خاطرات سفر و حضر (104)
اسماعيل كهرم
قبل از انقلاب، همكاران ما در سازمان حفاظت محيط زيست مركز، شك داشتند كه برخي از همكاران عضو سازمان جهنمي ساواك بودند. برخي چيزهايي ديده بودند، برخي مثلا بعد از دوره كوتاه سربازي به لشگر گارد منتقل شده بودند كه جاي انكار نبود! و برخي هم نامههايي از آنها رو شد كه جاي انكار نبود! ولي عجيب است، تمام لاپوشاني كه يك سازمان ضد جاسوسي مانند ساواك بهخرج ميداد، باز هم، همه آنها كه در سايه شك وجود داشتند، همهشان طشت رسواييشان از پشتبام افتاد و رسوا شدند و ناگهان همه بچهها، از آنها روي برگرداندند. ناگهان! آنان كه مرتبا امتياز ميگرفتند و نورچشمي به حساب ميآمدند، در حسرت گرفتن يك جواب سلام از رفقا خماريها و بياعتناييها را تحمل كردند! به راستي كه
به هيچ مده خاطرو بههيچ ديار
كه بر و بحر فراخ است و آدمي بسيار
هميشه بر سگ شهري جفا و سنگ آيد
از آنگه چون سگ صيدي نميرود به شكار
چو ماكيان به در خانه چند بيني جور
چرا سفر ناكني چون كبوتر طيار
به راحت نفسي رنج پايدار مجوي
شب شراب نيرزد به بامداد خمار!
يكي از كساني كه مورد ظن و شك دوستان و همكاران بود، ماشين خود را در پاركينگ سازمان جابهجا ميكرد كه به اتومبيل من برخورد كرد و خساراتي وارد آورد، يك يادداشت روي شيشه اتومبيل من گذاشت، خود را معرفي كرد و نوشت كه خسارت را ميپردازد! همه گفتند، چنين رفتار شرافتمندانهاي از يك خائن ملت برنميآيد، حدس درست بود، دو يا سه نفر از ليست حذف شدند. ايشان يكي از آنها بود. همه خوشحال شديم. نامها كه اعلام شد همه نفس راحتي كشيديم. رفيق و همكار شرافتمند ما ساواكي نبود، او خود را نفروخته بود.