واگويههاي شماره ۵ آبي در آستانه كارزار...
دور از چشم چشمههاي جوشان!
اميد مافي
۱- برگشتم تا جام بگيرم و با تيم ملي به جام جهاني بروم. اين آخرين واگويههاي پسر ۲۸ ساله كوچهباغهاي چشام سبزوار قبل از شروع يك ليگ پرهياهو است. سيم خارداري كه پس از يك فصل دوري از آشيانه لاجوردي حالا به عكسهاي ژوليدهاش در غربت نگاه ميكند و به اين ميانديشد كه در ادامه راه با يك پيراهن خيس آبي دوباره در دايرههاي بيقُطر و بيشعاع آينهها را بلرزاند. او حالا جامه قديمي را به تن كرده تا در چكاچك شمشيرها به روزهاي مبهم و تاريك پايان دهد و به عصاي دست فرهاد در ديوار دفاعي يا خط مياني تيمش بدل شود. وقتي خودش ميگويد استقلال خانه اول و آخر اوست لابد دوباره چهره آبي عشق را به خاطر سپرده و دوباره چشمهايش از حادثه عشق تر شده است!
۲- ام صلال جايي بود براي پر كردن حسابهاي بانكي و نهراسيدن از آيندهاي كه در غبار از ره خواهد رسيد. حالا كه باشگاه متمول آن سوي دوحه با يك مشت اسكناس امريكايي چشمي را جواب كرده و به دنبال مهاجمي است تا گرههاي كور تيم خود را بگشايد، هيچ كجا به اندازه خانه آبي نميتواند حال پسري كه در صبا چهره شد و خيلي زود عكسهايش سر از ويترين ژورنال درآورد را خوب كند. حتي اگر اينجا چيزي به نام حاشيه امنيت وجود نداشته باشد و نيمكتها در اوج قساوت خبر از تغيير فصل بدهند.
۳- او اما به خودش برگشته تا پيراهن تيم ملي را پس بگيرد؛ پيراهني كه روزگاري كارلوس كيروش بر تن روزبه چشمي پرو كرد. جام جهاني روسيه و نمايش خيرهكننده او در برابر مراكش سبب شد تا بسياري مدالي از بهشت بر گردنش بياويزند، اما مصدوميت لعنتي در ادامه راه مجوز نداد تا او در بزرگترين جشنواره قرن غروب را با طلوع تاخت بزند و اتوپياي گمشده خود را بيابد. اينگونه شد كه پس از جام جهاني به جاي اروپا سر از كوير درآورد و به جنگيدن در ميانه ميدان ام صلال رضايت داد. مردي كه ميخواست خورشيد را ببلعد، در گذر زمان توسط درياهاي خروشان بلعيده شد. دور از چشم چشمههاي جوشان البته!
۴- حالا روزبه شماره ۵ را طلب ميكند؛ همان شمارهاي كه پيش از هجرت به ليگ ستارگان قطر بر تن ميكرد و دلواپس سيم خاردارهاي لاجوردي ميشد. روزبه در جام جهاني روسيه نيز ۵ را به تن كرد تا ارادتش را به اين عدد نشان دهد. حالا اما در بازگشت از قطر اين جامه بر تن سياوش يزداني نشسته. آيا در چنين شرايطي سياوش راضي خواهد شد شماره اصلي توپچي كمحرف اما ياغي را به او برگرداند. گرچه در اين سالهاي رفته و به خاطره پيوسته، ۵ كه هيچ، استقلال هم ديگر آن ابهت گذشته را ندارد.
۵- گرچه بسياري معتقدند او بايد در سازمان دفاعي استقلال به كار گرفته شود تا راههاي رسيدن به قلعه خودي بسته شود، اما چشمي ته دل بدش نميآيد يك خط جلوتر بيايد و در قامت هافبك دفاعي ايفاي نقش كند. در شرايطي كه استقلال كمربند مياني خود را هنوز محكم نكرده و فرهاد مجيدي به دنبال دميدن روح تازه بر كالبد خط مياني تيمش است، بعيد نيست از همان هفته اول آبيها به رونمايي از جنگجوي خستگيناپذير در حوالي قلب ميدان بينديشند. اينگونه به قول خودش بازدهي كار بالا خواهد رفت و پلهاي رسيدن به آشيانه رقيبان در طرفهالعيني ساخته خواهد شد. از پشت زرهها و كلاهخودها ميتوان فهميد رنگينكمان پسر سبزهوار پس از بارانهاي خزاني رنگ عصيان به خود خواهد گرفت يا رنگ نيرنگ؟
۶- هفت سال حضور در جمع آبيها او را به گرگ بارانديدهاي بدل كرده كه در عنفوان جواني ميتواند برگهاي تجربه را رو كند و دكمههاي پيراهن ابرياش را به نيت باران باز كند. استقلال پس از چند فصل ناكامي اينك بيش از هر چيز به توپچيهايي نياز دارد كه مردن براي بردن را در دستور كار قرار دهند و پاهايشان را تا زانو در گِل نشا كنند. شايد مهره سرد و گرم چشيدهاي چون روزبه چشمي بتواند در عرصات، به مجهولات پايان دهد و با جنگيدن در حوالي مركز ميدان نبردهاي تن به تن را به نفع قشون لاجوردي تمام كند. در شرايطي كه استقلال چندين مهره كليدي خود را در فصل نقلوانتقالات براي تيمهاي ديگر كادو كرده، بايد پذيرفت حضور تفنگدار دنياديدهاي چون روزبه چشمي شايد بتواند كاري كند كه جغدها بيش از اين بر ديوارهاي سر به زانو مرثيه نخوانند.
۷- همهچيز براي يك بازگشت شكوهمند آماده است. اگر چشمي، چشمهايش را نبندد و به لالايي حريفان گوش نسپارد ميتواند در روزهاي سخت ليگ جامهاي از آينه بپوشد. جامهاي به غايت ظريف و شكننده براي آنكه شورچشمان حرفهاي ناكام بمانند و ستارهها سراغ شانههاي مردي را بگيرند كه خوب ميداند اگر در ليگ پيش رو با استقلال به سيم آخر نزند و تولد دوبارهاش را جشن نگيرد، دير يا زود از مدار بيرحم فوتبال ايران خارج خواهد شد. بيتعارف!