ادامه از صفحه اول
روابط قدرتهاي بزرگ و ديپلماسي امريكا در قبال ايران
واشنگتن ميتواند به اعمال تحريمها و سركوب ايران كه دشمن ايالات متحده است، ادامه دهد. پس از انقلاب اسلامي روابط ايران و امريكا قطع شد و ايران با هيچ يك از قدرتهاي جهاني روابط نزديكي نداشت. اين يك عامل كليدي در تحريمها و سركوبهاي شديد طولانيمدت اعمال شده توسط ايالات متحده عليه جمهوري اسلامي ايران بود. قدرت اول جهان، ايالات متحده، به چالشي مانند ايران اجازه حضور در منطقه مهم استراتژيك خود - خاورميانه را نميدهد. در مواجهه با تحريمهاي شديد امريكا، ايران مجبور شد سياستهاي خود را تعديل كند و به تدريج به چين و روسيه نزديك شود. اين امر سياست امريكا در قبال ايران را تحت فشار قرار ميدهد. دولت احمدينژاد براي مقابله با فشارهاي امريكا پيشنهاد «نگاه به شرق» را داد. بعدها سياستگذاران ايراني «نگاه به شرق» را به عنوان استراتژي بلندمدت ايران تشريح كردند. چين و روسيه هر دو كشورهاي هدف كليدي براي «نگاه به شرق» ايران هستند. ايران و چين در 27 مارس 2021 «برنامه همكاري جامع 25 ساله» را امضا كردند. طرحهاي همكاري مشابهي بين ايران و روسيه نيز در حال مذاكره است. اين امر واشنگتن را عميقا نگران كرده است. ايالات متحده نميتواند تحمل كند كه ايران قدرت خاورميانه به رقباي خود بپيوندد، در حالي كه سركوب مستمر ايران، تهران را به زانو در نياورده است. به اين ترتيب سياست تعديل در قبال ايران به انتخاب واشنگتن تبديل شده است. در واقع، ايالات متحده ممكن است سياست خود را در قبال ايران صرفا براي مقابله با يك دشمن بزرگتر تعديل كند، حتي اگر آن دشمن روابط نزديكي با ايران نداشته باشد. اين امر در سياست امريكا در قبال ايران در دوره اوباما منعكس شد. تا حد زيادي، اين به اصطلاح نياز استراتژيك ايالات متحده به «بازگشت به آسيا-اقيانوسيه» است كه دولت اوباما را به سمت نرم كردن نسبي نگرش خود نسبت به ايران سوق داد. بنابراين چگونه بايد خروج دولت ترامپ از برجام (توافق هستهاي ايران) و «فشار حداكثري» آن بر تهران را درك كنيم؟ اولين نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد، اين است كه حتي نيروهايي كه در ابتدا از خروج دولت ترامپ از توافق هستهاي ايران حمايت ميكردند، از جمله برخي در داخل ايالات متحده و برخي خارج از ايالات متحده مانند اسراييل و عربستان سعودي، به حاميان بازگشت دولت بايدن به توافق هستهاي ايران تبديل شدهاند. دوم، دولت ترامپ به وضوح توانايي چين براي مقابله با فشارهاي ايالات متحده را دستكم گرفته بود و روابط ترامپ با روسيه نيز نسبتا ظريف بود. به علاوه اين را به اين واقعيت اضافه كنيد كه رييسجمهور ترامپ علاقه خاصي به حضور ايالات متحده در خارج از كشور نداشت و براي منافع اقتصادي بيش از مبارزات ايدئولوژيك ارزش قائل بود. اين عوامل باعث شد كه دولت ترامپ از زمان جنگ جهاني دوم، ديدگاهي بنيادي درباره ايران در واشنگتن را ناديده بگيرد، يعني ترجيحا ايران بايد كشوردوست ايالات متحده باشد و در غير اين صورت سعي شود از انحراف ايران به سمت رقباي امريكا خودداري شود. در واقع، در پس زمينه «فشار حداكثري» دولت ترامپ بر ايران بود كه روابط ايران با چين و روسيه سرعت گرفت. بنابراين، بايدن در طول مبارزات انتخاباتي رياستجمهوري بارها تاكيد كرد كه در صورت انتخاب، به توافق هستهاي ايران بازخواهد گشت و اميدوار است كه تنشها با ايران را كاهش دهد. از اين نظر، رابطه ايران با ديگر قدرتهاي جهاني عامل كليدي و موثر بر ديپلماسي واشنگتن با ايران است. تاريخ پس از جنگ جهاني دوم به وضوح نشان داد كه داشتن روابط نزديك تنها با يك قدرت جهاني براي ايران خطرناك است و همچنين نداشتن روابط متعادل با قدرتهاي جهاني براي ايران مضراست. در عين حال، حفظ روابط سالم با قدرتهاي بزرگ جهان، انتخاب ديپلماتيكي است كه ميتواند به بهترين نحو از منافع ملي ايران محافظت كند.
مترجم: سعيده زرين، دانشجوي دكتراي دانشگاه فودان چين
نه توفيق براي صدا و سيما، نه فاجعه براي روزنامهها
بنابراين چوب سانسور و نظارت به راحتي بر سر كاربر نيست و دولتها با فيلترينگ هم حريف رسانههاي جديد نيستند و همينها باعث شده افراد هرچه بيشتر از جذابيتهاي شبكههاي اجتماعي منتفع ميشوند كمتر سيراب ميگردند. با وجود اين، سهولت استفاده از تلويزيون و كمهزينه بودن آن باعث شده تا هنوز برگ برنده در دستان اين جعبه جادو باشد. در همين نظرسنجي، سهم روزنامههاي كشور از اطلاعرساني اخبار به مردم عدد ناچيز 0.7درصد بود يعني روزنامهها حتي به اندازه دوستان و آشنايان و شبكههاي ماهوارهاي كه به ترتيب منبع اخبار براي 3.9درصد و 3.6درصد افراد جامعه در نظرسنجي مذكور بودند، اعتباري ندارند. اين يافته هم مانند يافته تلويزيون در نظرسنجي اخير عجيب نيست. اگر 50درصد تلويزيون به معناي موفقيت نيست، هفت دهم درصد روزنامهها هم فاجعه نيست، زيرا حداقل يك دهه است كه غروب روزنامهها در ايران آغاز شده است و همچنان به سمت خاموشي مطلق پيش ميرود.
در ايران، رقابت رسانههاي جريان اصلي براي جذب مخاطب، عادلانه نيست. از يكسو، صدا و سيماي تكصدايي محبوب افكار عمومي نيست اما به لطف ويژگي اصيل و جهانياش يعني دسترسي همگاني به تلويزيون فعلا در نظرسنجيها پيشتاز است؛ روزنامهها در عصر حكمراني شبكههاي اجتماعي و گراني كاغذ به ريزش خواننده، ورشكستگي و تعديل نيرو رسيدهاند، بنابراين شناخت برنده و بازنده واقعي در اين نظرسنجيها مبناي علمي ندارد.