• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5127 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۸ دي

گفت‌وگوي «اعتماد» با مادر كودك دو ساله‌اي كه از مسموميت گاز رها شدند

فريادهاي ياسان خانواده‌اش را نجات داد

بهاره شبانكارئيان

در فصل سرما مسموميت ناشي از گاز مونوكسيدكربن يا انفجار ناشي از گاز جان برخي از مردم در شهرهاي مختلف ايران را به خطر مي‌اندازد و در بعضي از مواقع منجر به كشته شدن آنها مي‌شود.  در ميان اين‌همه حوادث تلخ، گاهي حوادثي شيرين هم وجود دارد كه حادثه رخ مي‌دهد اما تمام افرادي كه در حادثه بودند زنده مي‌مانند. 

«شهرستان يهمئي؛ روستاي سيد صفي» از توابع استان كهگيلويه‌وبويراحمد ساعت ۲ بامداد يكشنبه از صداي كودكي دو ساله بي‌خواب شد. 
شنبه شب هوا سرد بود. براي همين اهالي خانواده شعله بخاري گازي را زياد كردند تا از سرما يخ نزنند. اين خانواده ۶ نفره بي‌خبر از مسموميت گاز مونوكسيدكربن، شعله آتش بخاري را تا جايي كه مي‌شد زياد كردند و به خواب رفتند و اما ساعت ۲ بامداد يكشنبه؛ در يكي از خانه‌هاي روستاي سيدصفي چه اتفاقي افتاد كه ختم به خير شد؟
«ياسان»؛ پسر ۲ ساله اين خانواده ساعت ۲ بامداد با گريه‌هايي بلند مادرش را از خواب بيدار مي‌كند، اما مادر تا به سمت پسرش مي‌رود سرش گيج مي‌رود و روي زمين مي‌افتد. همين اتفاق براي همسرش نيز رخ مي‌دهد. مجدد از صداي گريه‌هاي ياسان برادر ۱۹ ساله‌اش از خواب بيدار مي‌شود و مي‌بيند كه پدر و مادرش روي زمين افتاده‌اند و ياسان همچنان گريه مي‌كند. با اينكه سرش گيج مي‌رفت به سمت تلفن مي‌رود و به اورژانس خبر مي‌دهد اما همين كه آدرس را به اورژانس اعلام مي‌كند؛ او نيز از حال مي‌رود و روي زمين مي‌افتد. 
«زهرا» مادر ياسان لهجه‌اي دارد كه به سختي متوجه آن مي‌شوم با اين حال او براي «اعتماد» مي‌گويد: «سه شب پيش خيلي هوا سرد بود براي همين بخاري را تا آخر زياد كرديم و رفتيم خوابيديم. ساعت 2 شب ياسان پسر كوچكم به قدري گريه كرد كه اندازه نداشت. آمدم از سر جايم بلند شوم به سمت او بروم كه ديدم نمي‌توانم و باز چشمانم بسته شد. ولي اين‌بار صداي گريه نبود ياسان فرياد مي‌كشيد. هر طور شده بلند شدم اما چشمانم تار مي‌ديد و سرم گيج مي‌رفت. بلند شدم. تا بلند شدم به سمت ياسان بروم سرم به‌شدت گيج رفت و افتادم روي زمين. همسرم هم خودش مي‌گويد با فريادهاي ياسان بعد از من از خواب بلند شده و تا آمده به سمت او برود من را هم مي‌بيند كه وسط اتاق افتادم اما خودش هم بي‌هوش مي‌شود و روي زمين مي‌افتد، مثل من.»
او كلمات را اين‌بار بسيار سريع ادا مي‌كند كه ديگر قادر به متوجه شدن آن نيستم و فقط يك‌سري از واژه‌ها را متوجه مي‌شوم براي همين بعد از صحبت‌هاي زهرا برادر همسر او كه كلمات را روان‌تر بيان مي‌كرد تلفن را مي‌گيرد و مجدد توضيح داد كه نتيجه صحبت‌ها: «صداي فريادهاي ياسان ادامه داشت تا برادر بزرگش كه 19 سال دارد از خواب بيدار مي‌شود. او كه اين وضعيت را مي‌بيند و متوجه مي‌شود خودش نيز حالش بد است سريع با اورژانس تماس مي‌گيرد و تا آدرس خانه را مي‌دهد او هم از حال مي‌رود و مي‌افتد. وقتي اورژانس آمد ما را به درمانگاه شهرستان يهمئي رساندند. حدود پنج ساعتي آنجا بوديم و اكسيژن به هر 6 نفرمان وصل و بعد هم مرخص‌مان كردند. وقتي آمديم حال‌مان بهتر شد، سريع لوله‌كش آورديم تا بخاري را چك كند. نمي‌دانم گفت كه بخاري درست است و مشكل فقط شعله زياد آن بوده است. خلاصه ترسيديم شعله بخاري را زياد كنيم. شوهرم هم كارگر است فعلا امكان عوض كردن بخاري را نداريم. چهار فرزند دارم. پسر اولم 19 سالش است، پسر دومم 16 سال و فرزند سومم كه يك دختر است 11 سال و ياسان كه آن شب با فريادهايش جان ما را نجات داد فرزند آخرم است كه دو سال و سه چهار ماه دارد. اول خدا و بعد ياسان وگرنه الان ما مُرده بوديم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون