نگاهي به «شاه ريچارد» كه ويل اسميت به خاطر آن اسكار گرفت
به نام پدر
تينا جلالي
«شاه ريچارد» درام ورزشي و بيوگرافي، ساخته رينالدو ماركوس گرين است كه به زندگي ريچارد ويليامز، تنيسباز مشهور و آفريقاييتبار ايالات متحده امريكا ميپردازد. دو دختر او ونوس و سرينا ويليامز جزو تنيسورهاي مطرح زنان جهان هستند و در اين فيلم داستان چگونگي شناسايي استعداد آنها دستمايه ساخت قرار ميگيرد. قصه از اين قرار است كه ريچارد ويليامز در اصل پدر پنج دختر با علايق و استعدادهاي مختلف است كه دو دختر او به مقام برترينهاي جهان دست پيدا ميكنند. خصوصيت بارز اين پدر درست برعكس بعضي پدرهايي كه تواناييها و قابليتهاي فرزندانشان را ناديده ميگيرند، مدام به وجود تكتك فرزندانش در هر جمعي افتخار ميكند و تمام تلاشش را به خرج ميدهد تا هم در دل فقر و تنگدستي، دخترانش را از آسيبهاي اجتماعي (اعتياد، دوستان ناباب و...) در محلههاي فقيرنشين كاليفرنيا دور نگه دارد و هم با سماجت خاص خود، آيندهاي درخشان برايشان رقم بزند. ريچارد ويليامز به طرز تحسينبرانگيزي مدام به دخترهاي خود گوشزد ميكند كه قدرتمندترين زنان جهان هستند و بايد از تواناييهاي خود استفاده كنند. او كه خود از دل كمبودها و آسيبها بيرون آمده، با جديت در پي آن است كه براي دخترانش كم نگذارد. البته كه بازي باورپذير و متفاوت ويل اسميت در مقام اين پدر جدي و سختگير، ستايشبرانگيز است و اصلا همين امتياز باعث بيشتر ديده شدن كاراكتر و همچنين توجه اسكار به اين فيلم شده است؛ با اين حال، شاه ريچارد با اين قصه و موضوع، از آن دست فيلمهايي است كه اگر بپرسند آيا فيلم خوبي بوده، با قطعيت نتوانيم در يك كلمه بگوييم بله يا خير. فيلم سوژه جذاب و گيرايي دارد كه مخاطب را تا انتها با خود همراه ميكند اما شايد با كمي احتياط - با وجود تلاشهاي فيلمنامهنويس در ساختن شخصيت- بتوان گفت شخصيتپردازي فيلم چندان قدرتمند نيست، ضمن اينكه اجرا در بعضي سكانسها تصنعي است و حتي ميتوان گفت كه فيلم در لحظاتي افت كيفي پيدا ميكند. بيراه نيست اگر بگوييم ويل اسميت با بازي درخشانش، بار زيادي از حفظ كيفيت فيلم را به دوش ميكشد. او در فصلهاي مختلف به خوبي توانسته حق مطلب را درباره پدري فداكار ادا كند؛ پدري براي به بار نشستن استعداد فرزندانش از جان مايه ميگذارد و حسوحالهاي نقش را با تمام فراز و فرودهايش در لحظات حساس بروز ميدهد اما آيا اين ميتواند ما را از انتقاد به صحنههاي ضعيف فيلم و بازيهاي نه چندان پخته بازيگران جوان در بعضي از صحنهها باز دارد؟ پيداست كه نه. در اين فيلم هر چه ويل اسميت خوب و قدرتمند ظاهر ميشود، بازي بازيگران جوان در سطح ميماند و هرگز به تراز بازي اسميت نميرسد. ضعف شخصيتپردازي در ونوس و سرينا ويليامز باعث ميشود ما به اندازه كافي به دخترها و علايقشان نزديك نشويم و به درونياتشان راه پيدا نكنيم. شايد گردهمايي افراد مهم تاريخ در اين فيلم، خود عامل بازدارندهاي براي پرداخت دقيق كاراكترها بوده باشد. «شاه ريچارد» در بعضي صحنهها، خصوصا سكانسهاي مهم و تاريخي، به شكل واضحي از اجراي نمايشي ضربه ميخورد. تصنعي بودن اين صحنهها روي كليت فيلم، عليرغم فضاي گرم و صميمياش سايه انداخته است. در اين زمينه شما را به سكانسهاي مسابقه نهايي ونوس با مهمترين قهرمان جهان ارجاع ميدهم كه صحنههاي مهم و سرنوشتساز فيلم است؛ سكانسهايي خالي از اضطراب و تعليق لازم كه نسبت به صحنههاي قدرتمند فيلم، مبتديانه تصوير شدهاند. داستان فرعي فيلم را كه ريچارد با باند خلافكاران سياهپوست در حاشيه شهر درگير ميشود، به ياد بياوريم. اين باند در قصه فيلم چه نقشي دارد؟ نه تنها مهمترين تعليق فيلم به سرانجام نميرسد بلكه به صورتي شتابزده نوعي سرهمبندي و قال قضيه كنده ميشود. چنانكه اين گروه در همان بيست دقيقه آغازين فيلم حذف ميشوند. با تمام اين تفاسير «شاه ريچارد» فيلمي است كه توانسته مخاطبان خود را با افراد مهم تاريخ آشنا كند. بيشك نقش ويل اسميت در ثبت فضاي دوستداشتني فيلم انكارناشدني است.