خاطرات سفر و حضر (70)
اسماعيل كهرم
عدهاي از اساتيد دانشگاههاي انگلستان به ايران ميآمدند. من با برخي آنها آشنا بودم. بنده را در يكي، دو تا از سفرها و مهمانيها راه دادند. اين جماعت فرهيخته يكي، دو گله داشتند؛ يكي اينكه ميگفتند ما در ايران جز چلوكباب چيزي نه ديديم و نه خورديم! هر جا كه در شهر يا بين راه رفته بودند، فقط به آنها چلوكباب ارايه شده بود! به طوري كه آنها به شوخي ميگفتند ظهر چلوكباب، شب چلوكباب، شام چلوكباب. به راستي از اين همه پلو و خورش و كوفته و آش و انواع دسر مثل سمنو، شلهزرد و رنگينك، نبايد به توريستهايمان اين تنوع را نمايش دهيم؟ اين گروه كه به كرمان رفتند، تعدادي مسن بودند و نيازمند حمام آب گرم روزانه (وان آب گرم) هتل درپوش وان را برداشته بود! وقتي كه دنبال درپوش رفتند، گفته شد كه به خاطر صرفهجويي در مصرف آب، از درپوش خبري نيست. مسوول تور اساتيد فرمود: به همين دليل ما زير كلمه هتل 5 ستاره، اضافه كرديم «استاندارد ايراني.»