نامه سرگشاده فرج كميجاني دبيركل مجمع فرهنگيان ايران اسلامي در خصوص محكوميت تسخير اموال معلمين در صندوق ذخيره فرهنگيان
معلمين آگاه باشيد، دولتيان آگاه باشيد، مجلسيان آگاه باشيد، قوه قضاييه آگاه باش
امروز كه كفگير همه به ته ديگ خورده، امروز كه حقوق يك ماه معلم، كفاف خرج 10 روز همان ماه را نميدهد، امروز كه بازنشسته در خانهاش جوان بيكار دارد، امروز كه بيش از هر زمان فرهنگيان كاسه چه كنم و چه كنم بر دست گرفته و همه درها هم به رويشان بسته شده، امروز كه به اعتراض بحق يك معلم پاسخ مثبت داده نميشود، باخبر شديم طرحي در دولت مطرح است كه بنا دارند، مختصر قلك پسانداز ما را نيز بشكنند و پايمال كنند. مال ضعيف خوردن ندارد، اگر بنا بر گرفتن است برويد از آنان كه هزارهزار ميليارد تومان از ايران خارج كردهاند بگيريد، چرا وقتي زورتان به جيرهخواران و ويژهخواران نميرسد، دست در جيب معلم ميكنيد؟ صندوق ذخيره فرهنگيان جيب معلم است، قرار بود قلك پسانداز تامين آتيه معلم باشد، قرار بود به وقت بازنشستگي حلال مشكلات ريز و درشت معيشتي دوره بازنشستگي وي باشد، قرار بود آنچنان سودهايي بسازد كه در توان بيمههاي عمر، سپردههاي بانكي و حتي سفتهبازي دلار و سكه و ملك نيز نباشد.
قرار بود قطره قطره از حساب هر فرهنگي كسر شود و وانگهي كه دريا شد، نه تنها مشكلات اقتصادي فرهنگيان را رفع كند بلكه به رشد و توسعه كشور نيز كمك كند.
اما امروز كه به روز حساب رسيدهايم، امروز كه عده كثيري از اعضاي دخيل در ايجاد اين صندوق به سن بازنشستگي رسيدهاند، امروز كه فصل برداشت محصول است، امروز كه اين درخت گردو به بار نشسته، عدهاي پيدا شدهاند كه ميگويند اين محصول مال معلم نيست، مال خداست؟ انفال است. «دارايي بين نسلي است» به همين دليل بايد «عمومي» شود تا عموم ملت ايران از آن بهره ببرند.
مگر صندوق ذخيره فرهنگيان چاه نفت است، مگر دريا است، مگر كوه و جنگل است كه دارايي بين نسلي باشد؟ مگر ميتوان يك موسسه مالي را انفال اعلام كرد؟ به اين بهانه كه قرار است در آينده همچنان عضو فرهنگي داشته باشد. «اگر دين نداريد، لااقل آزاده باشيد»، انصاف داشته باشيد، اگر كسي نيست كه جلوي تركتازيهاي شما را بر اموال معلمين بگيرد از خدا بترسيد، از روز حساب بترسيد، از حقالناس بترسيد، حقالناسي كه محمد(ص) كه پيامبر خدا بود، از آن ترس داشت و هميشه ميگفت شايد خدا از حق خودش در روز جزا بگذرد اما از حقالناس نخواهد گذشت. امام علي(ع) وقتي شنيد خلخال از پاي زن يهودي باز شده، و اموالش به ناحق مصادره شده، گفت: «فلوْ أنّ امْرأً مُسْلِماً مات مِنْ بعْدِ هذا أسفاً ما كان بِهِ ملُوماً» اگر مرد مسلمان از اين غم بميرد، جايز است. امروز كه اموال فرهنگيان عضو صندوق ذخيره فرهنگيان در حال مصادره شدن است، جايز نيست صدايمان بلند نشود؟ آيا فرهنگيان در كشور جمهوري اسلامي ايران كه داعيه شيعه علي بودن دارد، به اندازه آن زن يهودي حق و حقوق ندارند؟ مگر اسلام ما اسلام علي نيست؟ «اگر دين نداريد، لااقل آزاده باشيد»، انصاف داشته باشيد، اگر كسي نيست كه جلوي تركتازيهاي شما را بر اموال معلمين بگيرد از خدا بترسيد، از روز حساب بترسيد، از حقالناس بترسيد، حقالناسي كه محمد(ص) كه پيامبر خدا بود، از آن ترس داشت و هميشه ميگفت شايد خدا از حق خودش در روز جزا بگذرد اما از حقالناس نخواهد گذشت. معلمين عزيزآگاه باشيد كه بانك سرمايه و بانك پاسارگاد همزمان در سال 1384 متولد شدند، اما امروز بانك پاسارگاد 33 برابر بانك سرمايه رشد داشته است و كسي خبري از اختلاس درون بانك پاسارگاد نشنيده است. چرا؟ چون اصل تضاد منافع در اين بانك رعايت شده، چون آنكس كه سرمايه آورده بود بالاي سر مالش بود و نگذاشت كسي دست از پا خطا كند. ما ميدانيم كه ماهيت صندوق ذخيره فرهنگيان يك ماهيت دوگانه است، از يكسو تمام ثروت و سرمايه اين موسسه توسط فرهنگيان عضو تامين شده (پس خصوصي است) از سوي ديگر كنترل و بهرهبرداري از اين ثروت در اختيار شخص وزير آموزش و پرورش به عنوان رييس هيات امناي آن است (پس دولتي است). اين شترمرغ به وقت حادثه كه بايد ميپريد ميگفت شترم و به وقت باربري ميگفت مرغم. وقتي كه صندوق پولي در بساط نداشت، با شعار آتيه روشن و فردايي بهتر و نشان دادن نمودارهايي از سودسازيهاي نجومي، فرهنگيان را ترغيب به عضويت در صندوق كرد و ميگفت كه اين موسسه خصوصي است، مال شما است و براي شما است.
بعد با اين پولها انواع شركتهاي ريز و درشت تاسيس و انواع سرمايهگذاريها انجام شد، بسياري از اين سرمايهگذاريها هرز رفت و بسياري نيز سود ساخت، چنان جريان ورود پول زياد بود كه هر گندكاري و اختلاس مديران منصوب شده آن را پوشش داد، رسوايي بزرگ بانك سرمايه و داستان هدايتيها و اماميها، ريختهگرانها هم نتوانست كمر اين موسسه را بشكند، صدها ميليارد خوردند و بردند ولي اين موسسه همچنان سرپا ماند، چرا؟ چون سرمايههاي فرهنگيان در اين صندوق دريايي بود و اين دستدرازيها در حد پياله. حال كه دوره ماه عسل صندوق تمام شده و روز حساب فرارسيده است و بايد همه اموال و داراييهاي تحصيل شده به مالكين واقعي آن برگردانده شود، دبه درآوردهاند، زدهاند زير قول و قرار اوليهشان و ميگويند اين صندوق دولتي است. چون مديريت آن دولتي بوده.
اگر قرار باشد حق به حقدار برسد و ماهيت صندوق تعيين تكليف شود، شرع و عرف و قانون و خدا و پيغمبر ميگويند كه اين صندوق مال فرهنگيان عضو است، آن آپارتمانهاي برج تهران مال ماست، آن ساختمان علاقهبندان بر خيابان سپهبد قرني مال ماست، آن پترو فرهنگ مال ماست، آن بانك سرمايه مال ماست، آن شركت ساختماني معلم كه هيچ نگاهي به مسكن فرهنگيان عضو ندارد هم مال ماست.
فرهنگيان آگاه باشيد، صندوق ذخيره فرهنگيان با اين همه بريز و بپاش و سوء مديريت بيش از 50 هزار ميليارد تومان سرمايه دارد، حال آنكه شستا 156 هزار ميليارد تومان سرمايه دارد، يعني كل داراييهاي صندوق ذخيره فرهنگيان حدود يكسوم شستا (شركت سرمايهگذاري تامين اجتماعي) است. فرهنگيان عضو همه برويد و صورت وضعيت خود را در سامانه صندوق ببينيد، اگر اين صندوق «عمومي» شود سناريوي بعدي اين است كه طبق همان مبلغ ناچيز درج شده در صورتوضعيت شما، با شما تسويهحساب كنند. براي تسويهحساب با كليه فرهنگيان عضو فقط و فقط 10 هزار ميليارد تومان كافي است و 40 هزار ميليارد تومان باقي مانده را به تصرف دولت درآورده و با آن «ستاد رفاهي فرهنگيان» را راهاندازي كنند و بگويند براي رفاه فرهنگيان كاري كرديم كارستان. خرج كه از كيسه مهمان بود حاتم طايي شدن آسان بود.
ثروت و سرمايه صندوق ذخيره فرهنگيان، حقالناس است حق كساني است كه امروز كفگيرشان به ته ديگ خورده، حق مظلوم است، هركس اين حق را بخورد ظالم است. به قول نبي «الملك يبقي مع الكفر و لايبقي مع الظلم».
فرج كميجاني - دبيركل مجمع فرهنگيان ايران اسلامي 26/10/1400