• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5044 -
  • ۱۴۰۰ دوشنبه ۱۹ مهر

به مناسبت روز جهاني كودك؛ 16 مهر

تربيت كودك در پرتو اخلاق

مصطفي سليماني

از يك دورنماي كلي، رشد اخلاقي كودك، تحت تاثير دو عامل است: اول، رشد طبيعي قواي باطني كودك و دوم، هدايت و تربيت اين قوا در يك راستاي خاص. انديشمندان غربي و عالمان اسلامي، براي فراهم آمدن اين دو عامل، شرايط متعدد و عوامل گوناگوني را مطرح كرده‌اند و بر اين باورند كه احصاي همه آنچه برشمرده‌اند، مي‌تواند برآورنده حد نهايي رشد اخلاقي كودك باشد، اما حقيقت اين است كه حتي با وجود جمع شدن تمامي شرايط و با برقرار بودن همه لوازم نيز باز امكان تضمين روند رشد اخلاقي كودك وجود ندارد، زيرا هر كودكي، از اين‌رو كه يك انسان منحصربه‌فرد است، كيفيت منحصربه‌فرد خود را نيز از نظر قواي باطني دارد و بديهي است كه وقتي اجزاي اين قواي باطني، از قبيل انديشه‌ها، احساسات، غرايز، سلايق و علايق افراد با يكديگر متفاوت باشد، تلفيق‌شان با شرايط تربيتي نيز خروجي‌هاي متفاوت‌تري را رقم خواهد زد. با اين‌ همه، گرچه بشر از كنترل عامل اول ناتوان است، اما مي‌تواند با تكيه بر قابليت تربيت‌پذيري‌اي كه دارد، بر موانع رشد اخلاقي خود فائق بيايد و خود را از نظر اخلاقي تربيت كند. در اين ميان، كودكان به دليل اينكه هنوز فضايل و رذايل اخلاقي در وجودشان به صورت ملكه درنيامده و تغييرپذير است، تربيت‌پذيرتر نيز هستند.

 سه قوه در نهاد تربيت 
بنا بر باور علماي اخلاق، سعادت و سلامت انسان در گرو رعايت اصول و معيارهاي اخلاقي است و آنچه مانع از در آغوش كشيدن اين سعادت است، وجود سه قوه (نيرو) در نهاد اوست كه به دليل بهره‌برداري ناصحيح (افراط و تفريط)، به جاي آنكه بالي براي پرواز باشند، نردباني براي سقوط خواهند شد. اولينِ اين قوا، قوه شهوت است كه اگر به حد افراط برسد مايه شر و اگر به حد تفريط برسد عامل بي‌شخصيتي و بي‌خويشتني است؛ اما اگر با عقل و درك آميخته شود به عفت بدل مي‌شود. به تعديل رساندن اين قوه، در ادب كردن و تربيت آن با عقل و شرع است و كودكان، اگر به گونه‌اي تربيت شوند كه ارزش‌ها، هنجارها و قوانين حاكم بر جامعه را به رسميت بشناسند، از اين ‌دست هيجانات و التهابات روحي و رواني نيز مصون خواهند شد. علامت به تعادل رسيدن اين قوه، شرم، قناعت، صبر، آسان‌گيري، ظرافت و موافقت است.  دومينِ اين قوا، قوه غضب است كه اگر به حد افراط برسد عامل تهور و بي‌باكي و اگر به حد تفريط برسد سبب جبن (ترس) است؛ اما اگر با عقل و درك آميخته شود به شجاعت بدل مي‌شود و مي‌تواند يك ابزار جدي براي مبارزه با نفس و ايستادگي در برابر مكر و حيله‌هاي آن باشد. سومينِ اين قوا، قوه ناطقه است كه اگر به حد افراط برسد عامل مكاري و حيله‌گري و اگر به حد تفريط برسد سبب ناداني است؛ اما اگر با عقل و درك آميخته شود به حكمت بدل مي‌شود. روند به تعديل رساندن اين قوه از يادگيري حلال و حرام آغاز مي‌شود و بعد از خودشناسي مي‌گذرد و در نهايت به خداشناسي مي‌رسد. در حالت اعتدال اين قوه، فرد در تمام اعمال و افعال خود، توانايي شناختن خطا از صواب را پيدا خواهد كرد.  به دنبالِ به اعتدال رسيدن هر سه قوا، ملكه و فضيلت تازه‌اي بروز مي‌كند كه از آن به ملكه عدالت ياد مي‌كنند. در اين حالت، نفس مطيع عقل است و به كمك آن در هر لحظه، از افراط و تفريط بركنار مي‌ايستد، راه درست را تشخيص مي‌دهد و ظاهر آن با باطنش برابر خواهد شد. اگر تربيت كودك بر پايه شكل‌گيري سه ملكه «عفت»، «شجاعت» و «حكمت» باشد، دستيابي به فضيلت «عدالت» نيز براي آنها ميسر خواهد شد. تمام خصايل و فضايل ديگر، بعد از ظهور ملكه عدالت ظاهر خواهند شد و در نهايت، كودك با تمام ابعاد وجودي خود به سمت مبدا كمال حركت خواهد كرد. اصول اين حركت تكاملي مي‌تواند تحت عنوان اصول تربيت اخلاقي كودكان و در قالب يازده اصل اساسي، قابل تبيين و بررسي باشد: 
 اصل اول؛ ضرورت پاكسازي و خلوص نيت
قصدِ قلبي و باطني انسان، منشا خوبي و بدي عمل او و تعيين‌كننده ارزش و اهميت كارهاي اخلاقي اوست. نيت، همان انگيزه‌اي است كه مي‌تواند انديشه بالاترين خيرها را به وجود بياورد. بنابراين، تربيتِ دروني‌ترين امرِ كودكان (قصد و نيت آنان)، تعيين‌كننده محور و ارزش همه رفتارهاي آنان است. هر جهت‌گيري فكري و عملي‌اي كه يك كودك در آينده خواهد داشت، در سايه نيتش رنگ مي‌گيرد. پس تمام كوشش يك مربي در مرحله اول بايد اين باشد كه هدف تمام اعمال و رفتار كودك را خدا و اطاعت از فرمان او تعريف كند. به اين ترتيب، مقدمه پاكسازي باطن كودك از رذايل اخلاقي نيز فراهم خواهد آمد. «مواجه كردن كودك با محروميت نسبي»، «بزرگ جلوه دادن اعمال كوچك كودك» و «آگاه كردن كودك از اثرگذاري نيت در همه اعمال» از جمله راهكارهايي هستند كه مربي مي‌تواند با استفاده از آنها، انگيزه كودك را تحريك و تقويت كند. پي‌ريزي درست انگيزه مي‌تواند روند رشد شخصيت اخلاقي كودك را در مسير كمال هموار كند (اصول تربيت، علي‌اصغر احمدي، 1385، ص 69-61) .
 اصل دوم؛ توجه به تفاوت‌هاي فردي
كودكان همان‌طور كه از نظر وضعيت ارثي و محيط رشدي با يكديگر تفاوت‌هاي اساسي دارند، تفاوت‌هاي جسمي، روحي، خلقي و عاطفي مشهودي نيز با يكديگر دارند. نتيجه واضحِ اين تفاوت‌ها، تفاوت در استعداد، فهم و قوه عقل است كه طبيعتا سبب مي‌شود سعه وجودي (ظرفيت) و سطح تحمل هر كودك نسبت به كودك ديگر نيز متفاوت باشد. بر اين اساس، مربي بايد طبق سطح توانمندي هر كودك با او مواجه شود. به اين معنا كه تاثير وضعيت ژنتيكي، موقعيتي، فرهنگي، زيستي و جغرافيايي را در كودك ناديده نگيرد و توجه داشته باشد كه به عنوان مثال، مجموع همه اين عوامل هستند كه مي‌توانند در تعيين سطح «اراده يك كودك» نقش داشته باشند و بديهي است كه با تغيير اندازه اراده كودك، سطح سختي و شدت كاري كه به او محول مي‌شود نيز متفاوت خواهد بود. «استفاده از روش پرسش و پاسخ»، «موعظه و نصيحت فردي»، «استعداديابي و ذوق‌شناسي» و «كشف نبوغ يا كم‌تواني ذهني» از جمله راهكارهايي است كه مي‌تواند از هدررفت هوش و استعداد كودكان و تحميل برنامه‌هاي اخلاقي به آنها جلوگيري كند و كيفيت برنامه‌ريزي براي رشد شخصيت اخلاقي‌شان را متناسب با وضعيتي كه دارند، تعيين كند (تعليم و تربيت در اسلام، مرتضي مطهري، 1368، ص 57-56) .
 اصل سوم؛ تناسب برنامه اخلاقي با سطح رشد شخصيتي
هر كودكي به صورت فطري و از بدو تولد، واجد برخي ارزش‌هاي اخلاقي است كه براي شكوفايي و رشد همه‌جانبه‌شان، به همراهي يك مربي اخلاق طبق يك برنامه مدون اخلاقي نيازمند است. اين برنامه اخلاقي زماني به نتيجه خواهد نشست كه درست مطابق و متناسب با مراحل رشد جسماني و رواني كودك پياده شود. «آزادي دادن به كودك (نه مطلق)»، «ارايه آگاهي‌هاي لازم به او در زمان لزوم»، «تذكر و مشاوره به موقع» از راهكارهايي است كه مي‌تواند به مربي كمك كند (مباني تربيتي سلامت در اسلام، فاطمه غلامي‌نژاد، 1392، ص 258) .
 اصل چهارم؛ ميانه‌روي
انسان به‌طور ذاتي به اعتدال در افكار، گفتار و كردار گرايش دارد، زيرا به هر اندازه كه از مرزهاي اعتدال خارج مي‌شود، به همان اندازه نيز مستعد دريافت آسيب خواهد شد. اخلاقي بار آمدن كودك، از يك منظر همان ميانه‌رو بودن اوست. تفريط در يك رفتار اخلاقي، با متوقف كردن مسير رشدي كودك، به اندازه افراط در رفتار كه به گستاخ شدن او مي‌انجامد آسيب‌زاست. معتدل شدن خوي و خصلت‌هاي اخلاقي در كودك، از طريق به تعادل رسيدن دو كفه «بيم» و «اميد» در او اتفاق مي‌افتد. يعني مربي مي‌تواند با به ‌كارگيري عامل ترس، سبب سركوب استعدادهاي پست و عوامل خطاي كودك باشد و از طغيان او جلوگيري كند و با استفاده از عامل اميد، اسباب رشد و پرورش استعدادهاي عالي او را فراهم آورد. «سرزنش و مواخذه كودك متناسب با خطا»يي كه از او سر مي‌زند و «تناسب انتظارات مربي با موقعيت‌ها و امكاناتي كه كودك دارد»، مي‌تواند موجب رشد كودك در تمام شوون و ابعاد اخلاقي شود (سيري در تربيت اسلامي، مصطفي دلشاد تهراني، 1382، ص 162-155) .
 اصل پنجم؛ تقيد به انضباط
پايبندي به انضباط (و نه نظم)، لازمه اخلاقي زيستن است. در انضباط، كودك به گونه‌اي بار مي‌آيد كه بدون هيچ اهرم بيروني‌اي، از درون، به ‌قاعده رفتار مي‌كند. كودك منضبط، خويشتندار است و تلاش مي‌كند كه خودش را تحت كنترل و تسلط خودش دربياورد. از اين‌رو، بر احوال و اوضاع خودش مسلط است. او بدون اجبار هيچ قانون و مقررات و شرع و تكليفي، بر رفتار خودش مسلط است و طبق امر قواعدِ دروني خود، اخلاقي رفتار مي‌كند. مربي مي‌تواند با دروني كردن انضباط در كودك، او را به گونه‌اي واجد اين صفت كند كه تمام حالات و رفتارهاي شخصي‌اش (و نه اجتماعي) درست و شايسته باشد (گامي در مسير تربيت، رجبعلي مظلومي، 1362، ص 234) .
 اصل ششم؛ پيوستگي و استمرار
رشد اخلاقي انسان، نه تنها در دوران كودكي او، بلكه در تمام دوره حيات او ادامه دارد. انسان با هر رشد، از يك قوه به يك فعل درمي‌آيد و به اين ترتيب، در مرتبه قوه بعدي مي‌ايستد تا آن را نيز به فعل تبديل كند و به همين ترتيب، اين روند را ادامه مي‌دهد و به حركت و سيلان و رشد مي‌پردازد تا زماني كه به كل به فعليت برسد (مرگ) . اين حركتِ به هم پيوسته و امتداد و استمرار براي تبديل يك قوه اخلاقي به فعل اخلاقي، نيازمند مداومت و كوشش پي در پي مربي اخلاقي و كودك است. در واقع، كودك و مربي، بايد پا به پاي يكديگر، از يك منزل اخلاقي به منزلگاه ديگر بروند و با همراهي هم، مسيرِ رشد را به سمت كمال بي‌نهايت بپيمايند (درآمدي بر فلسفه تعليم و تربيت با تاكيد بر آراي انديشمندان مسلمان، احمد سلحشوري، 1392، ص 184-183) .
 اصل هفتم؛ چشم‌پوشي عمدي
تنها ابزار يك مربي اخلاق، براي راهنمايي و رشد اخلاقي كودك، محبت است. محبت مربي نسبت به كودك، نه لزوما به معناي مهرورزي ظاهري، بلكه گاه به معناي قهر ظاهري است كه مثلا در لباس توبيخ نمايان مي‌شود، اما گاه مربي با وجود آگاهي از خطا و اشتباه كودك، خودش را نسبت به آنچه مي‌داند به غفلت مي‌زند و با چشم‌پوشي از خطاي صورت گرفته، راز كودك را پوشيده نگه مي‌دارد. اين عمل (تغافل) كه شرايط خاص و پيامدهاي ويژه خود را دارد، مي‌تواند به عنوان يك روش تربيتي كارآمد، سبب رشد جدي كودك در زمينه اخلاقي شود. گاه كودك از آشكار شدن گناه خود نزد مربي يا ديگران هراس دارد و مربي نيز با استفاده صحيح از اين موقعيت اخلاقي، او را رشد مي‌دهد. به اين صورت كه با غافل نشان دادن خود، علاوه بر حفظ آبرو و حيثيت كودك، اعتماد او را نيز به خودش جلب مي‌كند، مضاف بر اينكه او را به‌طور غيرمستقيم، به جبران عمل خطايي كه مرتكب شده هم ترغيب مي‌كند. بهره ‌نبردن از ظرفيت تغافل مي‌تواند ضربه جبران‌ناپذيري به سير رشدي كودك وارد كند: جسور شدن كودك بر انجام خطا و گناه به سبب تغافل نكردنِ به موقع، شكسته شدن هيبت و شكوه مربي يا از ميان رفتن آبرو و شخصيت افراد ديگر به دليل تغافلِ بي‌هنگام، همه از آفات آشنا نبودن مربي به شرايط تغافل است، حال آنكه استفاده بجا و درست از تغافل، مي‌تواند بسياري از موانع تربيت اخلاقي كودك را از ميان ببرد (جايگاه روش‌هاي تربيتي در تعليم و تربيت، علي فائضي، 1370، ص 79) . 
 اصل هشتم؛ رشد تدريجي
مربي براي رشد اخلاقي كودك، بايد همزمان نسبت به نيازهاي جسماني و ذهني كودك حساس باشد. به اين معنا كه علاوه بر در نظر داشتنِ وضعيت بدني كودك، موقعيت فكري و رواني او را نيز رصد كند تا بتواند يك برنامه تربيت اخلاقي منظم و مشخص را متوازن با اين نيازها تدوين كند. همان‌طور كه نفس نباتي، نمي‌تواند بدون طي مراحل لازم، رشد كند و به مرحله نفس حيواني برسد، نفس حيواني نيز قادر نيست بدون گذر از شرايط لازم، رشد اخلاقي مطلوبي داشته باشد، زيرا تجربيات مورد نياز را به دست نياورده است. بنابراين، يك مربي بايد جز اينكه به مرحله مرحله بودن رشد واقف است، به تربيت اخلاقي متناسب با هر مرحله نيز واقف باشد، تا به اين ترتيب تكليفِ بيشتر از توانايي كودك را بر او تحميل نكند (درآمدي بر فلسفه تعليم و تربيت با تاكيد بر آراي انديشمندان مسلمان، احمد سلحشوري، 1392، ص 186-185) .
 اصل نهم؛ اصل عادت
عادت را به عنوان طبيعت دوم بشر مي‌شناسند. بشر به واسطه عادت مي‌تواند معلومات خود را گسترش بدهد، به يادگيري مهارت‌ها بپردازد و از يادگيري مكرر امور و تلاشِ آگاهانه براي انجام‌شان بي‌نياز شود، اما همين ناآگاهانه بودن عادات و غير اختياري بودن‌شان سبب شده است كه در تربيت اخلاقي، به عنوان امري مثبت جايگاهي نداشته باشند. عادات اموري بي‌روح و صرفا مكانيكي‌اند كه بر اثر تكرار و تمرين، عادي شده‌اند و بدون درگير كردن قوه فهم و درك، بي‌صرفِ زحمت انجام مي‌شوند. كاري كه مربي اخلاق انجام مي‌دهد، تبديل عادت به ملكه نفساني است كه با دميدن روح در عمل انجام مي‌شود. مربي اخلاق در كنار اينكه سعي مي‌كند كودك را به انجام كار شايسته و رفتار صحيح عادت بدهد، همواره درصدد است كودك را از نظر اخلاقي به جايگاهي برساند كه آن عادت را با دل و جان انجام دهد. اين حالت زماني در كودك حاصل مي‌آيد كه كودك همواره منشا و هدف خود از انجام آن كار را مدنظر خودش قرار بدهد. با اين رويه، عادت مي‌تواند بهترين روش براي تربيت اخلاقي باشد. مربي مي‌تواند ابتدا با استفاده از دو روش مقطعي (فوري) و تدريجي، عادات غلط را از كودك بگيرد و سپس عادات صحيح و سرنوشت‌ساز را با دل و جان او بياميزد (آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، محمد بهشتي، 1387، ج 5، ص 136) .
 اصل دهم؛ اصل تغيير ظاهر و تحول باطن
انسان موجودي است كه از دو بعد شكل گرفته است و بنا بر شواهد بسيار، اين دو بعد، مثل دو لايه بيروني و دروني بر هم اثرگذارند. آنچه در هيات جسماني و تن مادي انسان اتفاق مي‌افتد، نيت، تفكر و امور باطني او را نيز تحت تأثير قرار مي‌دهد و مربي مي‌تواند از اين وضعيت جهت رشد اخلاقي كودك بهره ببرد. او مي‌تواند با انجام درست و آراسته اعمال، شيوه اجراي صحيح آنها را به كودك بياموزد و با برانگيختن علاقه دروني كودك به زيبايي، گرايش او را به زيبايي‌هاي معنوي معطوف كند (مجموعه مقالات همايش تربيتي قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني‌(ره)، جمعي از نويسندگان، 1388، ص997).
 اصل يازدهم؛ اصل كرامت
كودكان از اين جهت كه خودمختار نيستند، نيازمندِ شرايطي‌اند كه به واسطه آن از حقوق خود برخوردار شوند. مربي اخلاق، به عنوان كسي كه مي‌خواهد موجودي شريف تربيت كند، همواره درصدد است كه كودك را با كرامتِ ذاتي‌اش آشنا كند تا به اين ترتيب، او را براي رعايت اخلاقيات، به مرحله انضباط دروني برساند. او براي رشد كرامت كودك، مي‌تواند از چند راهكار بهره بگيرد كه از جمله آنها مي‌توان به بيان جايگاه انساني كودك و معرفت‌بخشي به او، بيان استعدادها و ظرفيت‌هاي كودك و تقويت اعتماد به نفس او، مسووليت‌دهي به كودك متناسب با سطح توانايي‌هاي او و مشورت كردن با كودك در مواردي كه قادر به تجزيه و تحليل شرايط است، نام برد. متوجه كردن كودك نسبت به كرامت و شرافتي كه دارد، مي‌تواند عزت نفسي به او ببخشد كه به واسطه آن از هر مفسده‌ اخلاقي‌اي دست بكشد (درسنامه اصول و روش‌هاي تربيت اسلامي، جمعي از نويسندگان، 1394، ص 70-64).
نويسنده، روانشناس 
 و دانش‌آموخته فلسفه اخلاق

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون