موزهها و آثار فاني
سارا كريمان
در طول هزارهها هنرمندان همواره سوداي جاودانگي در سر داشته، پيكرههاي سنگي عظيم، ديوارنگاريها و... شاهدي بر اين ادعا هستند كه متوليان هنر، محصول هنري را رسانهاي براي نشان قدرت و ثبت در تاريخ به كار ميبستند. پايندهترين مصالح، گوياترين وجه اين نياز ميشدند. اين مهم هموراه با جريانات فلسفه هنر و زيباييشناختي آميخته بود كه خود عنصري ناگسستني از تحولات اجتماعي زمانه است. با استقرار مدرنيته و تبعات فرهنگي ظهور نظام سرمايهداري رفتهرفته در پايان سده نوزدهم و اوايل قرن بيستم ساز و كار توليد و عرضه هنر نيز دچار تحول شد و مدرنيسم را به منصه ظهور رسانيد. مباني مدرنيسم در هنر با حذف تزئينات، تاكيد بر فرم و عبور از سنتهاي زيباييشناسي پايهريزي شد، طي بيش از 5 دهه مكاتب هنري گوناگوني ذيل مدرنيسم اوج و افول يافتند كه غالبا بوم نقاشي را به عنوان رسانه برميگزيدند، نمايش احساسات و هيجانات كه ذاتا لحظاتي بيدوام هستند روي بوم نقاشي ويژگيهاي تكنيكي را پديد ميآورد كه هنرمند آگاهانه مواد و مصالح را در لحظه و بدون تدابير زيرساختي تجربه ميكرد.سالها پيشتر از معرفي و تثبيت هنر مفهومي، مارسل دوشان در سال 1917 با ارايه اثري به نام چشمه، با شئي حاضر آماده (توالت فرنگي) و امضا روي آن زمزمههايي در جهت ايجاد تحولات بنيادين در ذات و معناي هنر ايجاد كرد.بعدتر در 1960 جريان هنري تحت عنوان «هنر مفهومي» در قالب چيدمان پديدار شد و سر آغازي شد بر پست مدرنيسم. هنر مفهومي با بيانيه اولويت ايده بر اثر در قالبهاي گوناگون به فعاليت پرداخت و در واقع با الحاق نوشتار در تكميل فرآيند درك و تفسير هنري از هنرمندان مفهومي پايهريزي شد.اين اقدام در راستاي مقابله و «نه» گفتن به وجه شيئيت هنر بود، مبارزه با جنبه كالاشدگي و تجارت هنر. از اينرو اغلب در قالب رخدادهاي هنري، چيدمان و پرفرمنس اجرا ميشد.هنرمند تعمدا از مواد و مصالحي بهره ميجست كه بقايي نداشته يا چيدمانهايي غير قابل حمل استفاده ميكرد.
هنر مفهومي با شعار ارجحيت ايده بر اثر، از بوم نقاشي فراتر رفته و رسانهها يا چندرسانه را براي توليد خود مورد استفاده قرار داده است. هنرمند پس از رويارويي با خشونت و قتل عام جنگ جهاني دوم، برداشتي متفاوت از ماهيت وجودي انسان داشت، به واقع اساطير فرا انساني كه همواره خيرشان بر شرشان فائق ميآمد، پيش روي او به موجوداتي ستمكش و ستمكيش نازل در آمدند، پر بيراه نيست اگر بگوييم هنرمند مفهومي تنها ميخواست بيايد حرفي بزند و برود، ديگر نه شهوت شهرت داشت و نه سوداي جاودانگي. هنر مفهومي بارگاه موزهاي نميخواست، ايدهاي بود كه در قالبي بدون چارچوب هيات مييافت و دوام نميخواست.گونههاي هنري چيدمان، پرفرمنس، ويديو و هنر ديجيتال چالشهاي جدي براي نحوه نگهداري و حفاظت تلقي ميشوند. به نظر ميرسد كه هر آنقدر جنبشهاي هنر در تقلاي گريز از مسند و مرجع باشند؛ نظامهاي آموزشي، توليد محتوا و متوليان هنر و منتقدين در جستوجوي تثبيت، تاريخسازي و مرجعيت بخشي به آثار و رخدادهاي هنري هستند. ساز و كار پيچيده تعامل دوسويه هنرمند با گروه مخاطبان و جريان اقتصاد هنر تا جايي پيش ميرود كه پيشروترين چيدمانها نيز امروزه در ويترينهاي درخشان زينت بخش موزهها شدهاند و چه بسا هنرمندان هزينههاي هنگفتي براي اجراي پروژههاي خود دريافت كردهاند.موزهها، موسسات و نهادهاي فرهنگي به هر روي دغدغه صيانت و دستكم آرشيوسازي از آثار هنري را دارند، مادامي كه شيء هنري در گنجينه موزه به سر ميبرد، نظارت بر وضعيت نگهداري و ممانعت از انهدام آن به عهده موزههاست. اكنون كه بيش از 6 دهه از پايهريزي مباني هنر مفهومي ميگذرد بسياري از آثار با چالشهاي جدي حفاظتي روبهرو هستند و اين سوال را به ذهن متبادر ميسازد كه موضع صحيح در مشاهده اين انهدام چيست؟ آيا موزهها و مجموعهها با علم به ذات اين آثار بايد فاني بودن آنها را نيز بپذيرند؟به نظر ميرسد موزههاي هنر معاصر مهم و مرجعي همچون تيت لندن و ژرژ پمپيدو نهايت تلاش خود را در تثبيت وضعيت اين آثار كرده و دست آخر با بهرهجويي از دقيقترين و پيشرفتهترين روشهاي مستندنگاري سعي در نگهداري و حفاظت از اين آثار را دارند يا با بازتوليد و شبيهسازي از آنها تلاش ميشود به نوعي اين تحولات درج و ضبط شوند.