چرا بايدن دشمنانش را باهم متحد ميكند؟
فريد زكريا
دولت جو بايدن، رييسجمهوري ايالات متحده امريكا تا به اينجاي كار بحران اوكراين را هوشمندانه و به شكلي بسيار موثر مديريت كرده و از اين رويكرد از سياست بازدارندگي به علاوه ديپلماسي استفاده كرده است. دولت بايدن تهديدات معتبر و بجايي را در خصوص تبعات حمله احتمالي روسيه به اوكراين، عليه مسكو اعلام كرد و به اين ترتيب با ايستادن پشت متحدان اروپايياش نمايشي از اتحادي بينظير را به اجرا گذاشت. دولت بايدن به درستي درحاليكه از هيچ تعهدي در خصوص نپيوستن اوكراين در ناتو استفاده نكرد، اما پيشنهاد كرد درباره همه مسائل ديگر، از كنترل تسليحاتي گرفته تا سامانههاي موشكي، با روسيه مذاكره كند.
البته اين بحران يك شكست بزرگ نيز براي دولت بايدن در پي داشت كه اين شكست دامنهاي فراتر از دولت بايدن دارد. يكي از محوريترين اصول هر استراتژي ايجاد شكاف ميان دشمنان است. اما سياستخارجي دولت بايدن به طرز فزايندهاي عكس اين مسير حركت ميكنند و دشمنان امريكا را روز به روز به هم نزديكتر ميكند. اوايل ماه گذشته، روسيه و چين در سندي كه بيشتر از 5 هزار كلمه محتوا داشت، بر دوستي ميان خود و نبود هيچ محدوديتي در اين دوستي تاكيد كردند. در طول 50 سال گذشته سابقه نداشته كه چين و روسيه تا اين حد به هم نزديك شده باشند.
از نقطه نظر روسيه- كه قدرت در حال افول است- برخورداري از حمايت چين، چيزي شبيه به امداد الهي است. مهمترين دليلي كه ميتوان آورد تا ثابت كرد كه چرا تحريمهاي سخت عليه روسيه به احتمال زياد موثر واقع نشوند، اين است كه چين به عنوان دومين اقتصاد بزرگ جهان، ميتواند به روسيه كمك كند. روسيه اخيرا از قراردادهاي جديدي با چين در زمينه نفت و گاز خبر داده و به پكن گفته در آينده نزديك ميتواند نفت و گاز بيشتري از روسيه خريداري كند. علاوه بر اين چين ميتواند به روسيه اجازه دهد با استفاد ه برخي از مكانيزمها و نهادهاي مالي چين، محدوديتهاي اعمالشده از سوي امريكا را دور بزند. سرگئي كاراگانوف، مشاور كاخ كرملين در گفتوگويي با وبسايت Nikkei گفته است: «چين دوست استراتژيك ما است و ما ميدانيم در ميانه هر مشكلي از مشكل نظامي گرفته تا مشكلات سياسي و اقتصادي، ميتوانيم روي كمك چين حساب باز كنيم.»
ممكن است برخي بگويند داستان خيلي ساده است؛ دو حكومت تماميتخواه دست به دست هم ميدهند و قصد دارند دست به كارهايي بزنند. اما واقعيت اين است كه هميشه اينطور نبوده است. در سال 2014، همين چين كه امروز از نزديكياش با روسيه حرف ميزنيم، از حمايت از حمله روسيه به اوكراين خودداري كرد. چين هنوز هم الحاق شبهجزيره كريمه به خاك روسيه را به رسميت نشناخته است. علاوه بر همه اينها، چين از حمله سال 2088 روسيه به گرجستان نيز حمايت نكرد و اعلام كرد كه از تماميت سرزميني و استقلال گرجستان حمايت ميكند.
واقعيت اين است كه چين و روسيه هر دو دشمن غرب هستند اما در عين حال تفاوتهاي زيادي باهم دارند. نزديككردن آنها به هم نشان ميدهد كه اين روزها، در واشنگتن، ايدئولوژي به استراتژي غلبه كرده است. روسيه ولاديمير پوتين به لحاظ ژئوپليتيكي، كشوري خرابكار است. اين كشور به گرجستان و اوكراين حمله كرده و بخشهايي از خاك اين دو كشور را تصرف كرده است. رخدادي كه تقريبا از جنگجهاني دوم به بعد، از اروپا سابقه نداشته است. روسيه از ابزارهاي جنگ سايبري استفاده كرده و به دهها دموكراسي از جمله امريكا حمله كرده تا آنها را تضعيف كند. اين كشور در جريان جنگ داخلي سوريه، از بشار اسد دفاع كرده است. در داخل خانه نيز دست به ترور مخالفانش زده است و حتي مخالفان را در ديگر كشورها، نظير انگليس و آلمان هم ترور ميكند. و در نهايت، روسيه به عنوان كشوري كه از منابع عظيم نفت و گاز برخوردار است، از همه اين آشوبها و ناآراميها سود ميبرد چراكه اين قيمت نفت است كه در چنين شرايطي افزايش مييابد.
در گذشته، چين در راي مثبت دادن به تحريمهاي شوراي امنيت عليه كشورهايي نظير ايران، ليبي و كرهشمالي به امريكا كمك كرده است. البته اين همكاريها، اخيرا و خصوصا در ماههاي اخير، رو به سردي نهاده است. چين بسيار كمتر از روسيه و امريكا از حق وتوي خود در شوراي امنيت سازمان ملل متحد استفاده كرده است. چين چالش عمدهاي براي ايالات متحده امريكا است و آنچه امريكا بايد براي مقابله با چين انجام دهد بيشتر در حوزه سياست داخلي است؛ به گونهاي كه واشنگتن بايد اقداماتي صورت دهد تا ابتكارات و روحيه رقبايي امريكا بار ديگر فعال شود.
اوتو فون بيسمارك، بدون شك بزرگترين سياستمدار قرن نوزدهم اروپا بود. استراتژي اصلي او هميشه اين بود روابط آلمان با دشمنانش بايد به مراتب بهتر از روابطي كه اين دشمنان با هم دارند، باشد. در سال 1972 و از زمانيكه ريچارد نيكسون و هنري كيسينجر توانستند چين را از روسيه دور كنند، دهها سال گذشته و در تمام اين مدت روابط امريكا با چين و روسيه به مراتب بهتر از روابط اين دو كشور باهم بوده است. اما امروز اوضاع فرق كرده است. حتي زماني در واشنگتن درباره «كيسينجر معكوس» سخن به ميان آمد. به اين معنا كه تلاش شود تا مسكو از پكن دور شود و حتي سال گذشته دولت بايدن در اين مسير حركت كرد. اما اين رويكرد ريشه از درك بسيار نادرست از ولاديمير پوتين داشت. چه اينكه حالا ميبينيم كه پاسخ پوتين به آن رويكرد چه بوده و چه بحراني را در قبال اوكراين به راه انداخته است! شايد چيزي كه واشنگتن به آن نياز داشت يك «كيسينجر معكوس» نبود، بلكه يك كيسينجر ديگر بود. شايد واشنگتن ميبايست روي روابطش با چين بيشتر كار ميكرد. در هر صورت، اين كاري بود كه كيسينجر در هر شرايطي انجام داد. در آغاز جنگ سرد نيز در واشنگتن ايدئولوژي بر استراتژي غلبه داشت، بنابراين واشنگتن همه كشورهاي كمونيستي را به هم نزديك كرد. بيستوپنج سال طول كشيد (و يك جنگ ويتنام) طول كشيد تا امريكا بياموزد كه بايد با هركدام از كشورهاي چين و روسيه، رفتاري متفاوت از ديگري در پيش بگيرد. در آستانه شروع جنگ با تروريسم، دولت جورج بوش اعلام كرد كه عراق، ايران و كرهشمالي محورهاي شرارت را شكل دادهاند. اين اشتباهي بود كه امريكا هنوز هم در حال پرداخت هزينههاي ارتكاب آن است. بياييد اميدوار باشيم كه اينبار ديگر مجبور نشويم ماجراجويي طولاني و پرهزينهاي را تحمل كنيم و تازه بعد از آن به اين نتيجه برسيم كه از همان اول كار نبايد كاري ميكرديم كه دشمنانمان باهم متحد شوند. واشنگتنپست