دوگانگيهاي اجتماعي در كشورهاي عربي خليجفارس چه وضعي دارد
فريدون مجلسي
در ميان همسايگان ايران، كشورهاي عربي خليجفارس را ميتوان داراي ريشههاي سنتي عميقتري تلقي كرد. اين كشورها كم و بيش از قبايل بدوي و به قول خودشان بدو تشكيل شدهاند. آيا اين ريشه سنتي كه تا دو، سه نسل پيش كم و بيش به همان صورت قديمي بوده نوعي همگوني در اين كشورها پديد آورده كه مانع آشوبهاي ناشي از دوگانگي اجتماعي در جاهاي ديگر شده است يا ميشود؟ نميتوان گفت دوگانگي اجتماعي در ميان مردم اين كشورها وجود ندارد. مدني شدن روزافزون همراه با تاثيرگذاري نيروهاي كار يقه سفيد و يقه آبي از سراسر جهان همراه با بهرهمندي از ابزار سختافزاري و زندگي مدرن غربي نيز در توسعه جامعه مدني موثر بوده است اما بهرهمند بودن جمعيت بومي از رفاه و ثروت كشور در حفظ آرامش موثر بوده است. كويت، عربستان، بحرين، قطر، امارات و مسقط و عمان تا نيمه قرن بيستم كشورهاي فقير صحرايي قبيلهاي محسوب ميشدند.قبايل مقيم قطر و امارات متحده كنوني تا اوايل قرن گذشته براي غارت و كسب غنايم به يكديگر و به مسقط و جزاير خليجفارس و حتي به بوشهر و سواحل ايران يورش ميبردند. به همين دليل سواحل قطر و امارات امروزي را سواحل دزدان دريايي ميناميدند. سركوب اين ناامني و پايان دادن به تجارت برده بهانهاي بود كه انگليسيها براي مستند كردن سلطه خودشان با هر كدخدا و شيخي قراردادي استعماري منعقد كنند. وقتي توانستند آن غارتگري را فرو بنشانند از آن پس آنجا را سواحل متصالحه ناميدند. در آن شرايط مطابقت دادن سنت بياباني و فقر بالسويه، تفاوت چنداني ميان نحوه زندگي شيوخ پدرسالار با اتباعشان وجود نداشت. از اين رو بر خلاف كشورهاي ديگر منطقه دوگانگي رايج ميان نخبگان پيراموني ديوان و حاكميت با مردمان عشايري و روستايي در ميان آنان بسيار كمتر بود. هنگامي كه از نيمه قرن بيست نشانههاي ثروت نفتي در كويت و بحرين و سپس در برخي از امارات آشكار شد باز هم كم و بيش همه مردم از رفاه برخوردار شدند. توسعه فرهنگي در اين كشورها بسيار زود آغاز شد. آموزش تشويق ميشد و پس از آنكه در پي 4 سال تعطيل صنعت نفت ايران در نيمه قرن بيستم براي آنها گشايش بيشتري حاصل شد، دانشجويانشان را پس از پايان دبيرستان با بورس تحصيلي به دانشگاههاي امريكايي و اروپايي اعزام كردند. بعدها خودشان هم دانشگاههاي خوب احداث كردند. در چنين شرايطي بيش از آنكه دوگانگي فرادستان و فرودستان فرهنگي وجود داشته باشد، شكاف فرهنگي ميان نسل گذشته و نسل جوان پديد ميآمد كه با ابزارها و شيوههاي زندگي مدرن بيگانه بودند. تحولات اجتماعي و رفاه عمومي در كويت زودتر آغاز شد و كشوري كاملا عشايري با پذيرش مهاجران جوياي كار نوعي مدنيت پدرسالارانه را ادامه داد. در بحرين كه سابقه ديواني ايراني داشت با فرهنگ قبيلهاي مهاجران عربستاني نوعي كشمكش مدني- بدوي وجود داشت كه اقتدار پدرسالارانه و ثروت نفتي و حمايت عربستان بارها بروز شورشهاي حاصل از آن دوگانگي را سركوب كرده است.
در قطر و امارات متحده نيز سنت پدرسالارانه پيشين مسلط بوده است. امارات اغلب مكان قبايل سركش تابع سلطنت مسقط و عمان بود كه داراي نوعي سنت ديواني قديميتر بود و سرانجام آن بخشهاي شيخنشين كشور به بهانه پيمانهاي امضاشده با كدخدايان از آنجا تجزيه شدند. جمعيت اندك و ثروت بيكران اين كشورها توانسته است از دوگانگي اجتماعي و شورشهاي ناشي از آن جلوگيري كند. هرچند بهرهمندي بيشتر كدخدايان پيشين و اميران كنوني از ثروتهاي ملي كه رنگ خانوادگي دارد، با توجه به توسعه فرهنگي طي هفتاد سال گذشته كه امكانات تحصيلات عاليه را براي عموم فراهم آورده است، در مرحله ورود به توسعه اجتماعي و سياسي، مطالباتي در باب تبديل حاكميت خانوادگي و پدرسالارانه به حاكميت ملي و عمومي پديد خواهد آورد. تدريجا تشكيل پارلمانهاي مشورتي و حتي انتخابي در اين كشورها پديدار شده است كه با توسعه فرهنگي پيشرفته و توسعه تجدد و كاسته شدن از شكاف نسلها، دولتها ناچار خواهند بود با حاكميت مشروطه با مشاركت عمومي تن دهند.
سلطنت قديمي مسقط و عمان با وجود داشتن يك دايره ديواني پيرامون سلطنت و دوگانگي مدني-سنتي، پس از دستيابي به ثروت نفتي و با فرونشاندن جنگ داخلي با پارتيزانهاي كمونيست در استان ظفار، با تعميم آموزش فرهنگي و توسعه رفاه اجتماعي با كاستن از شكاف و دوگانگي و توسعه اشتغال طي سلطنت طولاني سلطان قابوس توانست از بروز برخوردهاي اجتماعي جلوگيري كند.وضع عربستان پيچيدهتر است. در آنجا ديوان چه در تبعيت از سلطنت عثماني و چه در دوران نفوذ انگليس نقش مهمتري داشته است. با توسعه مذهب سلفي وهابي و در اختيار گرفتن سلطنت و بيرون راندن خاندانهاشمي از مكه، سلطنت محافظهكار و سختگير وهابي را تشكيل دادند كه از حمايت قبايل سني برخوردار بود. سركوب شيعيان كه اقليت مهمي را در سواحل خليجفارس تشكيل ميدهند و از حقوق سياسي و اجتماعي محروم بودهاند نوعي دوگانگي منجر به بحرانهايي پديد آورده است. وسعت كشور با توجه به جمعيت بيشتر قبايلي متعصب با وجود ثروت نفتي شگفتانگيز و امكانات تحصيل عمومي كه بيشتر جنبه آموزش وهابي داشته، نتوانسته است مانع ادامه يا توسعه دوگانگي اجتماعي مدني در مقابل سنتهاي متعصبانه شود. دربار سعودي كه زماني رهبري وهابيت را بر عهده داشت اكنون با ترديد به سوي تجدد گام برميدارد، اما عملا با تهديدي دو جانبه مواجه است: جامعه فرهيخته مدني و مدرن از يك سو با سنتهاي انحصارگرانه خاندان آل سعود كه نوعي حاكميت مالكانه اعمال ميكنند منتقد است و از سوي ديگر ادامه اتكا به حمايت قبايلي باب طبع دربار ثروتمند و تاجر و تكنوكرات امروزي نيست. بقاي اتكا به اقتدار قبايلي نيز در شرايطي كه نسل جوانشان با تحولات اجتماعي و رفاه و شيوههاي مدرن و جهاني آشنا ميشوند جاي ترديد دارد. اكنون بسياري از نيروهاي سنتي قبايلي كه از حاميان مالي حركات تروريستي مانند القاعده و داعش در خارج از كشور بودهاند، منتقد تجدد آمرانه درباري هستند و از طرفي نسل مدني فزاينده و پيشرو با مطالبهاي بيش از مدرنيته شكلي، خواهان تضمين حقوق فردي و اجتماعي و سياسي و مشاركت در حاكميت كشور خود هستند. اختلافات و درگيريهاي دروني دربار نيز حكايت از بازتاب اين نگرانيها و برخوردها دارد. كشور ثروتمند عربستان با امكانات توسعه فرهنگي كه شهروندانش روز به روز مدنيتر ميشوند بايد خودش را براي مشاركت دادن عمومي در امور سياسي يا رويارويي با آشوب آماده كند.
در گوشه جنوب شرقي عربستان، جامعه آشفته يمن با وجود فرهنگ ديواني تاريخي دچار دوگانگيهاي نفاقافكن ناشي از فقر و تعصبات و درگيريهاي مذهبي و دخالتهاي بيگانه است كه آينده آن كشور را تاريك كرده است. كشورهاي ثروتمند عربي خليجفارس يمن را به دليل فقر در شوراي همكاريهاي خودشان نپذيرفتند كه مبادا مشاركت جمعيت بيشتر يمن در نيروي كار آنان موجب نفوذ يمن و كاهش ثروت آنان شود، در حالي كه اكنون با تحمل هزينههاي جنگي ششساله بيش از آن زيان ديدهاند و احتمالا بايد روزي با پذيرش آن كشور در ميان خود به هزينههاي بازسازي آن نيز تن دهند. هماكنون امارات براي سلطه بر جزيره سكوترا يا سقوطرا و پارهاي از نقاط يمن با عربستان در جدال است و شمال يمن زير نفوذ قبايل شيعيان زيدي هوثي با جنوب مدنيتر كه تجربه سلطه استعمار انگليس و حكومتي كمونيستي را پشت سر گذاشته است در جدالي ناشي از دوگانگي اجتماعي همراه با دخالت خارجي و جنگي نيابتي است كه مصيبتي بشري به بار آورده است.