• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5086 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۹ آذر

مرگ اسكار وايلد

مرتضي ميرحسيني

وايلد نابغه‌اي بود كه فقط 46 سال عمر كرد و سال 1900 در چنين روزي در پاريس بر اثر ابتلا به مننژيت از دنيا رفت. روزنامه‌نگاري با خوانندگان پرشمار بود، براي شعرهاي زيبا و داستان‌هاي كوتاهش تحسين مي‌شد و حتي رماني با عنوان «تصوير دوريان گري» (1890) نوشت كه اثر موفقي از آب درآمد. اما بيشتر از هر چيز به اعتبار نمايشنامه‌هايي كه مي‌نوشت شناخته و تحسين مي‌شد و در دهه 1890 ميلادي يكي از چند نمايشنامه‌نويس بزرگ زمانه بود. شوخي و طعنه‌هايش هنوز هم، بعد از گذشت يك قرن و چند دهه همچنان تازه و جذابند. در همين رمان «تصوير دوريان گري» يكي از شخصيت‌ها به ديگري مي‌گويد: «آدم‌ها دوست دارند به ديگران رهنمودهايي بدهند كه خودشان بيشتر از همه به آنها نياز دارند. من به اين مي‌گويم نهايت دست‌ودل بازي.» يا در توصيف يكي از شخصيت‌ها مي‌نويسد: «چند ماه بعد پدر درگذشت و پسر با عنوان لرد فرمر، يكي از نجبا شد و به وظيفه جدي اين طبقه كه عبارت است از بيكاري مطلق پرداخت.» يا در داستان كوتاه «موش مشهور» (1888) كه حداقل به ظاهر داستاني براي كودكان و نوجوانان است يكي از شخصيت‌ها مي‌گويد: «دوست‌تر دارم كه خود به سخنان خودم گوش كنم. 
اين يكي از بزرگ‌ترين تفريحات من است. اغلب گفت‌وگوهايي دراز و طولاني با خود دارم و چنان هوشمندم كه بسا حتي كلمه‌اي از آنچه مي‌گويم، نمي‌فهمم.» و پاسخ مي‌شنود كه «در اين صورت بهتر است كلاس فلسفه بگذاري.» اسكار وايلد در دوبلين، در خانواده‌اي بافرهنگ متولد شد و در همان سال‌هاي كودكي جز زبان انگليسي، خواندن و نوشتن به آلماني و فرانسوي را هم ياد گرفت. در همان دوبلين تا بالاترين سطح تحصيل كرد و بعد براي زندگي در محيطي بزرگ‌تر راهي لندن شد. سنت طرد و بي‌اعتنايي به تازه‌واردان را در اين شهر شكست و همه را مجذوب خودش كرد تا جايي كه محافل ادبي در دعوت از او براي حضور در جمع خودشان با هم رقابت مي‌كردند. اما اواسط دهه 1890 ميلادي، در اوج شهرت و موفقيت به اتهام بي‌عفتي و فساد اخلاقي محاكمه و مجرم شناخته شد و به زندان افتاد. دادگاه برايش حكم 2 سال حبس 
با اعمال شاقه داد.
 تجربه زندگي در زندان براي او كه بدني نسبتا ضعيف و به آسودگي و احترام عادت داشت، تجربه‌اي بسيار سخت بود. تا بهار 1897 در حبس ماند. روح و روانش زخم برداشت و تغذيه بد زندان هم بيمارش كرد. بعد از پايان دوره محكوميت، در تبعيدي خودخواسته لندن را ترك كرد، اما به دوبلين برنگشت. به فرانسه رفت و در پاريس مقيم شد. تصميم به شروعي دوباره داشت، اما ستاره اقبال او افول كرده و خاموش شده بود. سال‌هاي پاياني عمرش در فقر گذشت و از تلاش براي جلب حمايت اين و آن پاسخي نگرفت. نامه‌هايي به چند روزنامه نوشت و در آنها وخامت شرايط زندان‌هاي انگليس و فسادي كه نظامي قضايي اين كشور را آلوده كرده بود، شرح داد. اواخر نوامبر 1900 بيماري‌اش شدت گرفت 
و از پا افتاد. 
هفته آخر با مرگ دست و پنجه نرم مي‌كرد. روز 29ام نوامبر يكي از دوستانش - كه مرگ وايلد را قطعي و نزديك مي‌ديد - كشيشي را بر بالين او برد. اين كشيش، او را غسل تعميد داد و بار ديگر به عضويت در كليساي كاتوليك پذيرفت (وايلد در كودكي هم چنين تجربه‌اي را پشت سر گذاشته بود) . ساعتي بعد از نيمه‌شب از دنيا رفت و در همان پاريس به خاك سپرده شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون