خاطرات سفر و حضر (128)
اسماعيل كهرم
تصور كنيد كه در عنفوان جواني، پس از تحصيل در مقاطع ليسانس و فوقليسانس، خود را گرفتار ميكنيد و براي دوره دكتري ثبتنام ميكنيد. شايد ندانيد كه خود را در چه مخمصهاي گرفتار كردهايد! ششماه وقت داريد كه آنچه تحقيق و تجربه در مورد كار شما انجام شده مطالعه كنيد تا متوجه شويد كه بدانيد موضوع چه هست و چه مقدار كار در اين باره انجام شده. بعد از آن در زمينه كارهاي ميداني حدود 3 سال بايد در طبيعت و يا آزمايشگاه كار كنيد تا نوبت به نگارش يافتههاي شما برسد. اينها مساله سليقه مطرح است و البته سليقه استاد شما، هميشه برتر و بالاتر از سليقه شما است! آن وقت سه ماه شب و روز 60 صفحه مينويسيد و به استاد تحويل ميدهيد. ايشان خيلي مودبانه مينويسد «بهدردنخور» و روز از نو روزي از نو. باز هم بايد با قلم و دل شكسته شروع كنيد و شايد اينكار دو يا سه مرتبه تكرار شود. بقيه به حوصله و طاقت شما بستگي دارد كه ادامه دهيد يا مانند بسياري از داوطلبان دكتري عطايش را به لقايش ببخشيد و انصراف دهيد. يكبار بعد از چند دفعه كه عبارت به دردنخور را ديدم، فكر كردم كه انصراف دهم و خودم را راحت كنم. رفتم ناهارخوري دانشگاه هيچكس نبود. غذايي گرفتم و نشستم يك كشيش آمد كنار من نشست. به او گفتم كه دكترا ميخوانم . او دكتراي الهيات گرفته بود به من گفت كه برخلاف تصور مردم دكتري تست علم و اطلاعات نيست دكتري تست و آزمايش تحمل و بردباري است. عجب حرفي از يك مرد خدا و چه به موقع آن را شنيدم، تصميمم را از ياد بردم و حال اينجا هستم.