خاطرات سفر و حضر (167)
اسماعيل كهرم
در هندوستان شنيدم كسي ميگفت حقيقت يكي است ولي راههاي رسيدن به آن متفاوت است! شايد تاثير محيط است بر ذهن انسان وقتي كه با همهتليها صحبت ميكرديم، همه تجربههاي عرفاني و فوقبشري داشتند آلماني، انگليسي و... ايراني! محيط لابي هتل مانند يك صومعه تزيين شده بود. شايد همين مساله روي ذهن مسافران تاثير داشت ولي اين موضوع منحصر به محيط هتل نبود و همهجا در شهرها و خيابانها و خانهها، مردم دست به كارهايي ميزدند كه به ظاهر عجيب مينمود ولي براي فاعل وسيلهاي براي اعتلا و نزديكي به منشا قدرت و حيات است. بنابراين اگر يك مرد بلند بالايي را ديديد كه عريان در خيابان راه ميرود و چند نفر جلوي پاي او را جارو ميكنند، ولي تنها ميل دارد كه به جانوران آسيبي نرساند و از اين راه تقرب پيدا كند يا كسي كه چند هزار كيلومتر را روي زمين ميغلتد تا به يك عبادتگاه برسد. ايضا البته مردم با ريختن پول به سر و پاي «عابد» كفاره ميپردازند! در خانهاي عابدي بالاي درخت زندگي ميكرد و سالها بود كه پايين نيامده بود. مردم به او غذا ميرساندند و كارهايش را انجام ميدادند. در خانه ديگر يك مرتاض خود را با نخي به ميخي در ديوار بسته بود و بيحركت نشسته بود، براي 5 سال. مردم به او به چشم يك بينا و دانا نگاه ميكردند و برايش نذر و نياز ميكردند. من همه اينها را ديدم، نميدانم با اين اعمال اين جوكيها چقدر به حقيقت نزديك شدند ولي براي انجام هر كدام از اين اعمال يك عزم راسخ و اراده آهنين لازم است و من خوشبخت بودم كه اينها را ديدم. «چيزها ديدم در روي زمين، كودكي را ديدم، ماه را بو ميكرد قفس بيدر ديدم كه در آن روشني پرپر ميزد. نردباني كه از آن عشق ميرفت به باغ ملكوت...» سهراب.