سگها از اعقاب گرگهاي خاكستري هستند و دستكم 14 هزار سال پيش توسط انسانها اهلي شدند. قديميترين فسيل سگها از غرب اروپا و سيبري به دست آمد و قدمت آن را بين 14 الي 15 هزار سال تخمين ميزنند. برخي معتقدند كه نزديكي گرگها به شكارچيان اروپايي دليل اهلي شدن سگهاست اما در مقابل عدهاي هم هستند كه عقيده دارند سگها در زمان انقلاب كشاورزي اهلي شدند. نزديكي سگها به انسان از همان ابتدا باعث شد كه بسياري از رفتارهاي آنها تغيير كند اما پديدهاي كه امروز با آن تحت عنوان «سگهاي ولگرد يا رها» نهتنها در شهرها بلكه حتي در اكثر مناطق حفاظتشده طبيعي مواجه هستيم؛ حاصل دخالت انسانها در طبيعت و برهم زدن نظم طبيعي است. انسانها پس از موش و گربه، سگ را به عنوان سومين شكارچي مهاجم به طبيعت معرفي كردند. بديهي است كه دغدغه هر عضو از جامعه نسبت به ساير زيستمندان، ارزشمند و قابل احترام است اما نبايد فراموش كرد كه ما انسانها از مدتها پيش با دخالتهاي متعدد گاه حتي ضربههاي سهمگين و جبرانناپذيري هم به طبيعت وارد كردهايم و اكنون زمان آن فرا رسيده تا هريك از ما با شناخت و در عين حال مسووليتپذيري، تاثير هر عملكرد به ظاهر ساده يا حتي خيرخواهانه را بر محيط زيست درك و براساس عواقب آن قدم برداريم.
مقالات و كتابهاي علمي متعددي در سراسر دنيا چاپ شده كه در آنها خطرات مستقيم يا غيرمستقيم ناشي از حضور سگهاي ولگرد و رها در طبيعت برشمرده ميشود اما مدتها بود كه جاي خالي يك تحقيق علمي مستند از وضعيت سگهاي ولگرد و رها در ايران بهشدت احساس ميشد. دانيال نيري، دانشجوي كارشناسي ارشد علوم حيات وحش دانشگاه هومبولت كاليفرنيا و همكارانش در تازهترين مقاله خود با عنوان «سگهاي ولگرد و رها به عنوان يك تهديد بالقوه براي حياتوحش ايران» كه مجله اوريكس دانشگاه كمبريج هم آن را بازنشر كرده، به اين مهم پرداختهاند. آنچه در ادامه ميخوانيد مصاحبه اختصاصي روزنامه اعتماد با دانيال نيري، نويسنده ارشد اين مقاله است.
كمي در مورد اهميت اين تحقيق و دليل نگارش آن توضيح دهيد.
موضوع سگهاي ولگرد و نقش آنها در برهم خوردن شرايط زيستي ساير گونههاي جانوري از ابتدا براي من سوژه جالبي بود. مطالعاتي در اين زمينه داشتم ولي بعد از يك مشاهده شخصي بيشتر ضرورت آن را احساس كردم. بعد از آن مشاهده، مطالعه خودم را در اين زمينه بيشتر كردم. يكي از كتابهاي جامع و خوبي كه در اين باره مطالعه كردم، كتاب «سگهاي ولگرد و حفاظت از حيات وحش» نوشته متيو گامپر (Matthew E. Gompper) مدير دپارتمان زيستشناسي حفاظت دانشگاه نيومكزيكو بود. كتاب ايشان را كامل مطالعه كردم و نكتهاي كه برايم جالب بود، اين بود كه تا زمان نگارش اين كتاب هيچ دادهاي از خاورميانه در اين زمينه وجود نداشت. بيشتر كه بررسي كردم، به تنها يك مطالعه موردي برخورد كردم كه البته آنهم اصلا جامع نبود. آنچه تا امروز در دست بود، تنها دادههاي پراكنده از اين مساله است و البته در بحثهاي مجازي كه دنبال ميكردم، شاهد بودم كه اغلب حاميان حقوق حيوانات نهتنها زير بار اين مساله نميرفتند بلكه همواره ميگفتند كه هيچ دادهاي از آن در ايران وجود ندارد و همه اين مطالعات براي كشورهاي ديگر است. مجموع اينها من را به اين جمعبندي رساند كه بايد همه شواهد و مستندات موجود در كشور را به سرعت جمعآوري كرد.
در ابتدا يك ديد خيلي پايهاي داشتم و آنهم اين بود كه بدانيم سگها در ايران به كدام گونههاي جانوري حمله ميكنند و براي كدام گونهها بيشتر تهديد محسوب ميشوند. بر همين اساس مشورتي با آقاي گامپر انجام دادم و ايشان هم خيلي من را تشويق و راهكارهايي پيشنهاد كردند. با راهنماييهاي ايشان و كمك ساير همكاران تلاش كرديم كه دادههاي موجود در ايران را گردآوري و در يك مقاله علمي مستند كنيم. دادهها كمك كرد كه متوجه شويم، چه گونههاي جانوري بيشتر از حضور سگها آسيب ميبينند و نكته قابل تعمق هم اين است كه اغلب اين حملهها در نزديكي مناطق حفاظتشده محيط زيست رخ ميدهد. اين كار با وجود اينكه كار سادهاي است و تحليل خيلي پيچيدهاي در آن نيست ولي از نظر من يك پايه و سنگ بستري است كه كمك ميكند تا بتوان كارهاي مشابه ديگر را پيش برد.
به اين اشاره كرديد كه چنين تحقيقي در ايران يك ضرورت و سنگ بستر است، دليل اين اهميت ويژه چيست؟
همانطوركه اشاره كردم در ايران و كشورهاي همسايه يك جاي خالي بزرگ وجود داشت، الان حداقل براساس شواهد ميدانيم كه چه گونههايي با چه درجه حفاظتي بيشتر در معرض تهديد هستند. اين مساله خيلي مهم است چرا كه در اكثر بحثهايي كه ميان موافقان و مخالفان پيش ميآيد، ديدگاه حداكثري يا حداقلي است؛ به عنوان مثال مخالفان اغلب بهطور كل منكر هرگونه تهديد از جانب سگهاي ولگرد و رها ميشوند و موافقان هم در برخي موارد موضوع را بيشتر از آنچه بايد برجسته نشان ميدهند؛ براي بررسي علمي و منطقي هر موضوع ضروري است كه ما براساس دادههاي علمي صحبت كنيم. الان دستكم ميتوانيم ديد منطقي نسبت به اين موضوع مهم داشته باشيم.
چه گونههاي جانوري با چه درجه حفاظتي در ايران از اين موضوع بيشتر در معرض خطرند؟
در اين مطالعه ما توانستيم 19 ركورد از حمله سگهاي ولگرد به يوزپلنگ آسيايي در بازه تقريبا 20 ساله مطالعه خود گزارش كنيم كه با توجه به جمعيت شكننده يوزپلنگ آسيايي رقم بسيار بالايي است. همانطوركه ميدانيد يوزپلنگ آسيايي در وضعيت بهشدت در معرض انقراض (CR) طبق فهرست سرخ اتحاديه جهاني حفاظت از طبيعت (IUCN) قرار دارد و داراي بالاترين اولويت حفاظتي در بين پستانداران ايران است. عمده حملات توسط سگهاي گله كه زيرمجموعهاي از سگهاي ولگرد هستند، رخ داده بود كه به نوبه خود به پيچيدگي اين مساله اضافه ميكند. البته اين مورد را هم بايد در نظر گرفت كه قطعا تعداد حملات از چيزي كه ديده و گزارش ميشود، بيشتر است. همچنين موفق به گردآوري حملات زيادي به ساير گونههاي گربهسانان كه اطلاعي از روند جمعيتي آنها نداريم، شديم كه بسيار حايز اهميت است.
از نظر شما چطور ميتوان ديد احساسي نسبت به سگها را به سمت منطق سوق داد؟
نظرات احساسي در اين زمينه خيلي زياد است و اين در حالي است كه ما با يك گونه حياتوحش مواجه نيستيم بلكه انسان به دليل عقبه و تاريخچه خود به نوعي با سگها خو گرفته است. سگ اهلي از اهلي شدن گرگ به وجود آمده و ميتوان گفت كه محبوبترين حيوان خانگي در كل دنياست. در همه كشورهاي دنيا وقتي بحث كنترل، مديريت يا حتي ضررهاي ناشي از سگهاي ولگرد و رها مطرح ميشود؛ خيليها موضعگيري ميكنند درحاليكه اغلب هم تفكر منطقي پشت آن نيست. حاميان حقوق حيوانات اغلب در اين مورد موضعگيريهاي خيلي تندي دارند. البته خيلي خوب است كه تعداد افراد علاقهمند به حيوانات تا اين حد زياد است چون شايد حدود 10 سال پيش اين تعداد افراد علاقهمند و دغدغهمند وجود نداشت ولي به هر صورت نياز است كه اين عزيزان آموزش ببينند و براساس واقعيتهاي موجود، اولويتها را در نظر بگيرند.
ما الان گونه نادري مانند يوزپلنگ آسيايي را در كشور داريم، اين حيوان نادرترين و كميابترين گربهسان دنياست؛ درحاليكه در آن طرف ماجرا سگي مهاجم را داريم كه فراوانترين گوشتخوار دنياست و ميتواند به راحتي به يوز صدمه بزند.
شايسته است كه حاميان و دغدغهمندان به نظر متخصصين اعتماد كنند و براساس نگرش منطقي بدانند كه ما در مناطق حساس و پاركهاي ملي ديگر زماني براي از دست دادن نداريم و سگهايي كه در مناطق حفاظتشده هستند، بايد در اسرع وقت به روشي انساني و با اخلاقيترين روش ممكن حذف شوند. ظاهر قضيه شايد خيلي سنگدلانه باشد اما واقعيت اين است كه ما در مناطق حفاظتشده محيط زيست بهشدت نيازمند تفكر معقول و صحيح هستيم.
اين را هم بگويم كه تا الان هيچ روشي نبوده كه در همه كشورها مورد تاييد باشد و همه بر سر انجام آن اتفاقنظر داشته باشند اما موضوع مهم اين است كه در مناطق حفاظتشده ديگر چارهاي جز كنترل فيزيكي باقي نمانده است.
چه كارهاي ديگري بايد جديتر دنبال شود؟
اول از همه بايد يك تخمين صحيح از جمعيت سگهاي ولگرد و رها داشته باشيم. دوم اينكه تاثير زيست سگها بر ساير گونههاي جانوري همچنان بايد با دقت بيشتر رصد شود. يك موضوع ديگر هم كه برآورد آن مهم است، اين است كه بدانيم چقدر هزينه براي سگها در ايران انجام ميشود يعني هزينه جمعآوري، عقيم كردن و پلاك گذاشتن آنها الان در مجموع چقدر است چون اين مساله فقط مشكل ايران نيست بلكه حتي كشورهاي پيشرفته هم با آن مواجه هستند. به عنوان مثال دولت استراليا سالانه هزينه هنگفتي صرف ميكند تا از طريق پناهگاه و روشهاي ديگر بتواند گربههاي ولگرد را مديريت كند؛ حال تصور كنيد كه اگر اين هزينه ميتوانست صرف حفاظت از حياتوحش شود چه قدمهاي مثبتي برداشته ميشد. يك مورد ديگر هم كه از نظر من اهميت بسزايي دارد، اين است كه بررسي شود مساله سگها نسبت به ساير تهديدهاي روز حياتوحش چه مقياس و چه ابعادي دارد. بايد با انجام مطالعه و كارهاي تحليلي بيشتر برآورد كرد كه از نظر تخصصي اهميت و ابعاد اين موضوع الان چقدر است؛ درست است كه ما مشكل را ميشناسيم اما هنوز ابعاد و مقياس درست آن مشخص نيست. اولين گام در حل يك مشكل پيچيده، اعتقاد داشتن به پيچيدگي آن است، براي مشكلات پيچيده و چند بعدي راهحل سادهاي وجود ندارد، بايد با مطالعه ابعاد مختلف موضوع به درك درستي برسيم.
نظرتان در مورد غذارساني به سگهاي ولگرد و رها چيست؟
متاسفانه اين كار بسيار اشتباه است و در اكثرا كشورها خصوصا كشورهاي توسعهيافته همراه با جريمههاي سنگين است. درحاليكه شاهد هستيم الان حتي برخي سلبريتيها هم آن را ترويج ميكنند. آموزش اصول محيطزيستي به سلبريتيها بايد دغدغه جدي باشد چون خيلي از مردم ناخودآگاه از آنها الگوبرداري ميكنند و به همين صورت است كه يك كار از اساس اشتباه در نزد مردم به عنوان يك كار خيرخواهانه جا ميافتد، درحاليكه با همين كار صدمات بسيار جبرانناپذيري به حياتوحش آسيبپذير وارد ميشود.
از نظر شما برخورد سازمان حفاظت محيط زيست نسبت به اين مساله چگونه بايد باشد؟
واقعيتش مساله سگها موضوع خيلي پيچيدهاي است و نميتوان راحت به آن نگاه كرد چرا كه از نظر مكاني، دو بعد دارد؛ يك بعد حضور سگها در محيط شهري است كه براساس تقسيم وظايف سازمان محيط زيست در مورد آن وظيفهاي ندارد و مديريت سگهاي شهري با شهرداري است. اما مديريت سگهاي ولگرد و رها در طبيعت جزو وظايف سازمان محيط زيست است. ديدگاه منطقي اين است كه سازمان محيط زيست براساس همان انتظاري كه همه محيطزيستيها دارند، آموزش و اطلاعرساني درست را انجام دهد و به مردم روشن و واضح توضيح دهد كه سگها چه آسيبهايي را ميتوانند به حياتوحش وارد كنند. همين كه مردم متوجه اهميت مساله شوند، رويكرد آنها هم قطعا تغيير خواهد كرد.
يك انتظاري كه از سازمان محيط زيست ميرود اين است كه سگهاي رها و ولگرد را در مناطق حفاظتشده محيط زيست كنترل كند چون سگهاي رها و ولگرد نبايد در قلب پاركهاي ملي و مناطق حفاظتشده جولان دهند. سازمان محيط زيست متولي حفاظت از حياتوحش است و بايد براساس وظيفه عمل كند. اين انجام وظيفه سازمان محيط زيست را ميتوان با كار يك پزشك مقايسه كرد، طبيعي است كه ما از پزشك انتظار نداريم براي قطع عضو يك بيمار اعلاميه صادر كند و نظر همگان را بپرسد، در مورد وظايف سازمان حفاظت محيط زيست هم همين گونه است و بايد براساس وظيفه عمل شود.
چقدر اطلاعرساني درست به مردم ميتواند موثر باشد؟
طبيعي است كه همه هدف ما از باز كردن اين موضوع، آموزش و اطلاعرساني صحيح به مردم است و با كمك مردم است كه ميتوانيم ميراث طبيعي سرزمينمان را حفظ كنيم اما اين اطلاعرساني و اين شناخت بايد زودتر انجام شود چون ما در مورد خيلي از گونههاي جانوري ديگر زماني را براي از دست دادن نداريم. سگهاي ولگرد و رها در مناطق امن محيط زيست بايد حذف شوند و سازمان محيط زيست هم بايد بر اساس وظيفه عمل كند در عين اينكه نظر مردم و آگاهي آنها مهم است. اما الان شرايطي داريم كه در آن سگها بهشدت گونههاي جانوري ديگر را كه البته در معرض خطر هم هستند، تهديد ميكنند و اين موضوع چون بقاي آنها را به خطر انداخته، نيازمند توجه بيشتر و به موقع است.
سگهاي گله چطور؟ اشاره كرديد كه آنها هم گونههاي جانوري را در معرض خطر قرار ميدهند، چگونه؟
همانطوركه پيشتر هم اشاره كردم، بر اساس تعريفي كه آقاي گامپر در كتاب خود و يكي از مقالات كليدي در زمينه سگهاي ولگرد ارايه كرده، سگ گله هم جزو Free- ranging dogs محسوب ميشود. سگ ولگرد و رها، سگي است كه چه صاحب داشته باشد چه نداشته باشد، هيچ كنترلي روي رفتار آن وجود ندارد. سگهاي گله هم همين وضعيت را دارند ولي چون صاحب دارند، امكان حذف مستقيم آنها وجود ندارد ولي در اين زمينه هم سازمان محيط زيست بايد فعالتر عمل كند، يعني تلاش كند كه حضور سگهاي ولگرد و رها در مناطق محيط زيست قانونمند شود، دستكم بايد بتوان تعداد سگهايي را كه وارد مناطق حفاظتشده محيط زيست ميشوند، كنترل كرد.
مطالعه بعدي كه ما در دست انجام داريم، اين است كه ببينيم هر گله چه تعداد سگ بايد همراه داشته باشد، اگر بتوانيم جواب اين سوال را هم بدهيم خيلي از مسائل روشنتر ميشود، البته پاسخ به آن ساده نخواهد بود ولي اميدواريم كه به زودي بتوانيم به نتايج اوليهاي برسيم.
سازمانهاي مختلف چقدر از اين منظر با يكديگر همكاري دارند؟
اتفاقا ما در حال انجام يك تحقيق ديگر هم در همين زمينه هستيم و اين موضوع بسيار مهم است كه مشخص شود بين سازمان بهداشت، سازمان دامپزشكي، شهرداري و محيط زيست چه همكاريهايي بايد شكل بگيرد تا براساس تخصص و با رعايت اخلاق بتوان مساله را حل كرد. اين همكاري باعث ميشود كه نهتنها سلامت محيط زيست بلكه سلامت انسان هم حفظ شود. متاسفانه گاه و بيگاه خبرهايي از حمله سگهاي ولگرد و رها به كودكان منتشر ميشود كه چون در مورد آنهم ارزيابي درستي صورت نگرفته، اظهارنظر در مورد آن سخت است و به همين دليل باور دارم كه اين همكاري بايد بين سازمانهاي مختلف سريعتر شكل بگيرد. بهطور قطع همكاري و همياري سازمانهاي غيردولتي نيز در اين زمينه بسيار راهگشا خواهد بود.
روشهاي كنترلي كه عنوان ميشود؛ اغلب ملاحظات اجتماعي را آنگونه كه بايد مورد توجه قرار نميدهد؛ به نظر شما اين مهم را چگونه بايد حل كرد؟
به هر شكل روشهايي كه براي كنترل سگهاي ولگرد و رها مطرح ميشود، بايد با رعايت ملاحظات اجتماعي باشد؛ به عنوان مثال حذف سگها در تعداد زياد تاكنون در هيچ جاي دنيا انجام نشده و دليل آن هم بيشتر ملاحظات اجتماعي است. حذف سگهاي ولگرد و رها در تعداد كم آنهم در جايي كه جمعيتشان خيلي زياد است، اثرگذار نيست چرا كه اصطلاحا به آن Vacuum effect گفته ميشود و در اين صورت فقط به زبان ساده يك مكان زندگي به همراه منابع خالي ميشود و سگهاي ديگر جايگزين قبليها ميشوند چون به هر حال منابع غذايي و امنيت براي ساير سگها وجود دارد و آنها تنها جاي سگهاي حذفشده را ميگيرند.
بايد در نظر داشته باشيم كه جمعيتها توسط 3 فاكتور كلي كنترل ميشوند: 1) بيماري 2) رقابت و 3) منابع غذايي. مساله بيماري در مورد سگها هنوز آنطور كه بايد نهتنها در ايران بلكه در هيچ جاي ديگر بررسي نشده و سوال بزرگ اين است كه بيماري تا چه حد ميتواند بر جمعيت سگهاي ولگرد و رها تاثير بگذارد.
در شهرها سگها رقيب ندارند و منابع غذايي هم براي آنها مهياست، ضمن اينكه مديريت صحيح پسماند هم در شهرها صورت نميگيرد. قدم اول از نظر من اين است كه مديريت منابع غذايي يعني مديريت صحيح پسماند بايد در اولويت قرار گيرد چرا كه نهتنها به كنترل جمعيت سگهاي ولگرد و رها بلكه به كنترل جمعيت موشها و گربههاي ولگرد هم كمك ميكند.
عقيمسازي چطور؟ نميتواند به كنترل جمعيت سگهاي رها و ولگرد كمك كند؟
در مورد عقيمسازي هم مطالعهاي نشان داده تا زماني كه 70 درصد جمعيت عقيم نشود، هيچ تاثيري در كنترل جمعيت ندارد بنابراين اينكه جسته و گريخته يك تعدادي سگ عقيم شوند، قطعا مشكل را حل نميكند. البته كه سگ عقيمشده، همچنان توانايي حمله به حياتوحش و انسان را دارد و در عين حال امكان انتقال بيماري هم كماكان هست. در مجموع بايد بگويم كه هنوز در كل دنيا به نتيجه واحدي نرسيدهاند اما آنچه مشخص است، اين است كه در مورد برخي گونههاي جانوري آسيبپذير مانند يوز، ما زماني براي از دست دادن نداريم.