وصف عيش مدام
محسن آزموده
از قديم گفتهاند، وصفالعيش، نصفالعيش. هنر و هنرورزي، عيش مدام است. هنر در هر شكل آن، شكلي زيبا از آشكار كردن هستي است. در تعريف زيبايي و مصاديق آن بسيار سخن گفته شده. گاهي امر زيبا در يك بيان هنري، با آنچه عرف از «زيبايي» تلقي ميكند، تفاوتهاي اساسي دارد. اما در هر صورت، هنر شكلي خلافآمد از مواجهه با هستي است و چشماندازهايي پيشتر ناديده يا پنهان از آن را فراروي ما ميگشايد. اين رويارويي نو و شگفتانگيز، با لذت حساني (Aesthetic) عميق و ژرفي همراه است كه ميزان درگيري با آن، كيفيت و كميت آن را بيش و كم ميكند. براي مثال شخص هنرمند، در فرآيند كار هنري، با تمام هستي و وجود خود درگير خلق زيبايي ميشود و اي بسا، لذت خلق اثر هنري با رنجي دروني براي هنرمند همراه باشد. مخاطب اثر هنري نيز متناسب با ميزان اشتغال به آن از امر حساني بهرهمند ميشود.
بر اين اساس توصيف كار هنري در قالبهاي زيباييشناختي (Aesthetic)، فلسفه هنر، جامعهشناسي هنر، روانشناسي هنر و ... و تامل در چيستي زيبايي و امر هنري، در حكم وصف لذتمندي از امر هنري است. فيلسوفان، جامعهشناسان، روانشناسان، زيباييشناسان و نظريهپردازان و منتقدان در مقام توصيف و تحليل امر هنري ميكوشند چشم ما را به جنبههاي پنهان اثر هنري و زيبايي آن بگشايند و وجوه مغفول آن را براي مخاطبان رازگشايي كنند. درك زيبايي يك تابلوي نقاشي يا يك اثر موسيقايي، نيازمند تربيت و آموزش است و براي مثال مخاطبي كه با تاريخ نقاشي و شيوههاي بيانگري آن آشنايي نداشته باشد، در وهله نخست ممكن است حتي از تماشاي اثري از ونگوگ يا پيكاسو يا مارك روتكو، به لحاظ حساني متاثر شود، اما اولا به همه جنبههاي زيبايي آن اثر پي نميبرد و ثانيا نميتواند علت وجد احساسي خود را در قالب مفاهيم بريزد و براي ديگري توضيح دهد. كار منتقد هنري يا فيلسوف هنر يا جامعهشناس هنر يا ... آن است كه اين احساس زيبايي و لذت استتيك را با زباني مفهومي (conceptual) بيان كند.
نفس اين توصيف چنانكه در سرآغاز اشاره شد، لذتمند و واجد اهميت است؛ گو اينكه در روزگار عسرتبار كنوني كه مصائب و سختيها از همه سو به آدمها فشار ميآورند، تامل در اثر هنري ميتواند فرد را دمي از دنياي تيره و تار كنوني رها كند و او را دمي در عيش مدام امر هنري شريك سازد.