گاندي و مبارزه با بيعدالتي
محمد صادقي
گاندي در كتاب «همه مردم برادرند» ميگويد: «عقيده دارم كه همه ما از جهتي دزد هستيم. اگر چيزي را كه مورد نياز فوري و آني من نيست بردارم و آن را براي خود نگه دارم، طبعا آن را از ديگري دزديدهام. من تصور ميكنم كه قانون اساسي طبيعت بدون هيچگونه استثنايي اين است كه طبيعت براي تامين احتياجات روزانه ما به اندازه كافي توليد ميكند و اگر هر كس فقط آنچه را مورد نياز خودش ميباشد، بردارد و نه بيشتر، ديگر در اين جهان فقر و احتياج وجود نخواهد داشت و هيچكس از گرسنگي نخواهد مرد. اما تا وقتي كه اين نابرابري وجود دارد طبعا ما به دزدي سهم ديگران مشغوليم.» و ميافزايد: «با روش عدم خشونت، نميخواهيم سرمايهداران را نابودسازيم بلكه ميخواهيم سرمايهداري را نابود كنيم... استثمار و بهرهكشي فقيران نميتواند از راه نابودساختن چند نفر ميليونر پايان پذيرد، بلكه ميتواند از راه نابودساختن جهل فقيران و آموختن عدم همكاري با استثمارگران، تامين شود. اين عدم همكاري موجب تغيير استثمارگران نيز خواهد شد.» گاندي باور داشت نميتوان فعالانه به عدم خشونت پايبند بود، ولي عليه بيعدالتيهاي اجتماعي - در هر جا كه ظاهر شود- قيام نكرد. با اين وجود، براي برچيدن فقر، ميان انديشه و عمل گاندي و انديشه و عمل ماركسيستها تفاوتهايي جدي وجود دارد و مهمترين تفاوت اين است كه ماركسيستها ميخواستند فقر را از راه قانون و اجبار ريشهكن كنند ولي گاندي ميخواست از راه اخلاق و در آزادي به فقر پايان داده شود. به اين صورت كه ماركسيستها با زور در پي مساوي كردن مردم بودند اما گاندي با تكيه بر اخلاق و تعليم و تربيت كوشش ميكرد تا مردم در آزادي و آزادانه به همديگر كمك كنند و دست يكديگر را بگيرند. در انديشه گاندي، تعليم و تربيت اخلاقي جايگاهي بالاتر و مهمتر از قانون داشت، زيرا مبناي قانون، عدالت (به اين معنا كه انسان حق كسي را نخورد و اجازه ندهد كسي نيز حق او را بخورد) و مبناي اخلاق، شفقت (به اين معنا كه انسان حق كسي را نخورد و بخشي از حق خودش را نيز به ديگري ببخشد) است. بيترديد بر پايه همين نگرش انساندوستانه گاندي است كه صفاي اجتماعي امكان مييابد، زيرا وقتي سخن از شفقت است، انسان آزادانه عمل ميكند و به حكم قانون و زير فشار عمل نميكند، و همين است كه هم به انسان شور و نشاط ميبخشد و هم به جامعه و در نتيجه، روابط عاطفي شهروندان تقويت ميشود. در حقيقت، گاندي ميخواست كه شهروند خوب به شهروند بافضيلت تبديل شود. چنانكه انسان بافضيلت، از داشتن چيزهايي كه نياز فوري و آني به آنها ندارد، شرمسار شود و با سادهزيستي هم فرصتي براي بهسازي در زندگي خود ايجاد كرده و هم اينكه در جهت بهسازي اجتماعي عمل كند. در حالي كه اگر به تاريخ حكومتهاي كمونيستي نگاهي بيندازيم، آشكار است كه هرچند شعارهاي فراواني براي استقرار عدالت و برچيدن فقر سر ميدادند اما به خاطر تمركز قدرت و ثروت (در احزاب كمونيست) زمينه گستردهاي براي سوءاستفاده و فساد شكل گرفت و سرانجام نيز با وجود شعارهاي فريبنده كه بسياري را در سراسر جهان اميدوار كرده بود، توزيع فقر و فلاكت بود كه در عمل پديد آمد. در كتاب «مهاتما گاندي و مارتين لوتركينگ و مبارزه عاري از خشونت» از قول گاندي ميخوانيم: «در حقيقت، اساس نظريه توزيع برابر ثروت بايد بر اين اصل استوار باشد كه اغنيا، خود را امانتدار بخشي از ثروت خود كه مورداستفاده آنها نيست بدانند، چرا كه طبق اين نظريه، هيچكس نبايد حتي يك روپيه بيش از همسايه خود در كيسه داشته باشد. ولي چگونه ميتوان چنين امري را محقق كرد؟ با توسل به عدم خشونت؟ يا با خلع ثروت اغنيا از آنها؟ راه دوم، طبيعتا مستلزم رويآوردن به خشونت است، ولي خشونت دردي را از جامعه درمان نميكند... در روش عدم خشونت، ثروت در دست ثروتمندان باقي ميماند و آنان، تنها آنچه منطقا براي رفع نيازهاي شخصي خود ميخواهند، مصرف ميكنند و بقيه ثروت خود را، مانند يك معتمد امين، به مخارج عامالمنفعه ميرسانند. پيشفرض اين نظريه، درستكاري و صداقت فرد امانتدار است.» گاندي هرچند براي اصلاح جامعه، در مبارزه با فقر، نظام طبقاتي هند و استعمار انگليس بسيار كوشا و دلير بود اما باور داشت كه بدون اصلاح فردي و تعليم و تربيت شهروندان هيچ دگرگوني پايدار و باثباتي رخ نخواهد داد. او باور داشت وقتي روش عدمخشونت به كار گرفته شود، افراد هر اندازه هم كه فاسد باشند اگر به صورت انساني با آنها رفتار شود قابل اصلاح هستند. به نظر گاندي «انگيزههاي پاك هرگز نميتوانند توجيهگر اقدامهاي ناپاك و خشن باشند» و از اين رو بود كه به مبارزهاي محكم و مستمر روي آورد ولي براي ايجاد وضعيت مطلوب هرگز جنگ طبقاتي راه نينداخت و با نيروهاي استعمارگر نيز وارد جنگ مسلحانه نشد. گاندي ميگفت: «من به راههاي ميانبر خشونتآميز براي دستيابي به پيروزي اعتقاد ندارم. آن دسته از دوستان بلشويك كه نيت و قصد خود را نزد من آشكار ميكنند، بايد توجه داشته باشند كه من، هر اندازه هم كه با انگيزههاي ارزشمند همدلي داشته باشم و آنها را تكريم كنم، مخالف آشتيناپذير روشهاي خشونتآميز هستم، حتي اگر در جهت رسيدن به شريفترين آرمانها به كار گرفته شوند.»