خاطرات سفر و حضر (154)
اسماعيل كهرم
خانم باربارا كاسيل، عمري را با تربيت سگها سر كرده بود. براي پليس و دستگاه قضايي انگستان سگ تربيت ميكرد. سگ براي تشخيص مواد مخدر، براي كمك به افراد نابينا و ناشنوا و بالاخره كمك به تلويزيون بيبيسي براي تهيه فيلمهاي آموزشي... من ايشان را در منزلش كه در حومه لندن قرار داشت ملاقات كردم. ايشان ميگفت از 8 يا 9سالگي با سگها گفتگو ميكرد و آنها را ميفهميد! در باغچهاي كه نشسته بود سگها ميآمدند اطراف اوچرخي ميزدند و او با آنها حرفي ميزد و آنها راهشونو ميگرفتند و ميرفتند و بعد چند سگ ديگر ميآمدند. مثل آنكه از باربارا دستور ميگرفتند و اجرا ميكردند. مردم سگهاي خود را كه اشكالي داشتند نزد او ميبردند و او آنها را معالجه ميكرد. او گاه فقط يك جمله زير لب تكرار ميكرد. مثلا: تو ديگر در آشپزخانه نخواهي رفت و يا تو ديگر روي مبل ادرار نميكني.
يك بار در استوديوي فيلمبرداري كارگردان از خانم باربارا خواست كه سگها آهستهتر از مقابل دوربين حركت كنند. خانم كاسل رو به سگها كرد و با كلماتآهسته و با ملايمت گفت «بچهها آهستهتر لطفا» سگها نگاهي به او كردند و به آهستگي همان مسير را طي كردند. ايشان دستها را به هم كوبيد و گفت باركالله بچهها، باركالله. سگها دم خود را با شعف تكان دادند و دور او با خوشحالي دايره زدند.