فضاهاي اختصاصي زنان در شهر، يك ضرورت يا يك امكان؟
اختصاصيسازي فضا در شهرها در برخي موارد با مقاومت و در بعضي مكانها با استقبال روبهرو ميشود.
اما آيا ميتوان همه فضاهاي عمومي را اختصاصيسازي كرد يا آنكه اصولا اين امكان وجود دارد يا به صلاح شهر و شهروندان است؟ اين سوالي است كه همواره وقتي فضايي اختصاصي ميشود در ذهن شهروندان به وجود ميآيد! اما نياز زندگي در شهر الزاماتي دارد كه در برخي موارد نيازمند اختصاصيسازي برخي فضاهاي عمومي است، مثلا اتاقهاي مادر و كودك كه بخشي از فضاي عمومي است كه براي مادران شيرده و نوزادان در ايستگاههاي مترو يا برخي ديگر از فضاها از جمله هتلها يا رستورانها و حتي سينماها ضروري است. يا اختصاص برخي كابينهاي مترو يا اتوبوسهايي براي زنان به منظور ايجاد شرايط امن براي تردد آنها يا ايجاد برخي بوستانهاي اختصاصي براي زنان تا بتوانند به راحتي و امن در كنار فرزندان و دوستان از فضاي سبز استفاده كنند اما اينكه همه فضاها با رويكرد امنسازي براي زنان بخواهد اختصاصيسازي شود، سازوكار تعامل شهروندان و رنگ و روي سرزندگي شهري و روابط خانوادگي با چالش همراه ميشود. لذا با پذيرش ضرورتها و الزامات ميتوان بخش از فضاهاي عمومي را اختصاصي كرد اما اين نبايد مبدل به يك رويه شود چرا كه فضاي شهر را نميتوان جداسازي كرد. مفهوم اختصاصيسازي و جداسازي بايد براي برنامهريزان و مديران شهري به روشني تبيين شود تا از مرزي كه حيات شهر را با چالش روبهرو كند دوري جست. به نظر برخي كارشناسان از جمله باندز (bandez) از زمان پيدايش شهرها، فضاهاي شهري ماهيتي جنسيتشده داشتند و در برابر حضور مداوم زنان و تحرك آنان مقاومت داشتهاند و نوعي محدوديت ايجاد ميكردند. به نظر او پدرسالاري با شكلگيري شهرها تقويت شده چون فضاي جنسيتي نوعي نابرابري در قدرت زنان و مردان را در جامعه بيشتر ميكند. از نظر او محدوديت تحرك زنان در شهر در استفاده آنها در فضا نوعي محدوديت در اعمال قدرت را نيز همراه ميكند و كفه ترازو قدرت را به سمت مردانه شدن تشديد ميكند) باندز، 2004؛ به نقل از اباذري و همكاران، 1387: 87.) اما بايد توجه داشت كه اين جنسيتي شدن به دو صورت و در حقيقت در دو بازه زماني صورت پذيرفته است. در دوره اول، فضاي عمومي شهرها مردانه تعبير شده و زنان به حوزه خصوصي (خانواده) رانده شدهاند. اما در دوره جديد و تحتتاثير جنسيت زنان، فضاهاي عمومي شهري به فضاهايي زنانه و مردانه تقسيم شده و زنان بهرغم حضور در شهر با محدوديت مواجه هستند. اين جداسازي بر دو رويكرد استوار است: نخست جداسازي برحسب نياز مبتني بر جنس مثل دستشوييها و حمامها و... و جدايي مبتني بر متن كه ناشي از عوامل فرهنگي است مثلا برخي خيابانها كه نوع خاصي از كالا را عرضه ميكنند مثلا خيابان ملت در تهران كه لوازم يدكي ماشين عرضه ميكند. اما آنچه مهم است جداسازي ناشي از متن جامعه است كه مبتني بر فرهنگ و نيازمند باز تعريف است چون اين مهم در بلندمدت رويكرد كاهش حضور زنان در شهر و محدوديت فضايي را براي تردد زنان در شهر فراهم ميكند. از اينرو ضروري است رويكرد ديگري نيز براي تسري امنيت و تردد زنان در شهر مورد توجه قرار گيرد و آن آموزش و ترويج و باورپذيري شهر متعلق به همه فارغ از جنسيت! برومند و رضايي (1395) در پژوهشي كه درباره ارزيابي عملكرد بوستانهاي زنان انجام دادهاند احداث و توسعه بوستانهاي زنان را به سبب ايجاد بستري مناسب براي گذران اوقات فراغت و محيط سرزنده و فعال در افزايش حضور انتخابي زنان در فضاهاي شهري و برقراري تعاملات اجتماعي آنان موثر دانستهاند. بر اين اساس، آنها ايجاد اين بوستانها را موجب افزايش سهم زنان از فضاهاي شهري و راهكاري عملي براي دستيابي به عدالت جنسيتي در كشورهاي اسلامي تعريف كردهاند. اين در حالي است كه تأمين امنيت و ايجاد احساس ايمني در زنان فارغ از شرايط فضايي، محصول عوامل اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ديگري نيز هست كه كمتوجهي به آنها موجب تقويت رويكرد موجود بر اختصاصيسازي فضا ميشود كه در نهايت بازتوليد جريان محدوديت تردد زنان در فضاهاي شهري است. ازاينرو بازخواني مجدد عرصهها با رويكرد فرهنگسازي و باورپذيري نقش زنان و حق زنان از فضاهاي شهري امري جدي است كه شهرسازان و مديريت شهري موظف به توجه به آن هستند. شايد آسانترين راه جداسازي باشد اما درستترين راه، آموزش و فرهنگسازي و امنسازي شهري بر اساس باز تعريف مبلمان شهري، نورپردازي مناسب و... در جهت كاهش ظرفيتهاي ناامن براي تردد زنان در شهر است.