كارشناسان و هنرمندان در گفتوگو با «اعتماد»:
برپايي «موزه محصص»
بيش از هميشه ضرورت دارد
مريم آموسا
در اسفند ماه سال جاري خبر برپايي نمايشگاه حبيب محمدي و بهمن محصص در موزه باستانشناسي رشت در رسانهها نظرم را جلب كرد. خبري كه هرچند كوتاه بود، اما نشان ميداد كه بالاخره بخشي از آرزوي يكي از بزرگترين نقاشان ايران، بهمن محصص، پس از نيم قرن محقق و نمايشگاه استادش حبيب محمدي، كسي كه بنيان آموزش نقاشي آكادميك را در گيلان گذاشت، برگزار شده است.
حبيب محمدي تنها كسي بود كه بهمن محصص خود را وامدار و مديون او ميدانست و به قول عنايت سميعي و بهرام دبيري هنگام سخن گفتن دربارهاش گلوله گلوله اشك ميريخت و از او به نيكي ياد ميكرد.
حبيب محمدي نقاش و مجسمهساز متولد ۱۲۸۳ لاهيجان بود و در سال ۱۳۵۰ درگذشت. او كه نقاشي را از نقاش مهاجر آلماني «ورت كرت» و استاد مشهور «ولاسف»، عضو فرهنگستان ايتاليا فرا گرفته بود، بعدها به مسكو رفت و در رشته مجسمهسازي زير نظر گوتوف اين هنر را فرا گرفت و به گفته آيدين آغداشلو، يكي از شاگردانش، از نخستين نقاشان ايراني است كه طبيعت و زندگي شهري نمود پيدا كرده است.
نقل است كه در سال 1317 زماني كه حبيب محمدي پس از سالها قصد بازگشت به ايران را داشت، 317 تابلو نقاشي او توسط دولت وقت شوروي توقيف شد و هرگز به او بازپس داده نشد. شايد همين نقل دردناك بود كه موجب شد بهمن محصص بيش از جانش از نقاشيهايي كه از استادش در اختيار داشت، مراقبت كند و براي جلوگيري از گزند روزگار و پراكنده شدنشان آنها را به موزه باستانشناسي رشت اهدا كند.
با اينكه 51 سال از درگذشت حبيب محمدي و 12 سال از درگذشت بهمن محصص ميگذرد، پيگيريها و شايد قولي كه محصص به محمدي و خانوادهاش داده بود، موجب شد برگهاي زريني كه بخشي از تاريخ نقاشي ايران و گيلان به شمار ميروند به فراموشي سپرده نشوند و با گذشت چند دهه بالاخره 25 تابلوي اين مجموعه در دو سال جاري توسط آرمان رزم و سميه سلطاني مرمت و بازسازي شوند و براي به يادگار ماندن براي آيندگان به ثبت ملي برسند اما برپايي نمايشگاه محصص و استادش از همان نخست با حاشيههايي همراه شد. شايد بخشي از اين موضوع ناشي از اقامت چند ساله حبيب محمدي در شوروي و انگهايي كه از گوشه و كنار به اين هنرمند زده بودند، باشد.
حتي اگر فرض را بر اين بگيريم كه حبيب محمدي در آخرين روزهاي عمرش نقاشيهايش را براي نمايش به بهمن محصص ميسپارد، قريب به 51 سال از آن تاريخ ميگذرد. پس از آن 25 سال ميگذرد تا محصص اين نقاشيها را به عنايت سميعي و فرامرز طالبي بسپارد تا بالاخره پس از 25 سال اين نقاشيها از گوشه گنجينه موزه باستانشناسي بيرون آورده و مرمت شوند و به نمايش درآيند. اين نقاشيها با اينكه به موزه باستانشناسي رشت سپرده شده بودند، سال 1381 در گالري پوياي رشت به نمايش درآمد و اين گالري با اين نمايشگاه افتتاح شد.
پس از برپايي نمايشگاه حبيب محمدي و بهمن محصص در موزه باستانشناسي رشت، نوروز امسال كه بيشتر رسانهها به تعطيلات نوروزي رفته بودند، خبري در فضاي مجازي منتشر شد مبني بر اينكه از نمايش آثار محصص ممانعت و نمايشگاه پس از افتتاح تعطيل شده است اما پس از چند روز، دوباره خبري مبني بر داير بودن اين نمايشگاه منتشر شد و اعلام كردند كه تنها در روز نخست 3 اثر محصص نمايش داده نشده! تا اينكه در روزهاي پاياني نمايشگاه خبر برپايي نشست تخصصي براي ارج نهادن به اين دو نقاش در موزه مردمشناسي رشت منتشرشد اما با تلاشها و پيگيريهاي نيروهاي خودسر، اين نشست كه قرار بود با حضور و سخنراني حامد بهروزكار، علي اميري و فرامرز طالبي برگزار شود، لغو شد. به هر حال فارغ از كارشكنيهاي منجر به تعطيلي نمايشگاه، اين شائبه براي اهالي فرهنگ و هنر به وجود آمد كه نكند راهاندازي «خانه محصص» به عنوان موزه در گيلان هم تحتالشعاع حواشي اين نمايشگاه قرار بگيرد. از اين رو جمعي از هنرمندان نسبت به حواشي به وجود آمده بيانيهاي منتشر كردند و در اين بيانيه ضمن ارج نهادن به مرمت و نمايش آثار حبيب محمدي و بهمن محصص، نسبت به خريد خانه محصص در لاهيجان ابراز خرسندي و عنوان كردند كه «ما امضاكنندگان اين نامه، از اين طريق، حمايت و خرسندي خود را از اين دو حركت مهم هنري و فرهنگي اعلام ميكنيم و آن را خواسته بخش بزرگي از جامعه هنري و فرهنگي گيلان ميدانيم. بازتاب نظرات و آراي آزادانه، حق مسلم تمامي مردمان اين سرزمين است و معتقديم كه بايد بياموزيم صداهاي متكثر را بشنويم و به منتقدان اين حركت ميگوييم كه «ما نيز مردم اين سرزمين هستيم» و شايد بسيار بيش از شما براي حفظ ميراث اين سرزمين كوشيدهايم...» اين بيانيه در ادامه از كساني كه با ايجاد ارعاب و تهمتپراكني خود را تنها صداي جامعه ميپندارند، انتقاد كرده است. بر اين باور باشيم كه جامعهاي راه به رشد و تعالي ميبرد كه صداي تمامي مردمان خود را بشنود و تحمل ديدگاههاي متفاوت را داشته باشد و به آراي آنان نيز احترام بگذارد. باشد كه چنين باشيم.
عنايت سميعي: خانه محصص در رشت بود
نه لاهيجان!
عنايت سميعي، نويسنده و منتقد كه دوست و از خويشاوندان بهمن محصص هم هست، كسي است كه محصص در سال 1375 او را به عنوان امين خود براي سپردن نقاشيهاي حبيب محمدي به موزه باستانشناسي رشت معرفي كرد و به او نامهاي هم به همين مضمون داد. سميعي به «اعتماد» ميگويد: «با بهمن محصص روابط خويشي داشتيم و او نوه خالهام بود. ما از كودكي به خانه آنها رفت و آمد داشتيم و در حياط خانهشان بازي ميكرديم. زماني هم كه به تهران آمديم، همچنان اين روابط ادامه داشت. زماني كه محصص از ايتاليا به ايران برگشت و مدتي در تهران و سياهكل بود، باز اين روابط ادامه داشت و با رفتن دوبارهاش به ايتاليا اين روابط قطع شد.»
سميعي درباره سپردن نقاشيهاي حبيب محمدي به او و فرامرز طالبي ميگويد: «فرامرز طالبي دوست من و كارشناس موزهداري بود و محصص به اين واسطه نقاشيهاي حبيب محمدي را با دستخطي كه خطاب به من نوشته بود، به ما سپرد تا به موزه باستانشناسي گيلان بسپاريم. با پيگيريهايي كه كرديم نقاشيها همان زمان به موزه منتقل شد اما جاي تاسف دارد كه اين آثار ارزشمند را در شرايط بسيار بدي نگهداري كردند و شنيدم كه حتي اين نقاشيها بر اثر رطوبت آسيب جدي ديده بودند كه مجبور شدند آنها را ترميم كنند.
او درباره ارج و اهميتي كه محصص به استادش حبيب محمدي قائل بود اينطور توضيح ميدهد: «محصص كه اصلا خود را ملزم نميكرد به كسي احترام بگذارد اما وقتي حرف استادش به ميان ميآمد، رفتارش و حرفهايش نسبت به استادش واقعا ستايشآميز بود. محصص تنها كسي كه در دنيا خود را وامدارش ميدانست، حبيب محمدي بود و تا زماني كه زنده بود همواره از نظر مالي و معنوي از خانواده او حمايت ميكرد.»
او با اينكه مجسمه خانواده سلطنتي را با دريافت پول هنگفتي ساخته بود، آنها را اصلا قبول نداشت و متاسفانه تمام مجسمههايي كه ساخت توقيف شدند و هرگز به نمايش درنيامدند. براي من جاي تاسف دارد كه فردي ميآيد و حرفهاي نابجايي به او نسبت ميدهد و به اين بهانه مراسم اختتاميه يك نمايشگاه را برهم ميزنند.
سميعي درباره خبر خريداري كردن خانه محصص در لاهيجان و تبديل كردنش به موزه گفت: «تا جايي كه من ميدانم خانه بهمن محصص در رشت بود و خانهشان سالهاست كه تبديل به هتل ارديبهشت شده است و آنها در لاهيجان زندگي نميكردند و من واقعا نميدانم اين خانه خريداريشده در لاهيجان خانه كيست كه قرار است موزه شود.»
او ادامه داد: «متاسفانه از زماني كه من به خاطر دارم قرار نبوده براي كسي در اين سرزمين موزهاي ساخته شود و محصص هم از اين قاعده مستثني نيست.»
عنايت سميعي در اين باره با اشاره به جايگاه بيبديل محصص در هنر امروز جهان گفت: «خارج از روابط فاميلي و دوستي بايد بگويم محصص يكي از نوادر روزگار ما و در عرصه جهاني چهرهاي شناختهشده بود و فكر نميكنم با راهاندازي موزه چيزي به ارزشهاي او اضافه يا از آن كم شود.»
فرامرز طالبي: نام محصص
نمايشنامه ويكنت شقه شقه را تداعي ميكند
فرامرز طالبي، نمايشنامه و پژوهشگر هم درباره روند آشنايياش با محصص ميگويد: «خبر بازگشت بهمن محصص از ايتاليا را از علي دهباشي شنيدم. نام بهمن محصص همواره برايم با ترجمه نمايشنامه ويكنت شقه شقه شده تداعي ميشد. وقتي كه كارشناس مجموعههاي تاريخي سعدآباد و نياوران بودم و مجسمه بيهمانند او را ديدم و محصص برايم حجمهاي زيادي بود كه در موزههاي صاحبقرانيه و كاخ ملت شاهانه حضور داشتند. پس از انقلاب و باز شدن برخي از كاخها به عنوان موزه، بسياري از آثار هنرمندان صاحبنام فرصت ديده شدن پيدا كردند. زماني كه مسوول اين كاخ موزه بودم، مجموعهاي از آثار محصص هم به نمايش درآمد.»
طالبي ميافزايد: «در همين احوال بود كه يك روز دوست ديرينهام، عنايت سميعي را ديدم و به او گفتم دوست دارم بهمن محصص را ببينم. او نه نگفت. قرار گذاشت و يك روز تابستاني به ديدارش رفتيم و سميعي من را به عنوان دوست نويسنده و موزهدار خود معرفي كرد. با اين حرف سميعي چشمهاي محصص گرد شد و پرسيد مگر ما در ايران موزه هم داريم؟ گفتم كاخ موزه سعدآباد و نياوران. وقتي اين حرف من را شنيد، به من اجازه داد بنشينم. در آن ديدار احمدرضا احمدي هم كه دوست محصص بود، حضور داشت و طنازيهاي او فضا را تلطيف ميكرد.»
طالبي ادامه ميدهد: «محصص از من پرسيد كارهاي من كه همه در موزه بود، چه شدند؟ وقتي گفتم همه همانجا هستند، باورش نشد. عنايت سميعي به او گفت اگر دوست دارد كه به موزه برود تا كارهايش را ببيند، طالبي ميتواند اين كار را بكند. محصص داشت بال درميآورد. باهم قرار گذاشتيم و عنايت سميعي چون كار داشت ما را در بازديد از موزهها همراهي نكرد.»
به گفته طالبي محصص در طول مسير درباره موزهها سوالات متعددي از او ميپرسد و برايش عجيب است كه آثار موزهها همچنان در كشور ماندهاند و از سختيهايي كه كارشناسان موزهها براي نمايش آثار كشيدهاند، تعجب ميكند. او ميگويد: «از در زعفرانيه وارد كاخ سعدآباد شديم و وقتي در كاخ ملت پس از سالها در مقابل آثارش كه يك به يك در مقابلش صف ايستاده بودند قرار گرفت، حيرت كرد. پس از آن او را به ديدار مجسمه «مادر...»ش بردم كه باز هم حيرت كرد. انگار مادري بود كه پس از سالها فرزندش را ميبيند. حالش واقعا ديدني بود. اي كاش آن روز دوربين فيلمبرداري هم همراه ما بود و اين حالش ثبت ميشد اصلا باورش نميشد كه آثار اينگونه نگهداري شوند. واقعا او پس از ديدار با آثارش سر كيف آمد و قرار شد دو بار همديگر را با حضور عنايت سميعي ببينيم.
طالبي از روزي ميگويد كه بار ديگر با عنايت سميعي به ديدار محصص رفتند: «عنايت و محصص هر دو خوشحال بودند. محصص كيف بزرگ سياهي آورد و در آن كيف 57 نقاشي از كارهاي حبيب محمدي بود و گفت اين كارها را به عنايت سميعي و من ميسپارد تا دراختيار موزه گيلان بگذاريم. پس از آن، من با مدير ميراث گيلان تماس گرفتم و قرار شد كارشناسي براي تحويل آثار به تهران بفرستند. اين پروسه كمي طولاني شد و در نهايت پس از تنظيم صورتجلسه و اطلاعات ريز تابلوها آن را به كارشناس موزه گيلان سپرديم.»
طالبي درباره طولاني شدن روند برپايي نمايشگاه حبيب محمدي با گذشت 25 سال ميگويد: «پس از اينكه آثار را به موزه رشت سپرديم، سالها طول كشيد تا اين آثار از محاق دربيايند و به آنها اعتنايي شود اما خوشحالم اين آثار در دو سال اخير مرمت و ثبت ملي شدند تا از اين پس از گزند حوادث روزگار در امان بمانند. امسال هم 21 اثر از اين مجموعه به همراه سه نقاشي محصص كه مربوط به دورهاي بود كه شاگرد محمدي بود، فرصت ديده شدن پيدا كردند.»
به گفته طالبي در تمام اين سالها به بهانه ربط دادن حبيب محمدي به شوروي، برپايي اين نمايشگاه را به تاخير انداختند و مانعتراشي كردند. شايد همه اين عوامل دست به دست هم دادند كه حبيب محمدي تا پايان عمر، روزگارش را با فقر و تنگدستي بگذراند.»
او ادامه داد: «واقعا با روحيه پريشانحالي كه از محصص سراغ داريم و سبك زندگياش كه همواره در حال رفت و آمد بود، بايد به اهميت آثار حبيب محمدي پي برد. او با چه سختي و تلاشي سعي كرده بود كه از آثار استادش مراقبت كند. نقاشيهاي حبيب محمدي نه تنها از اين نظر كه آثار يكي از افراد تاثيرگذار آموزش آكادميك نقاشي در گيلان به شمار ميرود بلكه از جنبههاي مردمشناسي هم مهم و قابلتامل است.»
طالبي درباره حواشي به وجود آمده همزمان با برپايي نمايشگاه حبيب محمدي و بهمن محصص هم با يادآوري اينكه انجام هر كار بزرگي با حواشي همراه است، ميافزايد: «نبايد اجازه داد كه اين حواشي از اهميت اين كار بكاهد و شفافسازي كردن موجب ميشود ديگر شاهد چنين صحبتهايي نباشيم.»
طالبي خريد خانهاي به نام محصص و راهاندازي موزه گيلان در لاهيجان را اتفاق بسيار مهمي ميداند و معتقد است كه بعضيها ميخواهند با فرافكني و بيان سخناني بيربط، مانع اين كار شوند: «هنرمندان نيز باتوجه به صحبتهاي اخير احساس خطر كردند و با انتشار بيانيهاي خواستار اين شدند كه در انجام اين كار فرهنگي و ملي، اختلالي ايجاد نشود.»
ليلي گلستان: ضرورت برپايي موزه اختصاصي
براي بهمن محصص احساس ميشود
ليلي گلستان، نقاش و مترجم، بهمن محصص را مهمترين و بزرگترين نقاش ايران ميداند و ميگويد: «بايد اين هنرمند را در سرزمينش قدر بدانند. كار او براي گردآوري و نگهداري آثار حبيب محمدي بسيار ارزشمند است و بايد قدر و اهميت كار او دانسته شود و نميدانم چرا هر وقت در اين سرزمين كار فرهنگي درستي در حال انجام است، حواشي براي آن به وجود ميآورند.»
او با اشاره به ضرورت برپايي موزه مستقلي براي بهمن محصص در ايران گفت: «محصص يك هنرمند بينالمللي و تاثيرگذار است و بايد قدر و اهميت هنرمنداني چون او را بدانيم؛ هنرمنداني كه تكرارناپذيرند. برپايي موزه محصص در زادگاهش موجب ميشود كه فضا و امكانات فرهنگي جديدي براي كار كردن در گيلان به وجود بيايد و بايد از اين امكانات به خوبي استفاده كرد.»
ليلي گلستان ميافزايد: «متاسفانه در تمام ايران نسبت به هنرمندانمان بياعتنايي كرديم و بايد در تمام شهرهاي ايران از جمله اصفهان موزهها و فضاهاي فرهنگي به نام هنرمندان برجسته آن شهرها برپا كنيم تا به تداوم و انسجام فعاليت فرهنگي و هنري در اين شهرها تداوم ببخشيم.»
بهرام دبيري: انهدام آثار
بهترين تصميم محصص بود
بهرام دبيري، نقاش هم كه از جمله دوستان بهمن محصص پس از بازگشت او به شمار ميرود و ديدارهاي پيوستهاي با او داشته، درباره نگاه ويژه بهمن محصص نسبت به حبيب محمدي ميگويد: «همانطوركه ميدانيم بهمن محصص روحي ناسازگار و ناآرام داشت و آنگونه نبود كه درباره كسي صحبتي بكند و درباره كارش حرف بزند اما چنين آدمي هر بار كه حرف حبيب محمدي ميشد، گلوله گلوله اشك ميريخت و حالش عوض ميشد. آرزويش اين بود كه شاهد برپايي نمايشگاه حبيب محمدي در زمان حياتش باشد اما افسوس اين آرزو در زمان خودش برآورده نشد.»
او درباره بحثهاي اخيري كه پيرامون راهاندازي خانه محصص به عنوان موزه در گيلان مطرح شده، ميگويد: «شنيدن اين خبر كه بالاخره در گيلان خانه محصص خريداري شده است تا در اين استان موزهاي راهاندازي شود، در شرايطي كه هر روز اخبار نگرانكنندهاي ميشنويم؛ اتفاق بسيار مهمي است. اميدوارم با حواشياي كه همزمان با نمايشگاه او و حبيب محمدي به وجود آوردند، اين كار به فراموشي سپرده نشود. گيلان و به ويژه رشت يكي از مهمترين مراكز فرهنگي ما در يكصد سال اخير به شمار ميرود و هنرمندان بزرگي از اين سرزمين در عرصههاي مختلف باليدهاند و آثار ارزشمندي از خود بهجا گذاشتهاند و فيالنفسه ضرورت اين وجود دارد كه اين شهر موزه درخور توجهي داشته باشد.»
دبيري درباره بحثهايي مبني بر اينكه خانهاي كه در لاهيجان خريداري شده خانه محصص نيست، ميگويد: «مگر چند سال از مرگ محصص گذشته است و آيا لاهيجان يا استان گيلان سازمان ثبت و اسناد ندارد كه اينقدر بحث و حاشيه به وجود آمده است به راحتي ميتوان به اين حاشيهها پايان داد. حتي اگر فرض را بر اين بگذاريم كه اين خانه، خانه محصص نيست و امكاني نيست كه خانهاي از خاندان او به اين منظور خريداري شود، نفس خريد خانهاي به نام محصص و برپايي موزه در آن بسيار ازرشمند و مهم است و به نظرم بايد هرچه زودتر نسبت به مرمت و راهاندازي اين موزه اقدام شود. سالهاست كه دل گيلان در حسرت يك موزه مدرن ميسوزد. من طرح اين موضوع كه اين خانه، خانه محصص نيست را ناشي از دندانگردي و كارشكنيهاي رايج در كشورم ميدانم.»
اين نقاش و دوست سالهاي پاياني محصص درباره چگونگي شكلگيري رابطه دوستياش با او توضيح ميدهد: «من، سيروس و طاهباز دوستان صميمي بوديم و چند كار من پيش او بود و محصص كه ايران ميآمد بيشتر خانه او ميماند. در يكي از تابستانهاي دهه 70 كه محصص به ايران آمده بود، نقاشيهاي من را در خانه او ديده و ابراز تمايل كرده بود كه مرا ببيند. طاهباز تماس گرفت و به اتفاق به خانه من آمدند. همان شب دوست شديم و زماني ايران بود سه شب خانه من بود و يك شب هم من به ديدارش ميرفتم، او وقتي به ايران بازگشت سرشار از شور و انرژي براي كار كردن بود. او حتي دلش ميخواست تئاتر روي صحنه ببرد از من خواست چاپ اول كتاب «اوديپ شهريار» را برايش پيدا كنم، اما هيچ چيز آنطور كه او ميخواست پيش نرفت.»
دبيري ادامه ميدهد: «بازگشت محصص به ايران با بازگشت مجسمهساز ديگري به كشور همزمان شده بود؛ همهچيز به نفع آن مجسمهساز بود و شهرداري و سازمانهاي دولتي درصدد خريد آثار او و راهاندازي موزه برايش بودند اما در كار محصص همه كارشكني ميكردند و وقتي محصص همه اين چيزها را به چشم خودش ديد، بزرگترين تصميم زندگياش را گرفت و با اين تصميم مهمترين اتفاق زندگياش را رقم زد.»
دبيري اضافه ميكند: «محصص به اين باور رسيده بود، چون وارثي ندارد و چون ديد كارهايش را در زمان خودش قدر نميدانند و با مرگش كساني پيدا ميشوند كه بخواهند با كارهاي او به نان و نوايي برسند تصميم گرفت تمام كارهايش را به دست خودش نابود كند. به نظرم اين بهترين و عاقلانهترين تصميمي بود كه او گرفت و با اين رفتار، نامش را براي هميشه در تاريخ هنر ايران زنده نگه داشت.»
او درباره چگونگي در جريان قرار گرفتنش درباره اين ماجرا عنوان ميكند: «يك روز در خانه بودم كه محصص تماس گرفت ماشين بگير بيا 50 چهارچوب بوم برايت گذاشتهام بيا اينها را ببر. من رفتم و با تصوير واقعا تكاندهندهاي روبهرو شدم. او تمام نقاشيهايش را از بوم جدا كرده بود و آن را دو سانت دو سانت بريده بود و كوهي نقاشي پارهشده وسط خانه به وجود آمده بود و تمام مجسمههايش را نيز يا بريده يا خرد كرده بود. اين تصوير واقعا من را نابود كرد. محصص به من گفت بومها را براي تو كنار گذاشتهام. به او گفتم من اين چهارچوبها را نميبرم. شوم هستند. رويش نميشود نقاشي كرد.»
دبيري در ادامه ميگويد: «مرگ طاهباز، باخبر شدن محصص از سرطانش و پيش نرفتن كارهاي محصص در ايران باعث شد كه ديگر نخواهد ايران بماند و از ايران به رم بازگردد و آنجا فوت شود. اميدوارم با راهاندازي موزه حداقل بخش كوچكي از ديني كه به محصص داريم ادا شود.»
مجتبي موسوي: همه بايد مطالبهگر باشيم
مجسمهساز و مدرس دانشگاه ميگويد: «لغو نشست پاياني اين نمايشگاه و صحبتهايي كه از سوي يكي از مسوولان گيلان شد، موجب دلنگراني و ناراحتي اهالي فرهنگ و هنر شد و من هم به نوبه خودم نسبت به اين موضوع احساس مسووليت ميكنم و از اين جريان حمايت كردم و اميدوارم تمام مشكلاتي كه پيش روي اين كار است از ميان برداشته شود.»
موسوي در ادامه ميافزايد: «همه ما در هر پست و سمتي كه هستيم بايد مطالبهگر باشيم و فرهنگ مطالبهگري را در كشور ترويج دهيم. هنرمنداني چون محصص در سرزمين ما آنقدر تاثيرگذار و جريانساز بودهاند كه نبايد اجازه بدهيم جريانهاي انحرافي آنها را به حاشيه براند.»
اين مدير پيشين سازمان زيباسازي شهر تهران ادامه داد: «با راهاندازي هر موزه زمينهاي فراهم ميشود كه به ذخاير و فضاهاي فرهنگي كشورمان اضافه كنيم و هريك از هنرمندان معاصر ايران اين قابليت را دارند كه موزهاي براي آنها در سطح كشور راهاندازي شود و آثارشان گردآوري و به نمايش درآيد.»