ادامه از صفحه اول
دفاع از انتخابهاي مردم
گروههاي مذهبي مسلح هرگز الگويي مثل حركت عظيم تودههاي مردم براي پيشبرد انقلاب را در مشي انقلابي خود نميگنجاندند و به شدت متاثر از روشهاي انقلابي كمونيستي و قائل به گسترش مبارزات چريكي بودند. قويترين اين گروهها كه آوازه بيشتري داشت، سازمان مجاهدين خلق بود كه در جامعه در اقليت محض ميزيستند و رفتار و روششان هم با ذهنيات قاطبه مردم هماهنگي نداشت. حتي وقتي انقلاب به ثمر رسيد كسي مثل مسعود رجوي نامي آشنا براي مردم نبود و از آن مهمتر واقعا مردم چگونه ميتوانستند سرنوشت كشور را به دست چند جوان با افكار مبهم بسپارند؟ اتفاقات بعدي پيرامون اين گروه ثابت كرد كه مردم در اين زمينه تا چه حد درست و اصولي فكر كرده بودند. گروههاي ملي و مذهبي مبارز و غيرمسلح كه افكاري جامعهپسندتر داشتند از تشكيلات گسترده برخوردار نبودند، اشتهاري انقلابآفرين نداشتند و ارادهاي براي كنترل و هدايت تودههاي عظيم مردم از خود نشان نميدادند. گروهي مثل نهضت آزادي با همه خوشنامي در تصور رايج زمان حتي در ميان گروههاي انقلابي محافظهكار شمرده ميشدند. آنها اگر رهبريت انقلاب را به دست ميگرفتند احتمالا در توفان حوادث دچار افت شديد اقتدار و اراده ميشدند كمااينكه زمينهاي فراخ تا سرحد تشكيل دولت را پيدا كردند ولي واقعا كم آوردند و نتوانستند بيش از چند ماه كشور را اداره كنند. قرابت آنها با توفان انقلاب بسيار كم بود. اگر فرض كنيم كه آن شور عظيم انقلابي به صلاح ملك و ملت نبود اين گروه در كنترلش هيچ موفقيتي كسب نكردند. احتمالا اگر رهبري انقلاب به دست ايشان ميافتاد بااينكه به براندازي رژيم معتقد بودند توان و سياست پيروز كردن مبارزات مردم را نداشتند و انقلاب شكست ميخورد و شاه با شدت بسيار بيشتري از گذشته به سركوب مخالفان خود ميپرداخت. روشنفكران با گرايشهاي مختلف كه اكثرا فاصله زيادي با متن و دردهاي جامعه داشتند، اساسا اهل مبارزه نبودند چه رسد به اينكه در هيات رهبري يك انقلاب بزرگ ظاهر شوند. در اين ميان كه نارضايتيها جوشان و خروشان شده اشتباهات مكرر شاه انفجار را حتمي كرد كسي كه شجاعت، اشتهار، مقبوليت ميان مبارزان، سادهزيستي و داشتن پيامهاي روشن و آشنا با ذهنيات مردم را داشت شخص آيتالله خميني بود. مرجع تقليدي كه مشي مبارزه مسلحانه را نفي ميكرد و از همه مهمتر اراده نماياني از خود بروز ميداد و تشكيلات سنتي روحانيون امكان رساندن پيامش به اقصي نقاط كشور را داشت و كمترين شائبه گرايش به بيگانگان در زندگي و افكارش به چشم نميخورد. بعدها در مراحل مختلف مردم نشان دادند كه انتخابشان فقط ناشي از هيجانات انقلاب نبوده است. نه تنها مردم كه نخبگان جامعه هم سنجيده عمل كردند و حتي روي كاغذ هم ميشد ترسيم كرد كه گزينههاي ديگر تا چه حد امكان به وجود آوردن خطرهاي بزرگ براي كشور را داشتند. مثلا فرض كنيم كه مجاهدين خلق حاكم ميشدند، آنها قطعا در كشور چيزي شبيه مديريتشان در پادگان اشرف را پياده و شايد روي خمرهاي سرخ در كامبوج را سفيد ميكردند. كاش كساني كه انقلاب را از دم تيغ تحليل خود ميگذرانند آنقدر انصاف داشته باشند كه حداقل مردم نيكخواه و صلحجو و عاقل براي انتخابي كه براساس سوابق و شرايط و راهها و گزينههاي موجود كردند را متهم به سرخوشي و ناآگاهي نكنند. تاكنون مردم با وجود فقدان نهادهاي مدني و بيعملي آگاهان و عيوب سياستمداران در مراحل مختلف انقلاب رفتار درست و آگاهانه و طبيعي براساس شرايط زمان از خود بروز دادهاند.
تكرارخزاني ديگر
اينگونه رفتارها نه در فهم ميگنجد نه مقبول جامعه متمدن كنوني است. در جامعه متمدن هر كسي كه در پي رفع اختلاف چه با خودي و چه با غير است، اينچنين اقدام به رويارويي خشونتبار و غيرانساني نميكند و نبايد كسي فرصت و مجال چنين عمل دهشتناكي داشته باشد. چنين رفتارهايي باز برپا كردن روح و شيرازه فرهنگ جاهليت است و قرباني ساختن احساس امنيت زنان و دختران از رهگذر ادراك پيامدهاي آشكار چنين اقدامي در جامعه است. مگر نه اين است كه زن مهر ميورزد و ميسوزد تا روشنيبخش محفل خانواده باشد. آيا كانون خانواده ميتواند جولانگاه خشونت عريان و حداكثري باشد؟ آيا ميشود كانون مهر و عطوفت را ناديده گرفت. نبايد نقش اساسي زنان را در حفظ و تحكيم جامعه ناديده گرفت. اوست كه ميآموزاند و بيمنت تربيت ميكند. شادي ميآورد و شهد آرامش بيمزد ميپراكند. پس مزدشان بيمهري نيست. بر ما است كه قدر بدانيم، ارج نهيم و مهر بورزيم و روا نيست روشي غلط بنا كنيم و جفا كنيم. جامعهاي كه قدر زن را نداند و به حقوق زنان حساس نباشد، از كاركردهاي نهاد خانواده به عنوان پايهايترين نهاد اجتماعي بهره لازم را نخواهد برد و در پيشبرد كاركردهاي اجتماعي و تربيتي خود با شكست روبهرو خواهد شد. چون زنان ريشه جامعه هستند كه اگر خوب آبياري نشود ثمري هم نخواهد داشت. چنين رفتارهايي بيارزش نشان دادن جايگاه زنان و خود را مالك جان و مال و ناموس زنان دانستن است. بايد به خود آييم و ريشه اين افكار پليد را بخشكانيم. بيم آن ميرود كه شرار آتش اين تفاوت، كانون عاطفي خانواده را آتش بزند. مونا در خيال و روياهاي كودكانه نكرده مستغرق و قرباني توفان سهمگين برتريطلبي شد و داغي شد بر خاطر موناها و روميناهاي ديگري كه عاقبتشان را نميدانند. عاديسازي اين مساله آتش ترس و ناامني را در دل زنان اين سرزمين روشن ميكند و بذر يأس و نااميدي در بين آنها و همه جامعه پراكنده ميشود، نهال مهر ميخشكد و شكوفههاي اميد در دل زنان پژمرده ميشود. تكرار چنين جناياتي به قول دوركيم باعث عاديسازي آن در جامعه ميشود. ترس از آن روزي است كه هر كسي براي خود قانون وضع كند و حكم قصاص صادر كند كه نتيجه آن ايجاد ترس و وحشت و نا امني و تبديل جامعه به يك جامعه آنوميك است. نيايد به راحتي گذاشت و گذشت. ديد و چشمان را بست. در برابر كوتهانديشها نبايد كوتاهي نمود. همانطور كه پيامبر(ص) ديد و نگذشت و جايگاه شامخ زنان را در جامعه خرافات زده جاهلت احيا نمود. پس برپا كنيم «خلقكم من نفس واحده و خلق منها و زوجها وبث منهما رجالا كثيرا و نساء». ولي با اتفاقات اخير بيم آن ميرود كه بار ديگر تفكرات مبتني بر جنسيت بر انسانيت غلبه يابد و جايگاه انسانها به عنوان آفريده ممتاز خداوند، دستخوش پنداشتهاي جاهلانه و خشونتبار جنسيتي گردد. وجدان جمعي جامعه جريحهدار شده، بايد ببينيم، دفاع كنيم و روشنگري كنيم كه بار ديگر شاهد اين كجرفتاريها نباشيم چون تحمل مكرر اين فجايع ديگر فراتر از توان زنان اين سرزمين است. هر چند فراق، پشت اميد شكست/ هر چند جفا دو دست عالم ببست/ نوميد نميشود دل عاشق و مست/ هر دم برسد به هر چه همت، دربست