گفت وگو با پرویز نوری درباره کتاب «روزی روزگاری در سینما»
روزگارِ عاشقی...
تینا جلالی
در میان منتقدان و نویسندگان سینمایی قبل از انقلاب، پرویز نوری با نزدیک به هفتاد سال فعالیت مداوم، یکی از باسابقهترین آنها به شمار میرود که تا حدودی مسیر متفاوتی را تجربه کرده؛ او در تمام این سالها تا به امروز نه تنها از حیطه نقد و تحلیل فیلم دور نشده و همچنان به نگارش و ترجمه متون سینمایی میپردازد که به مقوله فیلمسازی هم با عنوان کارگردان ورود کرده. افزون بر این نوری یکی از باسوادترین و مطلعترین منتقدان فیلم به شمار میرود که اشراف کاملی به گذشتههای دور سینمای ایران و جهان دارد.
او متولد سال 1317 است و از دهه 1330 نوشتن درباره سینما از علايق جدی او به شمار میرود. خصیصه جدی او در نگاشتن نقد اینکه در نوشتارش هیچ تعارفی ندارد و با هنرمندانی که درباره آثارشان مینویسد از درِ مسامحه وارد نمیشود بلکه شفاف و اصولی به نقد ساختههایشان میپردازد. نقدنویسی او بر آثار بزرگان سینمایی آنقدر بیتعارف است که خودش در همین رابطه توضیح میدهد: «از زمان فيلم «باد ما را خواهد برد» به بعد، من نقدهاي نسبتا تند و صريح درباره آثار كيارستمي نوشتم و در يكي از روزها كه من و کیارستمی همديگر را ديديم، به او گفتم: «مرا ببخش كه اینطور تند درباره فيلمهايت مینویسم.» و کیارستمی هم با همان لبخند خاص خودش - كه كمتر شاهدش بوديم- گفت: «ببين من نقدهاي تعريفي درباره فيلمهايم را نميخوانم ولي نقدهاي تو را ميخوانم، اصولا اينجور نقدها را ميخوانم.» همچنین نوری از همان شمارههای ابتدایی جزو منتقدان ثابت مجله فیلم بوده و کماکان هم این همکاری ادامه یافته است.
حالا این منتقد و نویسنده مجموعه خاطرات خود را از سینماهای قدیمی تهران در کتابی با نام «روزی روزگاری در سینما» به همت نشر روزنه کار گردآوری کرده و همه خاطراتش را یکجا به مخاطب عرضه میکند. همانطوری که از متن آغازین کتاب هم برمیآید :«برای عزیزم پرویز دوایی با خاطرههايي از فیلمهای روشن که در کنار هم در آن سینماهای رویایی دیدهایم» نویسنده ضمن تقدیم کتاب به یکی از رفقای قدیمیاش (که اتفاقا از منتقدان سرشناس سینماست) از عشق و علاقهای میگوید که با پرویز دوایی به صورت خاص و مشترک به سینما داشتند. او در این کتاب از خاطراتی که با دوستان دیگرش حین تماشای فیلم داشته حرف میزند و در یک رجعت به گذشتههای بسیار دور و غیرقابل دسترس (دهه سی) به نکاتی درباره سالنهای سینماهای قدیمی اشاره میکند که جوانان امروز علاقمند به هنر چیزی از آن نمیدانند (در بخش مقدمه هم نویسنده به این نکته اشاره میکند که این کتاب مجموعهای از خاطرههای شیرین از فیلمهای دوران خوش، در آن سینماهاست. سینماهایی که اکنون اغلبشان با خاک یکسان شدهاند؛ به قول پرویز دوایی «تکتک ستارهها همه خاموش شدهاند...»
البته از نوری کتابهای دیگری هم منتشر شده با عناوین «اصول تدوین فیلم - سینمای ژاپن- سناریوی فیلم« مردی که زیاد می دانست»- بهترین سالهای زندگی من (خاطرات) و ه همانند هیچکاک » ولی ما در این گفتوگو مشخصا به کتاب «روزی روزگاری در سینما» پرداختیم که پیش روی شماست.
معبد آرزوها
در ابتدای بحث از نوری درباره ایده و شکلگیری این کتاب که چگونه به ذهنش رسیده و اینکه چه شد تالیف این کتاب را بر عهده گرفته، می پرسیم که او توضیح میدهد: « همیشه از زمانهای قدیمتر دلم میخواست از خاطرات فیلمهای مطبوع و جانبخشی که در سینماهای رویایی دیده بودم، یاد کنم اما هر وقت یادش میافتادم، میدیدم بعد از آن همه سال، بیش از نیم قرن، برایم بسیار دشوار است. این بود که منصرف میشدم تا اینکه بالاخره یک روز زد به سرم بنشینم درباره سینما رکس و فیلمهایی که در آنجا دیده بودم، به یاد آورم. سینما رکس برای ما در آن روزگار معبد آرزوها بود. هر چهارشنبه - که فیلم عوض میکرد- ما یعنی همکلاسیها از مدرسه در می رفتیم و در آن سینما بودیم. مطلب را که نوشتم، گفتم چطور است بدهم به مجله «فیلم» و اتفاقا در شماره 344 چاپ شد با عنوان «سینما رکس عشق من» وقتی هم از مطلب تعریف شد و به نظرم نوعی نوستالژِی آمد رفتم سراغ دیگر سینماها.»
نوع روایتی که کتاب «روزی روزگاری در سینما» دارد بسیار قصهگوست و صرفا به معرفی شکل و شمایل سینما نمی پردازد، آنجایی که نویسنده در توصیف سینما پردیس مینویسد را مرور کنیم: «یادم نمیرود آن روزگار در سن بچگی، مادرم همیشه مرا با خودش به قنادی «نوشین» در خیابان اسلامبول نبش لالهزار می برد که شیرینیهای درجه یکی داشت. در یکی از روزها که به گمانم اوایل سال 1333بود- چشمم به کوچه کنار قنادی افتاد و دیدم سینمایی در اول کوچه شروع به کار کرده و فیلم افتتاحیهاش نیرنگهای خوشمنظر با شرکت جرج ساندرز و آنجلالنزبری بود و...» یا در بخش دیگر اینطور آمده که : «اولین فیلمی که در سینما پردیس به اتفاق دوستان و یاران «ستاره سینما» دیدیم و به قولی کلهپا شدیم از دست رفته بود (عنوان اصلی: لغزش یک همسر امریکایی ) اصلا فکرش را هم نمیکردیم که ميخواهیم چه فیلمی ببینیم. اتفاقا در آن روز سیامک پورزند، یکی از همکاران مجله هم با ما بود. طفلک در اواخر فیلم و صحنه احساسی و تاثیرگذار آن ناگهان حالش به هم خورد و طوری که تصور کردیم حالت غش به او دست داد، با عجله او را به بیرون از سالن نمایش هدایت کردیم و...» از نوری درباره فرم نگارش کتاب میپرسیم که او میگوید: «اگر میخواستم صرفا از سینماها و فیلمها یاد کنم و درباره قصه و خصوصیات آنها بنویسم قضیه یکنواخت و کسلبار میشد. سعی کردم جور دیگری نگاه کنم و به اتفاقاتی که به هنگام دیدن آن فیلمها برایم پیش آمده، بپردازم.»
وقتی سینما با زندگی عجین میشود
یکی از مشخصههای اصلی کتاب «روزی روزگاری در سینما» که در تمام سطرهای آن کاملا واضح است علاقه بیش از حد نوری و تعدادی از منتقدان سینماست که در آن روزگار به فیلم و سینما داشتند و فرصتی که برای تماشای فیلم در سینماها میگذاشتند؛ افزون بر این ، نویسنده به طرز عجیبی نام بسیاری از فیلمهای خارجی و تاریخ دقیق اکران آنها در سینماهای مختلف تهران را همراه با نام بازیگران فیلمها پیش روی مخاطب قرار میدهد و از این حیث کتاب برای سینه فیلیا بسیار خواندنی میتواند باشد. جواد طوسی منتقد سینما در مقدمه این کتاب که برای پرویز نوری نوشته به همین مورد خاص اشاره میکند و مینویسد: «انعکاس این همه فیلم و بازیگر و قصه و رویا و فانتزی در یاد و خاطره و حافظه یک عاشق قدیمی سینما الگو و شمایلی تکرارنشدنی به یک نسل و دورانی که برای خودش اصول و متر و معیاری داشت، میدهد. اگر بپذیریم که سینما در اوج عاشقانگیاش یک مکان مقدس با آیینها و مناسک خاص خودش است، در آن صورت میتوان تجلی عینی رابطه بین یک بیننده شیفته و اثری که از آپارات روی پرده میافتد را همچون عاشق و معشوقی دلسپرده به هم در این بیت از یکی از غزلیات حافظ میتوان دید: «رواق منظر چشم من آشیانه توست/کرم نما و فرود آ که خانه، خانه توست.»
اما وقتی با نوری در این باره صحبت میکنیم، او توضیح میدهد: «سینما با زندگی من عجین شده است، از همان اوان کودکی عشق داشتم به آن و بعدتر که بزرگتر شدم احساسم البته بسیار بیشتر شد. مهمترین دلیلش هم این بود که با آن فیلمهای رویاانگیز ما را از فضای خالی و خاکستری زندگیمان به یک فضای رنگین و خیالی میبرد. یادم هست به خاطر عشق سینما در همان دوران نوجوانی آپاراتی مثلا درست کرده بودم با یک قوطی مقوایی و بعد لامپی در آن گذاشته بودم و جلویش هم لولهای که حاوی ذرهبینی بود و بالایش جای قرار گرفتن یک فریم از فیلم بود. لامپ که روشن میشد تصویر فیلم روی دیوار سفید میافتاد. تکفیلمها را هم از آپاراتچی سینما تاج میخریدیم و هر کدام از یک فیلم معروف بود و یک هنرپیشه سرشناس (از کورنل وایلد در «هزار و یک شب» یا ویکتور ماتیور در «سامسون و دلیله») بعد هم بلیت میفروختیم به بچههای همسایه به قیمت 2 ریال برای دیدن فیلمها. وقتی رسیدم به چهارده یا پانزده سالگی، به نوشتن درباره فیلمها روي آوردم. اولین مطلبی که نوشتم در مورد وسترن ماندگار «ماجرای نیمروز» بود. دقیقا خاطرم هست سال 1335 بود. من آن را به ضرب دیکسیونر به اسم «وسط ظهر» ترجمه کرده بودم. مطلب را برای یک مجله ارتشی پست کردم و بعد دیدم به طرز غیرمنتظرهای مطلب چاپ شد. همین باعث شد که از همان روز دیگر سینما را رها نکردم تا به امروز.»
نسل امروز و ارتباط با سینما
این میزان عشق و علاقهای که پرویز نوری و همنسلانش به سینما و فیلم داشتند بعید به نظر میرسد در نسل امروز دیده شود، امروزه انواع و اقسام نمایشگرها و پدیده اکران آنلاین اساسا تعریف جدیدی از سینما پیش روی مخاطب قرار داده و فیلمها به لحاظ ساختاری هم تفاوت زیادی با فیلمهای گذشته دارد. نویسنده کتاب در این باره میگوید: «مشکل امروز برمیگردد به نوع سینمایی که رایج شده است. به تصورم فیلمها دیگر آن طراوت و احساس و عمق گذشته را ندارد. سینمایی ماشینی، کامپیوتری و دیجیتال و این CGI لعنتی! اگر هم این وسطها دو - سه تا فیلم جدی ساخته شود فاقد روح محیط و شخصیتهاست. این را هم اضافه کنم که دنیای امروز هم دیگر آن دنیای پاک و زلال گذشته نیست، حالا با چنین وضعیتی و در چنین دنیایی برای جوان علاقمند به سینما تا چه حد میتواند خاطرهساز باشد؟ با چه فیلمهایی ؟ البته اگر تصادفا خاطرهای از این نوع فیلمها در ذهنش باقی مانده باشد.
با تمام این توصیفات، نقدی که به این کتاب وارد است اینکه کتاب خالی از هرگونه تصویر و عکسی از فیلمها و سینماهاست و مطالب به پیوست در چند بخش و در 282 صفحه قرار گرفته که همین موضوع ممکن است خواندن را کمی دشوار کند. نوری در این مورد توضیح میدهد که: « خیلی مایل بودم کتاب با عکس بسیاری از فیلمهای خاطرهانگیز همراه شود (حتی عکس سینماها) اما متاسفانه ناشر گفت که دسترسی به عکس خوب سینماها و فیلمها ندارد (شاید هم سخت بود) با این حال میدانستم که عکسهای خوب و فوق العادهای در سایتها موجود است.»
فیلمهایی که دیگر جذابیت ندارند
اما درباره پرویز نوری نکته دیگری که وجود دارد اینکه او سالهاست در ایران زندگی نمیکند و از جمله منتقدانی است که از راه دور سینمای ایران را دنبال میکند. از او میپرسیم که در شرایط فعلی ارتباطش با سینما چگونه است و چقدر فیلمهای روز را دنبال میکند که او میگوید: «سینما که در این ولایت هست ولی با توضیحاتی که در مورد سینمای کنونی دادم، دیگر فیلمها برایم جاذبه و گیرایی ایجاد نمیکند. تنها علاقهام به تماشای بارها دیدن فیلمهای رویایی قدیم و یادآوری خاطرات گذشته است. همین اواخر دو فیلم موزیکال جادویی رهاییبخش و تسلیدهنده در این روزگار صوت و تصویر سخیف دیدم. یکی «ژی ژِی» و دیگری «یک امریکایی در پاریس» را دیدم و با خود فکر کردم که سینما چقدر از مبدا اصلیاش به دور افتاده است.»
خیلی مایل بودم کتاب با عکس بسیاری از فیلمهای خاطرهانگیز همراه شود (حتی عکس سینماها) اما متاسفانه ناشر گفت که دسترسی به عکس خوب سینماها و فیلمها ندارد (شاید هم سخت بود) با این حال میدانستم که عکسهای خوب و فوقالعادهای در سایتها موجود است.
سینما با زندگی من عجین شده است، از همان اوان کودکی عشق داشتم به آن و بعدتر که بزرگتر شدم احساسم البته بسیار بیشتر شد . مهمترین دلیلش هم این بود که آن فیلمهای رویاانگیز ما را از فضای خالی و خاکستری زندگیمان به یک فضای رنگین و خیالی میبرد