پيرمحمد ملازهي در گفتوگو با «اعتماد»:
رقابت پشت پرده براي شناسايي طالبان شكل گرفته است
بازيگران بانفوذ در افغانستان
به صورت بالفعل طالبان را به رسميت شناختهاند
شهاب شهسواري
سفر هيات بلندپايهاي از گروه شبهنظامي طالبان به اسلو پايتخت نروژ، براي انجام گفتوگوهايي با هياتهاي سياسي كشورهاي اروپايي، اتحاديه اروپا و امريكا با واكنشهايي در ميان جامعه مدني افغانستان مواجه شده است. مخالفان طالبان معتقدند كه غرب، برخلاف شعارهاي حقوقبشري در حال عقبنشيني در مقابل طالبان است و بدون در نظر گرفتن حقوق مخالفان طالبان، قصد دارد حاكميت اين گروه شبهنظامي افراطي را بر افغانستان به رسميت بشناسد. پيرمحمد ملازهي، تحليلگر مسائل افغانستان معتقد است كه دولتهاي غربي بر اساس منافع ملي خودشان تصميم ميگيرند و نظر گروههاي مقاومت يا فعالان مدني افغانستان را چندان در نظر نميگيرند. به اعتقاد ملازهي اروپاييها و امريكا از يك طرف نميخواهند ميدان افغانستان را به روسيه و چين ببازند و از سوي ديگر همراه با قدرتهاي منطقهاي نگران وقوع جنگ داخلي در افغانستان هستند. در ادامه متن كامل گفتوگوي روزنامه «اعتماد» را با پيرمحمد ملازهي، تحليلگر مسائل افغانستان مطالعه ميكنيد.
سفر هيات بلندپايه طالبان به اسلو نروژ با اعتراض بخشي از جامعه مدني افغانستان مواجه شده است كه معتقدند اين سفر نخستين گام در مسير به رسميت شناخته شدن حكومت طالبان در افغانستان از سوي قدرتهاي غربي است. به اعتقاد شما دولتهاي غربي تا چه اندازه آماده شناسايي طالبان، انعطاف و كوتاه آمدن در مقابل اين گروه هستند؟
من چندان با توصيف كوتاه آمدن موافق نيستم، كشورهاي مختلف جهان بر مبناي منافع خودشان تصميمگيري ميكنند، نه خوشايند طالبان. نه در اروپا و نه در امريكا و نه در حتي آسيا و منطقه پيرامون افغانستان، خيلي كسي به اينكه چه تصوري از تعامل آنها با طالبان وجود دارد، اهميت نميدهند و به گونهاي رفتار ميكنند كه منافع ملي خودشان تامين شود. اتحاديه اروپا كه زماني در ابتداي سلطه طالبان نمايندگي خود را از كابل به قطر منتقل كرده بود، به تازگي تصميم گرفته است كه نمايندگي خود را به كابل بازگرداند. معناي اين اقدام اتحاديه اروپا، اين است كه آنها بر اساس منافعي كه براي كشورهاي اروپايي قائل هستند، تصميم گرفتهاند كه به طالبان نزديك شوند و نميخواهند صحنه افغانستان به گونهاي پيش برود كه احتمالا رقباي بينالمللي اروپا و امريكا از آن بهرهمند شوند و منفعت بيشتري ببرند. اصل منافع ايجاب ميكند كه اتحاديه اروپا به نوعي در پي شناسايي طالبان باشد، در اين زمينه اتحاديه اروپا تنها نيست، واقعيت اين است كه غير از امريكاييها بقيه قدرتهاي با نفوذ در افغانستان هم دنبال شناسايي طالبان هستند و يك نوع رقابت پشت پرده براي شناسايي طالبان شكل گرفته است، چين، روسيه و حتي ايران و قطر و البته پاكستان به دنبال اين هستند كه به نوعي شناسايي طالبان را اعلام كنند. هر چند كه همين الان هم اين كشورها به شكل دوفاكتو و بالفعل طالبان را به رسميت شناختهاند و هيچ كدام نه سفارتخانههاي خود را تعطيل كردهاند و نه سفراي خود را فراخواندهاند.
امريكاييها به دليل نوع خروجشان از افغانستان و فجايعي كه در فرودگاه كابل رخ داد، به نوعي دچار گرفتاريهاي داخلي هستند، با اين حال واشنگتن هم دنبال اين است كه بتواند راهي پيدا كند تا بدون بهرهبرداري جناح رقيب و دونالد ترامپ و اطرافيانش كه بهشدت از عملكرد دولت بايدن در عقبنشيني از افغانستان انتقاد ميكنند، راهي براي شناسايي و تعامل طالبان پيدا كنند. اگر امريكاييها عقبتر از ديگر متحدينشان حركت ميكنند، به اين دليل است كه جناح حاكم نميخواهد مساله افغانستان در داخل به بهانهاي تبديل شود كه در انتخابات پيش روي كنگره و بعد از آن رياستجمهوري، حزب محافظهكار بتواند آنها را شكست دهد.
اگر از زاويه منافع ملي به قضيه نگاه كنيم، شايد واقعبينانهتر باشد. هر كدام از كشورهاي موثر در افغانستان دنبال بهانهاي ميگردند كه با افكار عمومي خودشان به مشكل برنخورند، اما طالبان را به رسميت بشناسند. اروپاييها شعارهاي زيادي را مطرح كردهاند، از جمله حقوق بشر، حقوق زنان و دولت فراگير، يك دولت اروپايي يك دفعه نميتواند همه اين شعارها را ناديده بگيرد و در وضع موجود با طالبان تعامل كند، چراكه اگر حساب شده و تدريجي عمل نكند، احزاب رقيب همين فراموش كردن شعارها در مورد افغانستان را برجسته ميكنند و در انتخابات جايگاه جناح حاكم را به خطر مياندازند.
در چنين شرايطي سرنوشت بخشي از جامعه مدني افغانستان كه مخالف طالبان هستند و به كمكهاي خارجي براي مبارزه با سلطه اين گروه اميد بستهاند چه ميشود؟
واقعيت اين است كه هم دولتهاي منطقه و همسايگان افغانستان، هم دولتهاي اسلامي، هم غرب و هم شرق سياسي به سمت شناسايي طالبان حركت ميكنند، البته شتاب حركت متفاوت است و هركدام از اين دولتها هم نظراتي را در مورد آينده افغانستان مطرح ميكنند، شايد دولت فراگير مهمتر مطالبه بينالمللي از طالبان باشد كه طالبان معتقد است همين دولت موقت آنها فراگير محسوب ميشود. اما در داخل افغانستان ديدگاهها متفاوت است. دو حركت متفاوت مخالفت با طالبان را درون افغانستان ميبينيم، يكي مخالفتهاي مدني است كه عمدتا زنان و دختران افغانستانند كه به صورت مستمر در حال مقاومت و ابراز اعتراض در افغانستان هستند. هرچند تعداد اين معترضان كم است، اما همين عده هم شجاعانه در مقابل طالبان ايستادگي ميكنند و هزينه هم ميدهند. اگر بازداشتهاي اخير طالبان را ببينيد، عمدتا از ميان زنان فعال سياسي انجام شده است.
بخش ديگري از مخالفان كساني هستند كه از افغانستان خارج شدهاند و در دو گروه جبهه مقاومت تشكيل دادهاند. نخست جبهه مقاومتي است كه در پنجشير شكل گرفت و امرالله صالح و احمد مسعود آن را رهبري ميكنند. اين گروه معتقدند كه طالبان به سادگي حق و حقوق ديگران را رعايت نخواهند كرد و راهحل اين است كه مقاومت مسلحانه سازماندهي كرد كه به تدريج طالبان را مجبور به پذيرش واقعيت جامعه متكثر افغانستان كنند. جريان دوم را ميتوان جريان آنكارا ناميد، بسياري از مقامهاي حكومت قبلي كه با فروپاشي حكومت از قدرت حذف شدهاند در آنكارا گرد هم آمدهاند و زير سايه تركيه فعاليت ميكنند. شاخصترين اين افراد اكنون عبدالرشيد دوستم است كه در كنار افرادي مانند عطا محمد نور، يونس قانوني، محمد محقق و تعدادي ديگر از مقامهاي پيشين در حال سازماندهي نوعي جريان آلترناتيو براي طالبان هستند. اين گروه هنوز به جايي نرسيدهاند كه دست به سلاح ببرند و همچنان معتقدند كه بايد از طريق گفتوگو و فشار طالبان را وادار به رعايت حقوق جامعه افغانستان كرد، اما اين گروه هم اگر از طريق مذاكره نتوانند به نتيجه برسند، احتمالا به فكر دست بردن به سلاح ميافتند.
طالب نسبت به دو جريان خارج از كشور نگراني چنداني ندارد. به هر حال دسته دوم مخالفان خارج از كشور خودشان صاحب قدرت بودند و اگر ميتوانستند قدرت را نگه ميداشتند. بسياري از اين رهبران جهادي پيشين كه روزگاري در دوران اشغال شوروي از پشتيباني قومي برخوردار بودند، ديگر از حمايت چنداني در ميان جوامع خودشان برخوردار نيستند، چراكه بعد از آنكه خودشان در قدرت قرار گرفتند، نتوانستند راهحلي براي مطالبات مردم و مشكلات افغانستان پيدا كنند و آنها را ميتوان عدهاي ورشكسته سياسي توصيف كرد. محلي هم كه اين افراد در آن جمع شدهاند به خودي خود نشان ميدهد كه زير چتر حمايت رجب طيب اردوغان هستند و اردوغان هم محض رضاي خدا از آنها حمايت نميكند و اهداف خود را دنبال ميكند. جريان اول هم كه سعي كرد مقاومت مسلحانهاي در دره پنجشير شكل دهد، آنها هم نتوانستند مواضع خود را حفظ كنند و طالبان با كمك حزب اسلامي حكمتيار و پاكستانيها توانستند مناطق اصلي پنجشير را تصرف كنند.
تنها اميدي كه مقاومت افغانستان دارد، اين است كه طالبان به واقعبيني نرسند، حق و حقوق جامعه را ناديده بگيرند، همچنان روي انحصار قدرت قومي و ايدئولوژيك مذهبي خودشان اصرار كنند و در نهايت جامعه جان به لب شود و نوعي مقاومت فراگير مدني در افغانستان شكل بگيرد. در برابر درون طالبان هم دو جريان وجود دارد، يكي جريان شوراي كويته و قندهاريها هستند كه جناح واقعبينترند و تلاش ميكنند تا جناح شرقيتر را قانع بكند كه واقعبينانهتر با قدرت برخورد كند تا اين قدرت كسب شده از پايدار بيشتري برخوردار باشد.
فكر ميكنيد طالبان در مسير واقعبيني قرار دارد؟
تجربه كشورهاي ديگر هم پيش روي طالبان است. آنها تنها دولتي در جهان نيستند كه ادعاي حكومت اسلامي يا مسلمان داشته باشند. در دنياي اسلام نمونههاي متفاوتي از برداشتهاي متنوع از اسلام در كشورهاي مختلف حاكم است. تجربه ايران، اندونزي، مالزي، تركيه و پاكستان كه حامي اصلي طالبان است، به عنوان نمونههاي حكومت اسلامي پيش روي طالبان قرار دارد. علاوه بر اين بايد تحولات خاستگاههاي پيشين طالبان را هم كه عمدتا ريشه در وهابيت خاورميانهاي دارد، مورد توجه قرار داد. هم در امارات متحده عربي و هم در عربستان سعودي، نگاههاي سلفيگري مذهبي در حكومت در حال تغيير است و آنها هم در حال شكل دادن به نوعي واقعبيني سياسي هستند. بن سلمان در عربستان سعودي تلاش ميكند كه كشور را به تعبير خودش مدرنيزه كند و جاهايي كه حس ميكند روحانيت در مقابل او مقاومت ميكند، به سادگي آنها را كنار ميزند، تحت فشار، بازداشت و حبس خانگي قرار ميدهد، تا جايي كه ميتوان گفت ديگر آن توافقي كه ميان عبدالعزيز آلسعود، بنيانگذار پادشاه سعودي و محمد بن عبدالوهاب، بنيانگذار مكتب وهابيت سنگ بناي عربستان سعودي را گذاشته بود در حال از بين رفتن است.
طالبان اين مسائل را مورد توجه قرار داده و به تدريج خودش را با اين شرايط تطبيق ميدهد. در اين تطبيق ميتوان اميدوار بود كه برخي انعطافها از سوي طالبان رخ دهد، مثلا دستكم مدارس ابتدايي دخترانه را باز كنند.يا در سطح محدودي اجازه دهند در بخش آموزش يا درمان زنان كار كنند. هر چند برداشت آنها اين است كه طبق احكام اسلامي زن نميتواند، وكيل، استاندار يا وزير باشد. اين اعتقادات در ديگر كشورهاي اسلامي هم كم و بيش جاهايي وجود دارد...
در كشور خودمان هم برخي مقامها و پستها براي زنان غيرقابل دسترس است ...
بله! اين يك واقعيت است. به نظر اساسا تجربه ايران ميتواند براي طالبان يك الگو باشد، فرآيندي كه براي تطابق با واقعيتها در ايران طي شد. براي مثال در ابتداي انقلاب در موضوع بهره و ربا، مهدي بازرگان نخستوزير دولت موقت، با اين منطق كه بدون بهره نميتوان بانكها را اداره كرد، ۴ درصد كارمزد براي وام تعيين كرد، همان زمان برخي روحانيون تا سرحد تكفير بازرگان پيش رفتند، اما حالا در همان كشور، با همان حكومت و بسياري از همان روحانيون ما شاهد بهره چند ده درصدي براي وام هستيم. من فكر ميكنم طالب هم اگر بخواهد ساختار بانكي مدرن را بپذيرد، بايد تا حدي كارمزد را بپذيرد.
برداشتهاي متفاوتي از اسلام وجود دارد كه يكي از آنها برداشت طالباني است. طالبان اگر نتواند برداشت خودش را تعديل بكند و در مقابل واقعيت موجود انعطاف به خرج بدهد، قدرتش تضعيف ميشود و نميتواند جامعه را اداره كند. طالب مادامي كه به شكل نهضت بود، مسووليتي در مورد مسائل جاري كشور از جمله فقر، بيكاري، خدمات عمومي و غير نداشت. اما الان طالبان از يك نهضت به يك دولت مسوول تبديل شده است كه بايد به مطالبات مردم پاسخ بدهد ...
اين دومين بار است كه اين اتفاق براي طالبان ميافتد، بار قبل هم طالبان مدتي خويشتنداري و سعي كرد كه به نوعي از خود انعطاف نشان دهد، اما بعد از مدتي كه متوجه شد جامعه جهاني حاضر به همكاري و تعامل نيست، روي تند و افراطي خود را به نمايش گذاشت، اينبار چه تفاوتي در شرايط ايجاد شده است؟
تفاوت در اين است كه در آن دوران طالبان يكدست بود. الان دو جناح متفاوت ايدئولوژيك در طالبان وجود دارد كه يكي ميانهرو و ديگر راديكالتر است. آن زمان هنوز طالبان ساز و كارهاي اعمال قدرت را نميفهميد. طالب امروز ۲۰ سال با امريكاييها جنگيده و امريكاييها را شكست داده و از كشور بيرون كرده است. الان طالبان ديگر اجازه نميدهد به همان سادگي كه دفعه قبل اتفاق افتاد مجددا از قدرت حذف بشود. آنها چه در مقابل مقاومت از داخل و چه در مقابل مقاومت از خارج ايستادگي ميكنند و بر اساس تجربههايشان سعي ميكنند اين مقاومتها را خنثي كنند. طالبي كه در گذشته معتقد بود تلويزيون ابزار شيطان است و همه تلويزيونها را در خيابانها ميريخت و ميشكست، حالا خودش را به نوترين ابزار ارتباطات و اينترنت و تلفنهاي هوشمند مجهز كرده است. بخش واقعبينتر طالبان در اين شرايط فرصت دارد كه بخش راديكال را تعديل بكند و از يك نهضت به يك دولت تبديل شود كه به سياستهاي جامعه پاسخ دهد.
در سفري كه طالبان به نروژ انجام داده است، يكي از فوريترين و ضروريترين خواستههاي آنان آزاد شدن داراييهاي بلوكه شده افغانستان نزد امريكاست، فكر ميكنيد كه غرب و امريكا تا چه حد آمادگي دارند كه در اين زمينه انعطاف نشان دهند؟
به نظر من امريكاييها هم به دنبال راهحلي هستند كه اين پولها را آزاد بكنند، اما به تدريج. الان واشنگتن در حال بررسي ساز و كارهاي سازمان ملل براي استفاده از اين پولها جهت تامين نيازهاي مردم است. واشنگتن ميخواهد راهي پيدا كند كه اين پولها مستقيما به دست طالبان نيفتد، چون اگر به دست طالبان بيفتد اين گروه مشكل خودش را حل خواهد كرد نه مشكل جامعه را. راهكارهاي ديگري هم مدنظر است، از جمله اينكه مثلا به طالبان پيشنهاد بدهند كه مدارس دخترانه را باز كند و دستمزد معلمان از سوي جامعه بينالملل پرداخت شود. اروپاييها و امريكاييها گام به گام پيش خواهند رفت و نه تنها آن ۹ ميليارد دلار دارايي بلوكه شده به تدريج آزاد ميشود، بلكه ساز و كارهايي از طريق سازمان ملل، بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول پيدا ميكنند كه بتوانند اقتصاد افغانستان را تا حدي به حركت در بياورند. واقعيت اين است كه اگر اقتصاد افغانستان به همين شكل باقي بماند، احتمال وقوع جنگ داخلي در افغانستان وجود دارد. هيچ كس علاقه ندارد در افغانستان جنگ داخلي در بگيرد، چنين جنگي خطرات بزرگي براي جامعه جهاني در بر خواهد داشت. بزرگترين برنده خلأ قدرت در افغانستان داعش خواهد بود كه هيچ تعهدي به دنيا ندارد و تنها افغانستان نيست كه از قدرت گرفتن اين گروه آسيب ميبيند، بلكه به سرعت به كشورهاي مجاور افغانستان سرايت و در نقاط مختلف جهان خطرآفريني ميكنند.
يك نگاه واقعبينانه در ميانه همه بازيگران در حال شكلگيري است، اما تلاش اين است كه همه اين پولها به صورت يكجا در اختيار طالبان قرار نگيرد كه طالبان آن را صرف مسائل داخلي خودش بكند و مشكل جامعه افغانستان همچنان پابرجا باقي بماند.
اروپاييها تصميم گرفتهاند كه به طالبان نزديك شوند و نميخواهند صحنه افغانستان به گونهاي پيش برود كه احتمالا رقباي بينالمللي اروپا و امريكا از آن بهرهمند شوند و منفعت بيشتري ببرند.
نوعي رقابت پشت پرده براي شناسايي طالبان شكل گرفته است، چين، روسيه و حتي ايران و قطر و البته پاكستان به دنبال اين هستند كه به نوعي شناسايي طالبان را اعلام كنند.
برداشتهاي متفاوتي از اسلام وجود دارد كه يكي از آنها برداشت طالباني است. طالبان اگر نتواند برداشت خودش را تعديل بكند و در مقابل واقعيت موجود انعطاف به خرج بدهد، قدرتش تضعيف ميشود و نميتواند جامعه را اداره كند.
طالبان ديگر اجازه نميدهد به همان سادگي كه دفعه قبل اتفاق افتاد مجددا از قدرت حذف بشود.
اروپاييها و امريكاييها گام به گام پيش خواهند رفت و نه تنها ۹ ميليارد دلار دارايي بلوكه شده افغانستان به تدريج آزاد ميشود، بلكه ساز و كارهايي از طريق سازمان ملل، بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول پيدا ميكنند كه بتوانند اقتصاد افغانستان را تا حدي به حركت در بياورند.