چه فرودگاهي ساختهاند در «دوحه». دل صحرا را شكافتهاند، مسطح كردهاند و جايي كه سي سال پيش صحرا و بيابان بود يك فرودگاه معظم در حال توسعه است. تمام امور فرودگاه (در سطح پايين) به دست آسياييهاست؛ هنديها، بنگلادشيها، پاكستانيها... و قطريها؟ رياست و مديريت ميكنند، همين.
داخل هواپيما بودم. يك پسربچه هفت، هشتساله آمد كنار من نشست. ديدم با رديفهاي آخر در حال صحبت است، با كسي چند كلمهاي با ايما و اشاره صحبت كرد و بعد سر جايش نشست و بلافاصله كامپيوتر مقابلش را روشن كرد. بعد مجددا برخاست و باز هم كلماتي را با دوستش رد و بدل كردند و باز هم كامپيوترش را راه انداخت. بعد از يكي، دو دقيقه باهم شروع به بازي كردند!
يك بازي را دو نفره داخل هواپيما به راه انداختند و در تمام طول پرواز باهم ارتباط داشتند. بنده اصلا از اين بازي و نحوه اجراي آن سر درنياوردم! بيخود نيست كه خانوادهها اشكالات موبايل يا كامپيوتر خود را از بچهها ميپرسند! من فكر ميكنم، وقتي كه برتري با نيروي بدني و فيزيكي بود، بچهها در محاق بودند ولي اكنون كه كامپيوتر و موبايل ذهن را به چالش ميكشد، بچهها موقعيت واقعي خود را باز يافتهاند. به قول بسياري از محققان، بچهها پدران واقعي پدر و مادر خود هستند. باهوشتر و با قدرت يادگيري فراتر.