سردرگمي تاريخي روسيه
علي اخوان
يكي از بزرگترين مسائلي كه روسيه در روزگار معاصر با آن مواجه است، فقدان برآورد دقيق از جايگاه فعلي خود در سطوح كلان جهاني است. مساله بحران هويت در اعماق تاريخ روسيه نيز يكي از مهمترين چالشهاي اين كشور محسوب ميشده اما زماني توجه همگان را به خود معطوف ساخت كه قدرتنمايي هفتاد و اندي ساله شوروي رو به افول نهاد و از آن قدرت بزرگ جهاني، بحرانهاي عميق و ريشهدار اقتصادي و اجتماعي روي دستان روسيه جديد باقي ماند. البته اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي بسان ريش سفيد لب موتي بود كه ميان فرزندان خود تفاوت قائل ميشد. ميراثي كه بيش از همه چشمنوازي ميكرد به برادر بزرگتر يعني فدراسيون روسيه رسيد. روسيه حق وتو در شوراي امنيت سازمان ملل متحد و سلاحهاي هستهاي تلنبار شده شوروي را به ارث برد. اين ارثيهاي بود كه ميشد با اتكا به آن هنوز هم در زمره قدرتهاي برتر جهاني حضور داشت، اما با آن همه بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي، مجالي براي سرخوشي و رويابافي براي احياي قدرت گذشته وجود نداشت. بنابراين چالشهاي پيشرو، مزيدي بر علل عديده ديگر شد تا روسيه را با يك بحران هويتي ريشهدار روبهرو سازد. عذاب بزرگي است براي يك ملت كه از صدر به ذيل كشيده و آنگاه با اين پرسش كليدي مواجه شود كه كجاي دنيا ايستاده است؟ به شرق تعلق دارد يا به غرب؟ از كدام نظام ارزشي بايد حراست كند؟ و سوالات متعدد و متكثر ديگري كه نتيجهاي جز تعميق سردرگمي درباره كيستي ملي و چيستي سپهر فكري و ايدئولوژيك ندارد. مساله تعلق روسيه به غرب يا شرق از زمان پتركبير به شكل رسمي وارد محافل فكري و فلسفي روسيه شد و گروهبندي و ياركشي ايدئولوژيك خاصي در اين مقطع شكل گرفت كه اثرات آن تا به امروز نيز پايدار و باقي است. جريانهاي اسلاوگرايي و غربگرايي از اصليترين اين گروهبنديها بودند كه هر يك، تئوريسينها و عقايد منحصر به خود را داشتند. مساله هويت روسي به ميدان جنگ فكري و فلسفي بدل شد و دامنه آن به عصر حاضر رسيد. يكي از دلايلي كه امروز، برادر بزرگتر يعني روسيه عنان از كف داده و برادر كوچكتر يعني اوكراين را به باد كتك گرفته، همين جدال فلسفي است. روسيه كه از آن بوي تفكر اوراسيايي به مشام ميرسد تحمل وصلت اوكراين با طايفه غيرهمكيش و غريبه را ندارد. در واقع، اوكراين تبديل به آوردگاه ايدئولوژيك غربستيزان و غربپرستان شده است اما اينبار قلم و كاغذ در مجادله فلسفي جاي خود را به اسلحه و باروت دادهاند تا ثابت شود روسيه در اين موضوع ناموسي با احدي شوخي ندارد. روسيه كه پس از فروپاشي شوروي، خود را از عرش كشيده و به فرش رسيده ميانگارد اين حق را براي خود قائل است تا از هويت روسي كه حتي خودش نيز تفسير و تلقي دقيقي از آن ندارد، حراست و صيانت كند. اين سردرگمي و ابهام در سطح نخبگان در دهه نود ميلادي به شكل ملموسي نمود و ظهور يافت. در آن زمان قبلهنمايي كه در دست سران كشور قرار داشت، جهت غرب را نشان ميداد. زمانيكه بحرانهاي باقيمانده از دوران شوروي به دست غرب نيز لاينحل باقي ماند، پريماكوف كه به منصب وزير امور خارجه گمارده شده بود با ديدگاههاي اوراسياگرايانه خودش گفتمان ديگري در سياست خارجي روسيه ايجاد كرد. نااميدي از غرب باعث شد تا بوريس يلتسين در آخرين نطق شب سال نو از مردم كشورش معذرتخواهي كند به دليل آنكه چيزي را كه قبل از به دست گرفتن قدرت ساده ميانگاشت به شكل زجرآوري سخت و طاقتفرسا پيش چشمانش نمود يافت و براي مقابله با بحران عاجز ماند. قدرتي كه با اين كيفيت به دست پوتين برسد مختصات و ويژگيهاي خاص خود را داراست. همانگونه كه دانيل با بازي سرگئي بودروف در پايان شماره دوم فيلم برادر، هنگامي كه از پنجره هواپيما بيرون را نظاره ميكرد با ترانه «گودباي امريكا» از ايالات متحده خداحافظي كرد، در سياست خارجي روسيه نيز نقطه فراق بين غرب و روسيه در عصر معاصر آغاز شد. اين يكي از دلايلي است كه روسيه با غرب مرزبندي دقيقي دارد و گرايش اقمار سابقش به غرب را نميپذيرد.
دانشجوي دكتراي مطالعات روسيه در دانشگاه تهران