تلنگري به عليرضا بيرانوند در مدار صفر درجه...
هي آشيانهبان، غمبرك نزن!
اميد مافي
رفتگر كم حرف و خجالتي آن سوي پايتخت مدتهاست خودش را در جزيره نسيان جا گذاشته است.انگار دلش براي خودش تنگ شده كه ديگر نه از آن سيوهاي خيرهكننده خبري هست و نه پروازهايش چكاوكها و درناها را حيران ميكند.
پسر سرآسياب حالا ديگر آنقدر وضعش توپ هست كه نه به كارگري در نانوايي كوچك روستاي خود دل خوش كند و نه شبها در فستفود آن ضلع ميدان آزادي بخوابد.
دنيا عوض شده و سرانگشتان مردي با ۴۹ بازي ملي آرامش را برايش به ارمغان آورده.اما حيف و صد هزار حيف كه او اين روزها شباهت چنداني به روزگار اوج خود ندارد و با تلنگري فرو ميشكند تا آفتاب پهناي صورتش را پاك كند و مهتاب نديم خوابهاي شيرين دم صبحش نگردد.
گل بادآوردهاي كه عليرضا بيرانوند از لبنانيها خورد بار ديگر اين پرسش را در ذهنها احيا كرد كه آيا آشيانه باني با ۱۹۴ سانتيمتر قد از روزهاي خوب خود فاصله گرفته و سر از محدوده گرگ و ميش درآورده است؟
بيرو البته فقط در نبرد با فينيقيها سنگر تيم ملي را به پاشنه آشيل بدل نكرد.فلاشبك كه بزنيم و به عقب برگرديم گل زجرآوري كه عقاب خرمآباد از چشم فندقيهاي كره جنوبي خورد را لختي به خاطر خواهيم آورد.
به نظر ميرسد قفسباني كه رويال آنتورپ را به مقصد بواويشتا ترك كرد تا در قامت سنگربان قرضي قفل محكمي به دروازه تيم جديدش بزند از روزهاي اوج خود فاصله گرفته و با پرندهاي كه پروازهايش پرندگان تيزپرواز را به حسادت وا ميداشت، فرسنگها فاصله دارد.چه اينكه پيش از نبرد صيدا، بيرانوند در دو نبرد بوآويشتا هفت بار برابر شكارچيان كم آورد تا سهمش از روزهاي ملتهب، گمشدگي در مدار صفر درجه باشد.
حالا دروازهباني كه روزگاري با كلين شيتهايش آسيا را مقهور خويش ميكرد، علامت سوالي به بلنداي قامت خويش فراروي كارنامه و نامه اعمالش قرار داده است. همو كه در ضيافت پنالتي با سرخهاي «لوسا» موفق شد كريس رونالدوي كبير را به زانو درآورد و حسرت لرزاندن قلعه ايران را بر دل جهانگشاي مرتع
سبز بگذارد.
به راستي بيرانوند واقعي اين روزها كجاست و در كدام بنبست خاموش هروله ميكند كه مربيان تيم ملي به فكر جايگزين كردن امير عابدزاده به جاي وي در دروازه ايران هستند.
بيشك در ايامي كه جام جهاني به رويمان لبخند زده و دير و دور نيست كه جشن صعود به دوحه را برپا كنيم، افول مرد شماره يك دروازه ايران تاثربرانگيز جلوه ميكند و سبد سبد نوميدي را به همراه ميآورد.
شايد نوبت آن رسيده باشد كه عليرضا نسخهاي براي خويش بپيچد و با عبور از بحران خود ساخته كاري كند كه بادها خبر از تغيير فصل گلري دهند كه با پرتابهاي دستش ميتواند توپ چرمي را از كره خاكي به جايي در حوالي سياره بهرام بفرستد.
وقتي كابوسهاي مچاله خواب آرامت را بر هم زدهاند و دنيا مجوز لبخند را از لبانت گرفته، بهتر است براي مرور خاطرات سري به نانوايي سرآسياب بزني و آلبومهاي نوجوانيات را تورق كني. تو يكشبه گام در مسير فلاح و رستگاري نگذاشتي كه يكشبه به خانه اول برگردي و در مرداب روياهايت به تماشاي نيلوفران پژمرده آبي بنشيني و غمبرك بزني.