محمد باجلاوند در زادروز رضا سقايي، خواننده فقيد از او ميگويد
صداي دلير لرستان
سيمين سليماني
رضا سقايي با صداي منحصر به فردي كه داشت، آثار بسياري از خود بر جاي گذاشت. او با تمام وجود به موسيقي منطقه لرُ خدمت كرد و صدايش نه تنها در منطقه، بلكه در ايران جاودان شد. اگرچه آهنگ موتورچي يا دايه دايه از آن دسته آهنگهايي است كه براي خيليها خاص و شنيدني است، يك اثر محلي لري كه در مرزهاي اين منطقه محصور نشد و در جغرافياي ايران شهره شد اما از سقايي آثار فاخر زيادي وجود دارد. شايد اينجا بد نباشد يادآوري كرد كه ترانه «دايه دايه» با تنظيم مجتبي ميرزاده و با صداي رضا سقايي در سال ۱۳۸۶، جزو آثار فاخر و ماندگار ۱۰۰ سال اخير موسيقي ايران به ثبت رسيد. او زاده 20 فروردين 1318 است كه در محله پشت بازار كه يكي از محلات خرمآباد است، متولد شد. او با صداي خاص خود موسيقي لري را نه تنها به منطقه بلكه با صلابت و شكوه به كشور عرضه كرد.همكاري بينظيري كه ميان رضا سقايي و مجتبي ميرزاده صورت گرفت نقطه اوجي را رقم زد تا صداي او بيش از پيش شنيده شود؛ شايد بتوان آلبوم موتورچي را اين نقطه اوج در نظر گرفت. بازسازي ترانههايي همچون دالكه، تفنگ، زندگي، قدم خير و... بسيار موفق ظاهر شدند و همچنان بسياري اين ترانهها را زمزمه ميكنند اگرچه لري نباشند. رضا سقايي در طول زندگي هنرياش علاوه بر «مجتبي ميرزاده» با هنرمنداني همچون «حسين سالم»، «رامين دربندي» و «فرج عليپور» نيز همكاري داشت.او در اواخر جنگ عراق و ايران بر اثر اصابت تركش در بمباران شهر ازنا مجروح شد و تا زمان مرگ درگير عوارض ناشي از آن بود. اگرچه به دليل مشكل حنجره به نوعي هنرش از او گرفته شد اما به گواه دوستانش هميشه روحيه داشت و از شرايط گله و شكايت نداشت.به مناسبت سالروز تولد رضا سقايي هنرمندي كه عمر خود را وقف موسيقي لري كرد و عاشقانه به معرفي اين فرهنگ پرداخت با محمد باجلاوند درباره اهميت و جايگاه سقايي در موسيقي و به ويژه موسيقي لري گفتوگو كردم، باجلاوند نوازنده كمانچه است و البته خيلي وقتها در محافل با نواي كمانچهاش صداي زيباي رضا سقايي را در زمان حيات او همراهي ميكرد. او در اين گفتوگو از هنر و خاطرات خود با اين هنرمند فقيد گفته است، مشروح اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد.
رضا سقايي نامي است كه با فرهنگ و هنر لرستان پيوند عميقي دارد؛ در ابتدا ميخواهم درباره نقش و جايگاه ايشان در فرهنگ موسيقايي اين جغرافيا صحبت كنيد.
در ابتداي گفتوگو اين موضوع را بايد عرض كنم كه لازمه به وجود آمدن يك كاراكتر هنري مثل رضا سقايي محدود به يك مساله خاص نميشود، در واقع دست به دست هم دادن يكسري عوامل شخصيت او را ميسازد، مثل جغرافيايي كه فرد در آن زندگي ميكند و مسائلي كه با آنها سر و كار دارد و البته خيلي چيزهاي ديگر است كه در ساختن يك شخصيت دخيل است؛ ميخواهم بگويم تنها داشتن صداي خوش چنين نتيجهاي نميدهد و به يك فرد چنين جايگاهي نميدهد چه بسا افراد زيادي صداي خوشي دارند و جايگاه خاصي ندارند. اول به نقش استاد سقايي در فرهنگ و هنر لرستان بپردازيم چراكه ايشان بعدها كاراكتري ايراني شدند يعني در تمام ايران ايشان را ميشناختند.
منظورتان اين است كه كه در وهله اول ايشان يك خواننده محلي بودند و بعدها شهرت ملي پيدا كردند، درست است؟
بله دقيقا. ايشان به خصوص در اوايل كارشان بسيار عميق لري ميخواندند، لري حرف ميزدند و هيچ اثري به جز زبان لري هم اجرا نميكردند. آثاري مثل قدم خير، دايه دايه، ميري، به نوعي سرود ملي قوم لر محسوب ميشوند و نقش استاد سقايي هم به علت اجراي آثار كاملا محلي پررنگ و براي هميشه ماندگار و مانا شده است. در واقع ايشان هميشه ريشه را حفظ كردند و به فرهنگ لري پايبند بودند.
كمي جزييتر وارد بحث شويم، شهرت آقاي سقايي از چه زماني و چگونه اتفاق افتاد، چه كساني در معرفي يا پاسداشت او نقش بيشتري داشتند؟ چون شهرت و شناخته شدنِ كسي كه در مركز نيست، دشوارتر است.
آوازهايي كه استاد ميخواندند، تحتتاثير غلام جمشيدي و كمانچه پير ولي بود. هر وقت محفلي داشتيم، من كمانچه ميزدم و ايشان ميخواندند و به من توصيه ميكردند كمانچه را مثل حسين سالم بنوازم چون نوازندگي استاد حسين سالم تا حدي شبيه مرحوم پير ولي كريمي بود. اما اگر بخواهم از زبان خودشان نقل كنم واقعيت اين است كه هر زمان از ايشان چنين سوالي ميشد كه استادت چه كسي بوده، از استادِ خاصي نام نميبردند و اعتقاد داشتند كه هر آنچه آموختهاند از مردم بوده است و باور داشتند كه استادش، مردمانش هستند. به خاطر دارم كه هميشه پاي حرف و ساز همه مينشست و به جاي اينكه زبان به نقد ديگران باز كند، آنها را راهنمايي ميكرد و تنها چيزي كه ميگفتند اين بود كه يك نوازنده يا خواننده بايد بر مخاطب تاثير بگذارد و در واقع اشك را در چشمان مخاطبانش ببيند؛ چه اشك شوق باشد چه اشك غم و سوگ.
حدود سال ۴۰ يا ۴۲ بود، آن زمان خرمآباد راديو نداشت. تنها يك راديو بيسيم بود كه مال ارتش بود كه گاهي خبر و گاهي اوقات آهنگهاي سنتي و آهنگهاي روز آن زمان را پخش ميكرد. آقاي محمد رايگان در ارتش گوينده راديو بيسيم بودند كه استاد سقايي را كشف و همان موقع او را به استاد حميد ايزدپناه معرفي كردند كه در آن سالها مديركل فرهنگ و هنر خرمآباد بودند و ايشان هم او را به استاد محمود مديري كه آهنگساز بودند، معرفي كردند كه آهنگهاي حالوي گندم خره و كشكله را براي ايشان تنظيم كردند كه همراه ايشان، استاد حسين سالم و رامين دربندي نوازندگي كمانچه و محمدرضا كريمي و منصور سالم نوازندگي تمبك را بر عهده داشتند.
درباره سبك خوانندگي آقاي سقايي هم صحبت كنيد، لرستان خوانندگان زيادي دارد، به نظر شما چه چيزي ايشان را متمايز از بسياري ديگر از خوانندگان ميكرد.
بله همين طور است، همانطوركه ميدانيد لرستان خوانندگان فراواني دارد كه همه آنها نيز قابل احترام هستند ولي در آن برهه مرحوم حشمتالله رشيدي كه صداي بسيار خوشي داشتند با استاد سقايي همزمان بودند. آهنگ ميري مشهورترين آهنگي است كه ايشان خواندند ولي در عين حال استاد سقايي بسيار تاثيرگذارتر بودند. ايشان فرد بسيار محبوب، محجوب و افتادهاي بودند. صدايشان هم صدايي آسماني بود. يادم هست كه آهنگي ميخواندند به نام آسمان كه بسيار بالا بود، البته همانطوركه ميدانيد صداي ايشان سوپرانو و شبيه صداي خانمها بود و صداي مردانه و بمي نداشتند. صدايش يك اكتاو بالاتر بود و به اصطلاحِ نوازندگان و موسيقيدانان، صداي چپ كوك داشتند و اين يكي از آيتمهايي بود كه ايشان را از ساير خوانندگان متمايز ميكرد و البته به جز اين موارد درست ميخواندند. استاد سقايي رديفهاي آوازي را هم ميدانستند و در اين زمينه نيز كسب علم كرده بودند.
اما در ميان آثار ايشان آهنگ «موتورچي» يا دايهدايه با تنظيم آقاي مجتبي ميرزاده يكي از آثار ايشان است كه در واقع عوام با اين كار، آقاي سقايي را بيشتر ميشناسند؛ راز ماندگاري و پررنگ شدن يك اثر چيست؟ و خود اين آهنگ چه ويژگي داشت؟
خب ببينيد، همانطوركه قبلا اشاره كوتاهي داشتم، آهنگ دايه دايه به نوعي از موسيقيهاي خاص قوم لرستان است. ماندگاري يك اثر نيز همچون جايگاه افراد به عوامل مختلفي برميگردد و بايد خيلي مسائل دست به دست هم بدهند كه اين مانايي اتفاق بيفتد؛ ترانه دايه دايه را كه آهنگ و شعر آن از آثار محلي قوم لر است، همچون ترانههاي ديگر خيليها خواندهاند اما ترانه معروف دايه دايه با صداي استاد رضا سقايي و تنظيم استاد مجتبي ميرزاده بين مردم محبوبيت ويژهاي پيدا كرد و در فهرست آثار ملي ايران هم جاي گرفت.
شمار زيادي از آثار ايشان هم به صورت غير رسمي وارد بازار شدند، البته گمانم اين موضوع به پيش از انقلاب برميگردد...
بله درست است. شمار زيادي از آثار استاد در زمان قبل از انقلاب در قالب صفحه گرامافون و به صورت غير رسمي منتشر شدهاند و تنها كار ايشان كه به صورت كاست و آلبوم منتشر شد، كاري بود كه آقاي ميرزاده تنظيم كرده بودند؛ «آهنگ تفنگ و آهنگ دالهكه» و اينجا جا دارد از استاد عزيزم فرج عليپور تشكر كنم كه ساليان سال و از نوجواني هميشه همراه آقاي سقايي بودند و البته دِين زيادي به گردن موسيقي لرستان دارند. هميشه استاد فرج عليپور ميگويند اگر رضا سقايي نبود شايد چيزي كه امروز هستم، نميشدم و دِين آقاي سقايي تا قيامت بر گردن من است.
درباره مستند «رضا دوباره ميخواند» به كارگرداني محمد سيفزاده صحبت كنيد، در آن فيلم صداي كمانچه شما هم شنيده ميشود...
«رضا دوباره ميخواند» در واقع فيلمي از زندگي زندهياد رضا سقايي است؛ بله در بخشي از آن فيلم بنده هم كمانچه ميزنم، غلام لشني تمبك ميزند و در يك قسمت هم استاد سقايي بلند ميشوند و رقص لري ميكنند. استاد بسيار شادي را دوست داشتند و هميشه با مردم بودند، با شادي مردم ميخنديدند و با غم مردم هم گريه ميكردند.
حالا كه صحبت همنوازي شما با آقاي سقايي آمد، درباره آشنايي خودتان با ايشان هم صحبت كنيد، از چه زماني باهم آشنا شديد و نشست و برخاست داشتيد؟ درباره آن بخشِ فيلم هم بيشتر توضيح دهيد، مراسم خاصي بود يا يك دورهمي ساده؟
آشنايي من با استاد سقايي به سالها قبل برميگردد؛ يكي از روزهايي كه در حال تمرين براي جشنواره بودم ايشان در حين تمرين آمدند و از من دعوت كردند كه براي صرف شام نزد ايشان بروم. من كه بايد به منزلم در دورود برميگشتم ابتدا از پذيرش دعوت استاد امتناع كردم چون بايد شب به دورود ميرسيدم ولي ايشان گفتند كه بعد از صرف شام ماشيني دربست ميگيرند كه برگردم و من هم قبول كردم. آن شب با ايشان شام خورديم و خاطره خوبي رقم خورد و من برگشتم به دورود، يادم ميآيد كيفم را جا گذاشته بودم بعد از مدتي هم ايشان با پرسوجو آدرس منزل من را پيدا كردند و به دورود آمدند. استاد به صداي ساز من لطف داشتند، بعد از مدتي من هم ايشان را به يك مهماني دعوت كردم و خودم هم براي جمع، ساز زدم و يكي از دوستانم هم در آن مهماني فيلم گرفتند. يك روز كه در خانه يكي از دوستان ديگر بودم و درحال تماشاي تلويزيون بوديم ناگهان ديدم تصوير همان مهماني كه با استاد بودم و من ساز ميزدم و ايشان هم ميخواندند، از تلويزيون پخش ميشود. از اين اتفاق جالب بسيار تعجب كردم و ماندم كه اصلا اين فيلم چطور پخش شده است و در نهايت به اينجا رسيده، البته از آن دوست گرامي كه آن فيلم را به مردم نشان دادند متشكرم. باعث شد آن خاطره زندهتر بماند.
بهرغم اهميت هنرمندان نواحي، اين افراد معمولا مهجور واقع ميشوند، آنطوركه ميدانم آقاي سقايي هم از اين قاعده مستثنا نبودند و در طول زندگي هنري كه داشتند آنطوركه بايد از هنر و پتانسيلشان بهره برده نشد. از سويي بعدها هم كه مجروح شدند، ادامه دادن هنر خودشان هم سخت شد. واكنش ايشان در مقابل اين مشكلات چه بود؟
بله اين مهجور بودن كه مساله تازهاي نيست اما در اينجا دوست دارم مطلب ديگري را بيان كنم. ببينيد چيز عجيبي كه وجود داشت اين بود كه استاد سقايي از لحاظ ظاهري مهمترين زيبايياي كه داشتند، صداي خوب ايشان بود اما چرا بايد در ازنا به عصب گويايي ايشان تركش بخورد، چرا خداوند مهمترين زيبايي استاد را از ايشان گرفت و شگفتانگيزتر اينكه آقاي سقايي چگونه با اين امتحان كنار آمدند و اينچنين روحيه خود را حفظ كردند. با وجود اين درد بزرگ كه صدا از خوانندهاي گرفته شود ولي او همچنان روحيه داشته باشد. استاد سقايي هم در عين حال كه با اين مشكل روبهرو بودند هرگز از شرايطي كه داشتند، گله نميكردند. هرگز نميگفتند كه خدايا چرا چنين كاري كردي و صداي خوب مرا گرفتي. از طرفي هميشه و در همه جوامع هنري با وجود مشكلي كه برايشان به وجود آمده بود، شركت ميكردند و تازه اينكه به همه نيز دلداري ميدادند واقعا ميگويم همه او را ميشناختند و رفتار خاص او را محترم ميدانستند. ياد و نامشان زنده و گرامي...
جا دارد از استاد عزيزم فرج عليپور تشكر كنم كه ساليان سال و از نوجواني هميشه همراه آقاي سقايي بودند و البته دِين زيادي به گردن موسيقي لرستان دارند. هميشه استاد فرج عليپور ميگويند اگر رضا سقايي نبود شايد چيزي كه امروز هستم، نميشدم و دِين آقاي سقايي تا قيامت بر گردن من است
لازمه به وجود آمدن يك كاراكتر هنري مثل رضا سقايي محدود به يك مساله خاص نميشود، در واقع دست به دست هم دادن يكسري عوامل شخصيت او را ميسازد، مثل جغرافيايي كه فرد در آن زندگي ميكند و مسائلي كه با آنها سر و كار دارد و البته خيلي چيزهاي ديگر است كه در ساختن يك شخصيت دخيل است؛ ميخواهم بگويم تنها داشتن صداي خوش چنين نتيجهاي نميدهد و به يك فرد چنين جايگاهي نميدهد چه بسا افراد زيادي صداي خوشي دارند و جايگاه خاصي ندارند