ماجرايي در مورد پيشرفت، سادگي و هيجانزدگي
زماني براي انديشيدن، زماني براي آرامش
اوا وولفانگل
تحقيقات روي مغز اين اميد را ايجاد كرده است كه بالاخره روزي فرا ميرسد كه بتوان فكر ديگران را خواند. حتي همين امروز همه به منافع اين كار فكر ميكنند، براي مثال اندازهگيري هوشياري دانشآموزان مدارس.
اين صحنه بيشتر شبيه فيلمهاي علمي -تخيلي است: شاگردان دبستان همه دست به سينه در رديفهايي پشت سر هم نشستهاند. روي پيشانيشان روباني بسته شده كه لامپ كوچكي به رنگ قرمز، زرد يا آبي روي آن روشن است. يكي از كودكان توضيح ميدهد: «قرمز يعني تمركز روي كار، آبي يعني حواسپرتي.» مثل مدارس آيندگان. معلم با تبلت خود ميبيند كه كدام شاگرد متوجه درس است و كدام يك حواسش پرت شده است.
اين شوخي نيست، بلكه يك پژوهش واقعي است كه روزنامه وال استريت ژورنال گزارش آن را چاپ كرده است. كمپاني يو اس استارت آپ بِرِين زيرمجموعهاي از آزمايشگاه دانشگاه هاروارد، اين روبانها را طراحي و سال گذشته در دبستاني در چين آزمايش كرده است. اين روبانها احتمالا امواج مغز را در لحظه اندازهگيري ميكنند و نشان ميدهند آيا كودك در آن لحظه به درس گوش ميدهد يا نه. حتي والدين كودكان هم ميتوانند اين گزارشات را روي تلفن همراه خود دريافت كنند. آيا بچه من امروز حواسش به درس بوده است؟
براي انجمن ديجيتال كوراژ اين پروژه ارزش زيادي داشت، البته از جنبه منفي آن. شركت برين سال گذشته جايزه برادر بزرگ را به دست آورد. اين جايزه به افراد يا سازمانهايي تعلق ميگيرد كه به طور وقيحانهاي حريم خصوصي افراد را نقض ميكنند. رينا تانجنز، موسس انجمن ديجيتال كوراژ، از «خشونت ديجيتالي» صحبت ميكند. در پروژه شركت بِرِين، موضوع بر سر يادگيري بهتر نيست، بلكه بر سر «دستآموز» كردن بچههاست. در اين مقوله چين و هاروارد پيشتازند.
در كنار شركت برين يك موسسه تحقيقاتي آلماني هم اين جايزه منفور را در حوزه آموزش دريافت كرد: موسسه رسانههاي علمي لايبنيس در توبينگن (IWM). اين موسسه با همكاري دانشگاه توبينگن به اندازهگيري دقت كودكان در مدارس و شناخت وسيلهاي جهت بهبود آموزش پرداخت. هر دو پروژه نه تنها در مورد حفاظت اطلاعات شخصي جالب هستند، بلكه بيشتر نشان ميدهند وقتي بحث رمزگشايي افكار پيش ميآيد، چقدر سادگي و هيجانزدگي آدمها زياد است.
انصافا بايد بين اين دو پروژه تفكيك قائل شويم. در توبينگن هيچكس دلش نميخواهد با پروژه شركت برين سر و كار داشته باشد. پتر گريتس، مدير پروژه ايدبليوام با عصبانيت ميگويد: «آنچه آنها انجام ميدهند «فريبكاري» است. «با يك روبان ايايجي (EEG) روي پيشاني كه نميشود ميزان حواسپرتي يا هوشياري را اندازه گرفت.» با سه الكترود روي پوست سر فقط ميتوان يك فعاليت نامشخص را در مغز پيگيري كرد كه ما را به هيچ نتيجهاي نميرساند.»
به همين خاطر روش كار در توبينگن طور ديگري است: آنان رفتار كودكان را در كلاس به صورت فيلم ضبط ميكنند و بعد يك هوش مصنوعي اين دادهها را پردازش ميكند كه آيا دانشآموز حواسش به درس بوده يا حداقل چنين وانمود كرده است. اولريش تراتواين، پرفسور تحقيقات تجربي در حوزه آموزش دانشگاه توبينگن ميگويد: «اسفناك است كه ما را مثل گاو پيشاني سفيد نشان دادهاند. اخلاق در تحقيقات براي ما از اهميت بالايي برخوردار است.» ظاهرا اين مطالعات از سوي كميته اخلاق كنترل شده است. محققان اين پروژه، دورهاي را در مورد اخلاق در تحقيقات گذراندهاند. آنان براي تحليل دادهها روي يك كياي (KI) كار ميكنند تا تصوير دانشآموزان در فيلمهاي گرفته شده، قابل شناسايي نباشد.
به اين ترتيب قرار نيست تكتك دانشآموزان تحت كنترل قرار گيرند، بلكه ميخواهند يك مشكل آموزشي را حل كنند. تراتواين ميگويد: «اين اطلاعات نشان ميدهد كه اغلب معلمان نميفهمند كه آيا دانشآموزان اصلا حواسشان به درس هست يا نه.» به خصوص معلمان تازهكار كه بسيار تحت فشار كاري هستند. معلمان به كمك كياي ميتوانند بفهمند دانشآموزان از چه موقع ديگر حضور ذهن نداشتهاند و به بهبود روش آموزشي خود بپردازند. معلم هيچ اطلاعاتي راجع به تك تك دانشآموزان نميگيرد، بلكه يك تصويري از فضاي كلاس به دست ميآورد.
چنين ادعايي را هان بيچينگ، محقق اعصاب و بنيانگذار شركت برين در رسانههاي چيني مطرح كرده است كه معلم نميتواند ببيند يك دانشآموز خاص تا چه حد حواسش جمع است، بلكه تصويري كلي از كلاس به دست ميآورد كه بعدا ميتواند تدريس خود را با آن متناسب كند. او در اين تحقيق متوجه شد كه آدمهاي موفق لزوما باهوشتر نيستند، اما همه آنان تمركز بيشتري روي كار خود دارند. او ميخواهد به اين ترتيب جهان بهتري را بسازد! شركت برين تاكنون به پرسش ما كه چگونه ميشود كاركرد اين ديودها روي پيشاني كودكان را توضيح داد و اينكه تا چه حد اين روش معتبر است، هيچ پاسخي نداده است.
آنچه موجب نگراني محققين ميشود، سرمايهگذاران را به هيجان ميآورد، چراكه خواندن فكر ديگران و تفسير امواج مغز اين روزها از توجه بالايي برخوردار است. با تكنولوژي جديد عصبشناسي، آرزوي ديرين خواندن فكر ديگران، به نظر ميرسد كه بالاخره به واقعيت ميپيوندد. صنعت خود را مجهز ميكند كه هر نوع فعاليت مغزي را بهبود بخشد؛ از آموزش گرفته تا خوابيدن و تمركز و مديتيشن. حتي زبان، رويا و افكار هم به زودي قابل خواندن ميباشند. مدير شركت تسلا، ايلان ماسك همين چندي پيش يكي از پروژههاي شركتش را به نام نورولينك (Neuralink) معرفي كرد: محققان اين شركت در مغز يك خوك يك چيپ الكترونيكي كار گذاشتند كه با بلوتوث جريانهاي عصبي مغز خوك را به كامپيوتر منتقل ميكرد. ماسك تصورش اين بود كه بتوان در آينده خاطرات آدمي را به صورت ديجيتالي ثبت و ضبط كرد و افكار به صورت تله پاتي منتقل شوند.
آنچه ديوانگان تكنولوژي را مجذوب خود كرده، براي ديگران به يك سناريوي ترسناك «مغزهاي شيشهاي» و كنترل تمامعيار افكار تبديل شده است.
در نگاه اول، ترس در اين مورد به اندازه هيجان آن زياد است، چراكه تنها با دريافت سيگنالهايي از مغز آدمي توسط يك چيپ يا الكترودهايي روي پيشاني نميتوان به «خواندن افكار» رسيد. ابتدا بايد فعاليت بخشهاي مختلف مغز را همزمان اندازهگيري كرد، براي اين كار بايد چيپهاي بسيار زيادي در مغز فرد مورد آزمايش تعبيه شده باشد؛ دوم اينكه «كدهاي مغز» را بايد به طور كامل شناخت؛ يعني الگوي خاص فعاليتهاي عصبي تك تك افكار را به دست آورد، فعاليتهايي كه مثل اثر انگشت هر كدام ويژگي خاص خود را دارند و سوم اينكه اجازه فرد و مسوولان ذيربط و كميسيونهاي اخلاقي را بايد دريافت كرد. به هر حال همه اينها امروز موانع بزرگي بر سر راه اين پروژه هستند.
اما در بازار فناوري عصبي بيشتر بحث وعده و وعيد است تا بهكارگيري آن. مارچلو اينكا، اخلاقشناس بيولوژيست ا زموسسه اي تي اچ زوريخ ميگويد: «ما نبايد به دنبال چنين هيجاناتي برويم. شركتهايي مانند برين، با اين كار براي خود كاسبي راه انداختهاند.»
اين هيجان سادهلوحي هم به همراه دارد. پتر گريتس اعتراف ميكند كه آنان هم «در ابتدا واقعا ساده» بودند. اول ميخواستند با دستگاههاي ايايجي، فعاليت مغز دانشآموزان را هنگام حل تمرينات معمول مدرسه اندازهگيري كنند تا نشانهاي از فشارهاي ذهني را پيدا كنند تا بتوانند كتابهاي ديجيتالي مدرسه را متناسب با دانش كودكان توليد كنند، اما خيلي زود به اين نتيجه رسيدند كه قضيه به اين راحتي هم نيست.
از نظر آماري پيوندي بين امواج مغز و تمرينات شكل ميگيرد. وي ادامه ميدهد كه «دانشمندان كامپيوتري اغلب اين را ساده ميبينند، چون هنوز كسي نميداند كه دقيقا چه چيزي را اندازه ميگيرد. تازه همين دستگاه ايايجي هم ممكن است نتايج اشتباهي را ارايه دهد، به طور مثال حركت ماهيچههاي صورت كه تعبيرشان از اشتباه به دور نيست. اولين قدم قبل از اندازهگيري با دستگاه ايايجي ميتواند يك فرضيه باشد، يك ساختار تا روانشناسي و تحقيقات آموزشي آن را مورد توجه قرار دهد.
مارچلو اينكا ميگويد، جداي از اين مشكلات، پرسش بر سر فايده آموزشي آن هم هست. تاكنون هيچ شناخت علمي به دست نيامده است كه يادگيري با كمك چنين دستگاههايي واقعا بهتر شده باشد. طبيعتا پيگيري تمركز و هوشياري در كلاس درس مهم است ولي آيا واقعا براي فضاي بهتر آموزشي نياز به تحقيقات مغز يا كياي داريم؟
عجيب اينكه در اين پروژه به بررسي هوشياري دانشآموزان در كلاسهاي تدريس حضوري پرداخته ميشود. چيزي كه ديگر يك روش آموزشي قديمي محسوب ميشود. وقتي دانشآموزان به روش قديمي در رديفهاي پشت سر هم رو به تخت سياه نشسته باشند، طبيعتا آسانتر ميشود آنها را تحت بررسي قرار داد تا زماني كه كودكان به صورت گروهي با هم كار ميكنند.
خواندن فكر و اندازهگيري آن، تخيلي اغراقآميز در تكنولوژي است، تخيلي كه بيتاثير هم نبوده. معلماني كه در پروژه شركت برين در چين مشاركت داشتند، در مصاحبه با وال استريت ژورنال اظهار كردند كه از وقتي شاگردانشان از اين دستگاهها استفاده ميكنند، در كلاس منظمتر شدهاند. احساس اينكه، كسي مراقب توست، حتي اگر دستگاهها هم درست كار نكنند.
مارچلو مشخصا نگران تاثيرات اجتماعي چنين ايدههايي است. در چين كارمندان تازهوارد بايد چنين روبانهايي را به پيشاني ميبستند. مسوول كميسيون اخلاق در زوريخ ميگويد: «با اين اطلاعات چه ميكنند؟ اگر دستگاه نشان دهد كه حواسم به كارم نيست، اخراج ميشوم يا از حقوقم كم ميشود؟» حتي اگر از نظر علمي اندازهگيري ميزان تمركز افراد بياساس باشد، اين نتايج ممكن است پيامدهاي ناخوشايندي را براي افراد به همراه داشته باشد.
همهجا تحقيقات روي مغز پيشرفت كرده است: امروزه ميدانيم كه در كنار زماني براي انديشيدن، به زماني براي آرامش هم نياز داريم. عملا اكثر راهحلها زماني به ذهن ميرسند كه از تمركز روي مشكل دست برميداريم و ميگذاريم افكارمان هرجا كه ميخواهند پرواز كنند. پس اگر يكي از الكترودهاي روي پيشاني بوق بزند، نشان ميدهد كه ايده جديدي در حال شكلگيري است.
مترجم: آذر محمودي
منبع: روزنامه سايت آلمان
آنچه موجب نگراني محققين ميشود، سرمايهگذاران را به هيجان ميآورد، چراكه خواندن فكر ديگران و تفسير امواج مغز اين روزها از توجه بالايي برخوردار است. با تكنولوژي جديد عصبشناسي، آرزوي ديرين خواندن فكر ديگران، به نظر ميرسد كه بالاخره به واقعيت ميپيوندد.
امروزه ميدانيم كه در كنار زماني براي انديشيدن، به زماني براي آرامش هم نياز داريم. عملا اكثر راهحلها زماني به ذهن ميرسند كه از تمركز روي مشكل دست برميداريم و ميگذاريم افكارمان هرجا كه ميخواهند پرواز كنند. پس اگر يكي از الكترودهاي روي پيشاني بوق بزند، نشان ميدهد كه ايده جديدي در حال شكلگيري است.