سرسره بازي
حسن لطفي
برف كه ميبارد بيشتر از هميشه خوشحال ميشوم. حتي وقتي يكي پستي ميگذارد كه در آن ماشينها توي جاده برفي گير كردهاند و بولدوزر و نفربرها مشغول نجات آنها هستند با خودم ميگويم: عيبي ندارد خلاص ميشوند و عوض سختي كه ميكشند كم آبي كمتر ميشود! كشاورزان و باغداران كمي دچار آسيب ميشوند. گذشته از آنها شادي و شور در تپههاي اطراف شهر زياد ميشود و طنين خنده كساني كه توي تپهها سرسره بازي ميكنند شادي ديگران را بيشتر ميكند. البته همه را نه! كساني كه دل در گروي شادي ديگران دارند و فريادهاي از سر نشاط غريبهها هم لبخند بر لبشان ميآورد. يادش بخير رفيقي داشتم كه ميگفت بايد ياد بگيري از شادي ديگران شاد شوي .معتقد بود اگر براي شادي، فقط پي اتفاقات شخصي باشي، اين اتفاق دير به دير رخ ميدهد و بيشتر وقتها بايد در انتظار شادي باشي .اما اگر خوشحالي ديگران (حتي غريبه) شادت كند، هميشه بهانهاي براي شاد بودن داري.
از آن آدمهاي بيخيالي نبود كه چشم بر زشتيها ببندد و غم ديگران غمگينش نكند. حواسش به آنها هم بود. اما ميگفت براي زندگي كردن بايد اميد داشت و براي داشتن اميد بايد شاد بود. شادي كه گاه از سر خوردن روي برف آغاز ميشود و با پرت كردن گلولههاي برفي و ساختن آدمك ادامه پيدا ميكند. سر خوردني كه به قول يكي دل ميخواهد نه برف ! جالب اينجاست كه اين گفته را ديروز كه برف ميباريد دوستي برايم فرستاد. جمله مال خودش نبود. تصويري كه زيرش اين جمله را نوشته بود هم، مال ديگري بود. توي تصوير زن جواني كه توي آسايشگاه كودكان بود، روي كاشي كف آسايشگاه سرسره بازي ميكرد و با اين كارش صداي خنده كودكان درون تخت را به هوا ميبرد. خندههايي كه شاديبخش بود و در سرماي زمستان و زمانه سختيها دل آدم را گرم ميكرد. چقدر اين روزها به امثال آن زن، برف، خبرهاي خوب و آدمهايي نياز داريم كه به جاي حرفهاي من خوبم ديگران بدند، صحبت از مهر و محبت كنند و به جاي پر كردن جيب خودشان به فكر راههايي باشند كه اوضاع را بهتر كند و ناملايمات مانع از آن نشود كه مردم شاديهاي يكديگر، برف و اميد را نبينند.