با انجام كاري كه كاتالانها انجام دادند
كليشههاي هواداري شكست
مرضيه حسينخاني
پنجشنبه شب در بازي بارسلونا و اينتراخت فرانكفورت در يكچهارم نهايي ليگ اروپا، ۳۰ هزار آلماني طرفدار اينتراخت در نيوكمپ حضور پيدا كردند. به اين ترتيب بارسا به هيچ عنوان نتوانست از شرايط ميزباني استفاده كند. اين اتفاق در حالي افتاد كه تيم آلماني به عنوان مهمان تنها ميتوانست ۵ هزار بليت داشته باشد. گزارشها بعد از بازي نشان داد تعداد زيادي از مردم شهر بارسلون كه بليت فصلي مسابقات تيم محبوبشان را خريده بودند، حاضر شدند در بازار سياه اين بليتها را به هواداران آلماني بفروشند.
اين اتفاق از روز بعد تبديل به يك چالش عظيم رسانهاي شده است. اينكه اين اتفاق در شهر بارسلون و در ايالت كاتالان رخ داده، يعني يكي از مهمترين نقاطي كه فوتبال و مسائل اجتماعي پيوند عميقي با هم خوردهاند، بر شدت ماجرا افزوده. انتقاد ژاوي سرمربي بارسا و لاپورتا مدير باشگاه از هواداران به كنار، بسياري از رسانهها با تعجب به اين اتفاق نگاه ميكنند و آن را نقطه عطفي در تاريخ هواداري ميدانند. اينكه چرا چنين چيزي جنجالي شده و بحثهاي فراواني در پي داشته، برميگردد به وجهه كلاسيكي كه از «هوادار» ساخته شده.
در ادبيات كلاسيك فوتبالي هوادار كسي است كه جانش را براي تيم محبوب ميدهد. بارها و بارها كليپها و ويديوهايي ساخته شده كه به يك هوادار ميگويند حاضري در ازاي مقدار زيادي پول طرفدار تيم رقيب بشوي يا از تيم محبوبت دست بكشي؟ و او پاسخ داده نه! هواداران سمبليك زيادي در دنيا پيدا شدهاند كه سالها تحت هر شرايطي هواداري تيم محبوبشان را كردهاند؛ چه در برد و چه در باخت. بعضي هواداران بودهاند كه از شدت شادي موفقيت يا غصه شكست تيم مورد علاقهشان سكته كردهاند. همه اينها با مقدار زيادي پياز داغ ديگر درست در نقطه مقابل كاري قرار دارد كه آن ۲۵ هزار هوادار بارسا انجام دادند. دليل انجام اين كار توسط آبياناريهاي ايالت كاتالان واضح است. آنها حاضر شدند بليت توي دستشان را با يك قيمت خوب بفروشند چون وضع مالي خوبي ندارند يا تصور كردهاند ميتوانند از پول به دست آمده در راه بهتري استفاده كنند. اما اينكه با مشخص شدن انگيزه هواداران بارسا كه سود اقتصادي بوده پرونده بسته شود اشتباه است.
از امروز اين فرصت به وجود آمده كه هواداري از يك توده همسان خارج شود. تا روز قبل دسته هواداران به صورت يك مجموعه در هم تنيده با تصميمات و رفتار يكسان دستهبندي ميشد اما امروز ديگر نميتوان چنين كرد. از امروز ميتوان از فراروايتهاي كلاسيك در مورد دنياي هواداري رد شد. هوادار ديگر كسي نيست كه تحت هر شرايطي حاضر باشد از تيمش حمايت كند. او اگر با مشكل مالي مواجه شود حتما بيخيال تشويق باشگاه محبوبش در استاديوم خواهد شد. نه يك نفر و دو نفر؛ بلكه نيمي از ورزشگاه.
همانطور كه يك روز همه متوجه شدند مردم يك مجموعه با خصوصيات يكسان نيستند، همانطور كه يك روز همه متوجه شدند پدر، مادر، رزمنده، شهيد، آدمها با مشاغل گوناگون، صرفا در چارچوب كليشههاي رايج نميگنجند و ميتوانند شخصيتهاي منحصر بهفردي داشته باشند، پنجشنبه شب مشخص شد «هوادار» هم ديگر در چارچوبهاي سابق شكل نميگيرد. در چنين شرايطي صحبت از شرافت و شرمساري و چيزهايي از اين قبيل كاملا بيمعني است. روايتها نشاندهنده آنچه در جامعه ميگذرد هستند. اين هم يك روايت جديد از فوتبال است.