اختلافات زباني
در ايران قدمتي ندارند
بامداد لاجوردي
مسائل قومگرايانه و زباني در ايران چقدر ريشه و اعتبار دارند؟ حميد احمدي در كتاب «قوميت و قومگرايي در ايران» به اين سوال پاسخ ميدهد. او ميگويد سقوط امپراتوري چندقوميتي شوروي و كشورهاي چندقومي مانند يوگسلاوي و رشد گرايشهاي قوميتي در غرب مطالعه قوميتها را مهم كرد. البته برخي دانشگاهيان پسامدرنها نيز به اين ايدهها دامن زدند و مباني تئوريك براي آن نوشتند. لذا اين ادبيات وارد ايران شد و گروههايي در نفي يا ايجاب آن سخن گفتند. هرچند كه طبق نظر احمدي اين سخنان در اشاعه قومگرايي در ايران فاقد دقت كافي و شواهد تاريخي و فرهنگي محكم بوده است.
يكي از نقاط برجسته اين كتاب مطالعه موردي و عميق ايران و پرهيز از كليگويي و تكرار نظريات متداول غربي است. حميد احمدي درباره اينكه چرا نظريات قومگرايانه را در خصوص ايران صادق نميداند، مينويسد: در درجه اول ادبيات قوميتگرا براي توصيف وضعيت مهاجران امريكاي شمالي بوده است. اين در حالي است كه «در ايران گروههاي گوناگون زباني يا مذهبي- كه در تحقيقات قومي از آنها به عنوان گروههاي قومي ياد ميشود- مليت مشخصي نبودهاند كه از مناطق ديگر جهان به اين منطقه مهاجرت كرده باشند. برعكس، آنها بخشهاي جداناپذير جامعه بزرگتري بودهاند كه در آن گروههاي مذهبي- زباني بسياري طي صدها سال در كنار يكديگر زندگي ميكردهاند.» نقد حميد احمدي به نظريات به مدافعان ايدههاي قومگرايانه صريح و تند است. او معتقد است اطلاق عنوان گروههاي قومي در مورد اقليتهاي مذهبي و زباني در ايران نادرست است و وجود گروههاي قومي با ويژگيهاي مشخص نژادي يا فرهنگي در ايران بيشتر حاصل ذهنيتپردازي محققان است تا يك واقعيت اجتماعي.
اين استاد دانشگاه در تشريح اينكه مفهوم قوميت در تجربه غربي با واقعيت ايلات در ايران چه تفاوتهايي دارد، اينطور مينويسد، ايلات در تاريخ ايران بافتي منزوي از دولت مركزي نبودند و هر ايل در برهههايي از تاريخ به نحوي با دولت مركزي رابطه داشته است. به بياني ايلات هميشه با دولت مركزي در كشمكش بودهاند و خود را در ساختاري بزرگتر تعريف ميكردهاند. ايلات ايراني از طريق روساي خود با دولت مركزي در تماس مداوم بودهاند و روساي ايلات عموما ميبايست از طرف پادشاهان به عنوان رهبر ايل خود به رسميت شناخته شوند. غالب دولتهاي ايراني را گروههاي ايلي ايجاد كردند، دولت نيز به نوبه خود به خلق گروههاي ايلي بزرگ نظير شاهسون و كنفدراسيون ايل خمسه در جنوب ايران دست ميزدند. سوالي كه پيش ميآيد اين است كه: در ايران ارتباط دولت با گروههاي ايلي چگونه بوده است. وي در همين رابطه مينويسد: ايلها را با اين ويژگي و كاركردها نميتوان گروههايي دولتناپذير و از نظر فرهنگي كاملا متمايز از ديگر اقشار جمعيت ايران دانست. جابهجاييهاي گسترده ايلي، اتحاد آنها و رقابتهاي درون ايلي و برون ايلي و روابط مستمرشان با دولتها، ايلات را از نظر فرهنگي با ساير ايرانيان درآميخته و به آنها نزديك كرده است. گروههاي مذهبي و زباني مختلف ايلي و غيرايلي در ايران تجربيات مشترك تاريخ داشته و طي قرون متمادي ميراث فرهنگي و سياسي يكسان پيدا كردهاند. لازمه نقد رويكردهاي قومگرايانه در ايران شناخت تاريخ نزاعهاي زباني است. اين استاد دانشگاه در كتابش با اشاره به عمدهترين گروههاي زباني ايراني در آذربايجان، بلوچستان و كردستان به اين مساله اشاره ميكند كه اختلافات زباني در ايران قدمتي ندارد. وي مينويسد: اختلافات زباني تا اواسط قرن بيستم عامل سياسي مركز گريزي اين گروهها نبوده است [...] گروههاي زباني در ايران نظير آذريها، كردها و بلوچها نه تنها تعصب خاصي نسبت به زبان فارسي و استفاده از آن به عنوان زبان ادبي و نوشتاري خود نداشتهاند، بلكه در غناي اين زبان و بدين ترتيب غناي ميراث فرهنگي جامعه ايران كوشيدهاند. اين واقعيت به ويژه در مورد ايرانيان آذربايجاني كه بسياري از شعرا، نويسندگان و ادباي ايراني از ميان آنها برخاستهاند بسيار چشمگير است. احمدي سه عامل اصلي براي بروز گرايشهاي قومي اعلام ميكند. از نظر او ماهيت دولت مدرن، رقابت نخبگان سياسي با دولت و تاثير سياستهاي بينالمللي و منطقهاي در شكل دادن به گرايشات سياسي مركزگريزي در ايران قوامدهنده نظري ايدههاي قوميتگرا است. مهمترين بخش كتاب «قوميت و قوميتگرايي در ايران» قسمت پاياني آن است. احمدي در اين بخش راهكارهايي براي دفع تفكرات قومگرايي ميدهد. او مينويسد، در ايران دولت مدرن اقتدار سران ايلات و نخبگان قبايل را از بين برد حال براي احياي اين اقتدار بايد نخبگان سياسي در دولت مركزي مشاركت داده شوند.
پيشنهاد ديگر او اجتناب از دامن زدن به اختلافات فرهنگي و تاريخي است؛ وي مينويسد: وحدت ملي و مشروعيت نظام سياسي تنها زماني تقويت ميشود كه تمامي ساكنان درون مرزهاي ايران از حقوق برابر براي مشاركت در دولت برخوردار باشند. اين استاد دانشگاه در آخرين پيشنهاد خود به «تنشزدايي بينالمللي» اشاره دارد و با اشاره به ضرورت تنشزدايي با كشورهايي كه در دو سوي مرز شهروندان همزبان وجود دارد معتقد است اين تمهيدات ميتواند مانع از بروز ايدههاي قومگرايانه شود.