• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5064 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۳ آبان

وقتي كارگر قنادي نازي‌آباد خواب ندارد

سُم ضربه‌هاي اسبِ كهنه‌سوار!

اميد مافي

كارگر شريف قنادي كوچك آن سوي نازي‌آباد حتي اگر شب‌ها با بي‌ام‌دبليو ۶ ميليارد توماني خيابان‌هاي سيرجان را پشت سر بگذارد، باز هم كوله‌بار خاطراتش را در برگريزان اين حوالي زمين نمي‌گذارد و از اينكه روزگاري با نام اردشير در پس‌كوچه‌هاي پايين شهر كارگري مي‌كرد خم به ابرو نمي‌آورد. او همواره خود را فرزند جنوب شهر دانسته و از اينكه در اوان كودكي پدرش به ديار سايه‌ها هجرت كرده است، چشم‌هايش شبنمي مي‌شود. نرگسي مي‌شود در خزان و فراموشان و يادِ آخرين بوسه بر پيشاني پدر شيدايش مي‌كند.

امير اردشير حالا در اقليم نيمه‌بياباني به چيزي فراتر از ماندن در كمركش جدول مي‌انديشد. او كه فصل پيش به طرز شوربختانه‌اي سهميه آسيا را از دست داد حالا با مسلح كردن تيم خود تنها به اين فكر مي‌كند كه در تفاهم سايه‌ها صفير شادي را به گوش گليم‌بافان سيرجاني برساند و به سفير قابلي بدل شود كه توانسته در شب‌هاي بلند كوير ستاره‌ها را بر شانه‌هاي يك شهر بنشاند. آيا او مي‌تواند در اين فصل مضطرب، سرود غروب‌هاي خاكستري را از لبان پسرانش پاك كند و نغمه‌اي سراسر شور و سرمستي را به گوش‌ها برساند؟

بعد از نبرد در رختكن هيچ‌كس جيك هم نزند. امير آشفته و خشمگين از مساوي تيمش برابر نساجي آن‌هم در خانه، انگشت بر تيغك تشويش مي‌ساييد و بابت پريدن دو امتياز شيرين خودش را مي‌خورد. كمي آن طرف‌تر اين توپچي‌هاي مغموم بودند كه خيره در تاريكي، افق بخت خود را هزار باره نفرين مي‌كردند. نساجي با بلبشوي ساكت پريده بود تا گل‌گهر جنگ صدرنشيني را در ايستگاه سوم واگذار كند.

مردي كه هشت سال پيش عروسي را به كوچه آبي‌ها برد و پس از او ديگر هيچ فرمانده‌اي نتوانست كنار بخاري‌هاي دودگرفته رختكن‌ها نقشه قهرماني استقلال را بكشد، حالا در ۵۷ سالگي آنقدر سرد و گرم چشيده هست كه پس از يك مساوي، در خيال خود به سفرهاي دور رود و معادلات نزديك را حل كند. او دوست ندارد با تيمي معمولي و نه چندان جان‌سخت به زندگي در اثناي ليگ ادامه دهد. سكانداري كه وعده داده سيرجاني‌ها را دربست به آسيا خواهد رساند حتي اگر شميم بوته‌هاي مرطوب نوازشش نكند باز هم ماموريت خود را در وقت مقرر انجام مي‌دهد و از تيمي كه روزگاري در ليگ يك مي‌جنگيد، قشون جنگنده و تسخيرناپذيري روي صحنه پرطمطراق ليگ برتر خواهد ساخت.

پنج بار قهرماني به همراه استقلال و سپاهان، چهار نايب‌قهرماني به همراه استقلال، تراكتورسازي تبريز، ذوب‌آهن اصفهان و سپاهان و بالاخره يك مقام سومي همراه لاجوردي‌ها، او را به پرافتخارترين مربي ليگ برتر فوتبال ايران بدل كرده است. رهبر كاريزماتيك و جنم‌داري كه با رُمانتيسم غريبه است و نود دقيقه‌هاي رازآلود را به مثابه نبردي بي‌پايان تلقي مي‌كند. اگر او بتواند امسال تا حد يقف با گل‌گهر پيش بتازد و با تكيه بر مهره‌هايي كه دور خود جمع كرده پشت غول‌ها را به خاك بمالد، حتما خورشيد مذاب را به خواب ناآرام رقيبان خواهد فرستاد و اين سيگنال مهم را به چهار گوشه ايران مخابره خواهد كرد كه امير اردشير در ۵۷ سالگي هنوز به خط پايان نرسيده و او تا اطلاع ثانوي عصرهاي خود را با نسيم‌هاي مخملي هاشور خواهد زد.

پلي ميكر شاهين بزرگ در دهه شصت كه بعدها به استقلال آمد و وفاداري‌اش را به خانه آبي به اثبات رساند، سال‌هاست از آشيانه اصلي خود دور شده و به جبر هجران در جغرافياي ديگري چشمانش را پر و خالي مي‌كند. با اين وجود هنوز در لابه‌لاي كلامش مي‌توان به عشق ابدي‌اش پي برد و كمي به اين فكر كرد كه آيا روزي روزگاري پسر نازي‌آباد با كفش‌هاي گل‌آلود حاصل از خزان روزگار به خانه‌اش بر خواهد گشت؟ فوتبال آنقدر پررمز و راز هست كه هيچ‌كس نمي‌تواند حدس بزند آينده آبستن چه حوادثي است و كدام پيراهن خيس در گذر زمان به دودكش‌هاي سياه سلام خواهد داد؟

مساوي با نساجي روزي تلخ را برايش ترسيم كرد، اما او اهل درجا زدن و عقب‌نشيني و كاشتن نهال اندوه در اعماق قلبش نيست. گل‌گهر تا چند روز ديگر در ورزشگاه لبالب از تهي آزادي به ملاقات پرسپوليس خواهد رفت و اين بهترين بهانه براي كامبك و البته پايان دادن به اوقات تلخي‌هاي يك سرمربي بي‌خواب است. وقتي خودش مي‌گويد: «ما در آزادي نشان خواهيم داد چه تيم باصلابتي هستيم» و وقتي پس از يك مساوي بدشگون او با نگاهش در انحناي چانه‌اش تنها به مرهم نهادن بر زخم‌ها فكر مي‌كند لابد گوشي بايد دست يحيي و شاگردانش آمده باشد.

كهنه‌سوار پاورچين پاورچين از فراسوي كوير مي‌رسد، نقشه‌اش را رو مي‌كند و خورشيد خون‌گرفته از گلبرگ‌ها فرو مي‌چكد تا او ثابت كند از تهران تا سيرجان راه زيادي نيست. راست اين است كه اگر يحيي پس از ناكامي در اراك نجنبد و فكري به حال امير نكند، اسير سُم ضربه‌هاي اسب كهنه‌سواري خواهد شد كه بي‌قرارتر از هر زمان ديگر به نظر مي‌رسد. بي هيچ تعارفي!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون