نگاهي به تاثير تحولات اوكراين بر آلمان
زلزله در سياست داخلي و خارجي برلين
مصطفي مالكي
تحولات اوكراين به شكلي مستقيم و غيرمستقيم ابعادي مختلف از سياست داخلي و خارجي آلمان را تحتالشعاع قرار داده است. در حالي كه مقامات آلمان جملگي حمله روسيه به اوكراين را به شدت محكوم ميكنند، آن را «چرخش دوران» در سياست خارجي و امنيتي آلمان خواندهاند و دست به اقدامات مختلفي در محكوميت و انزواي روسيه و حمايت از اوكراين زده و ميزنند، بسياري در داخل و خارج تعلل آلمان در ارسال سلاح به اوكراين را دليلي براي فشار بر دولت آلمان قرار دادهاند. يكي از مهمترين مسائل حال حاضر ارسال سلاحهاي جنگي سنگين به اوكراين است، موضوعي كه حزب حاكم سوسيال دموكرات، SPD و شخص صدراعظم، اُلاف شُلتس، به دلايل و ملاحظاتي چون امكان افزايش تنش، امكان تلقي مسكو از ورود آلمان به جنگ و در نهايت پيشگيري از هرگونه تنش ممكن اتمي در آينده، تاكنون رد كردهاند. در حالي كه تقريبا همه گروهها، احزاب، شخصيتها و سياستمداران اقدام روسيه را به شدت محكوم ميكنند، واكنش متناسب آلمان به جنگ روسيه عليه اوكراين را متفاوت ارزيابي ميكنند. گروهي اين «رفتار محافظهكارانه» آلمان را ميپسندند و حتي در نامهاي سرگشاده از صدراعظم ميخواهند تا تحت تاثير فشار براي ارسال تسليحات سنگين به اوكراين قرار نگيرد و در مقابل، گروهي ديگر، از جمله دموكرات مسيحيهاي اپوزيسيون، CDU، يا حتي برخي سياستمداران حزب سبز، به منظور جلوگيري از انزواي آلمان در صحنه بينالملل و مقابله با روسيه، خواهان اقدامات سختتري از جمله ارسال تسليحات از سوي مقامات اين كشور به اوكراين هستند. «ريچارد هرتسينگِر»، تحليلگر مسائل سياسي در آلمان، از جمله اين افراد است كه در يادداشتي براي مجله «سياست بينالملل» (چاپ 20 آوريل 2022) وابسته به «شوراي روابط خارجي آلمان»، با عنوان «عليه ياري رساندن به پوتينيسم» مدعي است كه در رفتار آلمان در قبال اوكراين نشانهاي از «چرخش دوران» در سياست خارجي ديده نميشود. وي در يادداشت خود با لفظ و لحني تند از سويي روسيه و شخص پوتين را به باد انتقاد ميگيرد و از سوي ديگر فعل و انفعالات سياست داخلي آلمان در قبال مناسبات با روسيه را به چالش ميكشد. ترجمهاي از اين يادداشت در ادامه ارايه ميشود.
ترجمه:
«نه به حمايت از پوتينيسم»
اينكه چرا موضوع در اوكراين، موضوع دفاع از ارزشهاي اساسي جامعه متمدن است، سياست آلمان در قبال اوكراين چيزي شبيه همراهي با متجاوز است و اينكه چرا ديپلماسي و سياست يك چيز نيستند: يك حساب و كتاب. با جنگ ويرانگر روسيه عليه اوكراين دگمهاي حك شده بر لوحه سنگي سياست خارجي آلمان به يكباره ناپديد شدند. آنچه براي سالهاي متمادي مطلقا منتفي بود، حال به معناي واقعي كلمه، يكشبه ممكن شده است: ارسال تسليحات به «مناطق درگير جنگ» و همچنين تعهد نزد ناتو به رعايت سهم 2درصدي رشد اقتصادي براي هزينههاي دفاعي. خط لوله نورد استريم 2 نيز كه تا همين اواخر با وجود مخالفت سرسختانه امريكا و اروپا مورد حمايت مصرانه سياست آلمان قرار ميگرفت، به يك باره مدفون شد.
اين چرخش رويكرد با يكسري لفاظيهاي دربردارنده صفات عالي همراه شده است: سردمداران و سياستمداران همه احزاب دموكراتيك آلماني روزي تجاوز روسيه به خاك اوكراين را چرخش دوران خواندند و اظهار داشتند كه در روز 24 فوريه 2022 «در يك جهاني كاملا متفاوت از جهان قبل از خواب بيدار شدهايم». مسوولان سياسي البته همزمان با كاربست اين واژگان سعي در پنهان كردن اين واقعيت داشتند كه اين «جهان ديگر» كه در آن جنگي تجاوزگرانه عليه يك حكومت دموكراتيك صلحجو در وسط اروپا صورت ميپذيرد، حداقل از هشت سال پيش، از زمان الحاق جزيره كريمه و اشغال دونباس از سوي روسيه، آغاز شده است و همچنين سعي در پنهان اين واقعيت دارند كه سياست آلمان از به گردن گرفتن مسووليت، درس گرفتن از سالهاي گذشته و اصلاح رفتار خود
سر باز زده و ميزند.
سياست [آلمان] در قبال روسيه به ويرانهاي تبديل شده است
سياست آلمان در قبال روسيه كه تاكنون بر پايه گفتوگوي مستمر، مصالحه سياسي و قرابت از طريق همكاري اقتصادي استوار بوده و به همراه آن دكترين سياست خارجي چندين ده ساله آلمان مبتني بر محافظهكاري در مناقشات سياسي صحنه جهاني، اكنون در عمل به ويرانهاي تبديل شده است. اگرچه ائتلاف چراغ راهنمايي [ائتلاف دولت آلمان متشكل از احزاب سوسيال دموكرات، سبز و دموكرات آزاد] در قرارداد ائتلاف، به نقش ارزش محور و تهاجميتر آلمان در سياست جهاني اشاره كردهاند، اما در اين قرارداد مسائلي چون مبارزه با تغييرات اقليمي مورد تاكيد خاص قرار گرفته است و نه تقويت نيروي بازدارندگي دموكراسيهاي غرب در مقابل دشمنان اقتدارگرا. برعكس، دولت جديد اعلام داشت كه تلاش آلمان براي خلع سلاح جهاني در بالاترين سطح اولويت سياست خارجي اين كشور قرار خواهد داشت. در كنار يك اقرار با بياني كلي در حمايت از اوكراين براي «ايجاد دوباره همه حاكميت و تماميت ارضياش» و همچنين حمايت از جنبشهاي دموكراسيخواهانه در كشورهايي چون بلاروس به اين نكته نيز اشاره شده است كه مناسبات آلماني-روسي «عميق و متنوع» هستند، روسيه «يك بازيگر مهم در صحنه جهاني است»، آلمان «بر اهميت اين مناسبات با ثبات و حياتي واقف است» و سعي در گسترش آن دارد. خواسته سبزها مبني بر اينكه در گفتوگو با روسيه و چين بايد مواضع سرسختانه بيشتري گرفت نيز در اوراق اين قرارداد ائتلاف مجالي نيافت.
با توجه به جاهطلبيهاي كرملين كه در آن زمان نيز [در زمان تنظيم قرارداد دولت ائتلافي نيز] عيان بود، درج اين بخش در متن قرارداد سادهلوحانه مينمايد و در آن به هيچوجه نشاني از آمادگي ذهني و فراهم كردن ابزار سياسي متناسب براي چنين وضعيتي جدي جنگي ديده نميشود. بدينترتيب، بايد با نگاهي شكاكانه اين سوال را مطرح كرد كه تغيير راديكال سياست و رويكردها در سياست خارجي آلمان كه مدعي آن هستند، تا چه حد در عمل داراي شالودهاي استوار و پابرجاست. آلمان آمادگي خود را براي ارسال سلاح به اوكراين و اعمال تحريمهايي سخت چون خارج كردن روسيه از شبكه مراودات مالي بينالمللي سوييفت، بيشتر بر اثر فشارهاي سنگين شركاي غربي اعلام كرد تا از روي بصيرتي خودي و عميق. اينگونه رفتار، اين برداشت را در اذهان شكل داد كه آلمان در حال حاضر در مقابل تجاوز پوتين و سولداتسكاهايش كه به قتل عام غيرنظاميان اوكرايني ميپردازند، تنها به ميزاني واكنش نشان ميدهد و اقدام ميكند كه براي جلوگيري از انزواي كامل نزد ائتلاف فراآتلانتيك لازم و ضروري است.
ترس از «طرف جنگ» شدن
همان ميزان ناچيز سلاح نيز تنها با تعلل ارسال شد و به مقصد نيز نرسيد. در اين ميان، ادامه اجتناب برلين از در اختيار قرار دادن تانك و ديگر ادوات نظامي سنگين مورد نياز اوكراين، به دليل ترس از آن است كه آلمان در اين صورت، از سوي طرف روسي ميتواند به عنوان « طرف جنگ» نگريسته شود. انگار كه پوتين نيازمند چنين دليل واقعي است تا آلمان را به عنوان يك شريك جنگ تلقي كند و اين دليل از طريق اين اقدام آلمان يكباره به ذهن وي خطور خواهد كرد!
درخصوص تحريم نفت و گاز روسيه نيز برلين همچنان نتوانسته خود را به انجام اين كار متقاعد كند- تا بدينوسيله بلافاصله شاهد مانور جديد فشار پوتين بر برلين باشيم: وي خواهان پرداخت هزينه صادرات گاز به روبل شده است. در اتحاد اروپايي و فراآتلانتيك تاكنون اين برلين است كه جلوي تحريمهاي گسترده و به تعليق درآوردن تجارت با روسيه را گرفته است و در يك گفتوگوي تلفني در ماه مارس، صدراعظم اولاف شُلتس، طبق گفته سخنگويش، به جنايتكار جنگي در كرملين بر لزوم «پيشرفت در يافتن يك راهحل سياسي براي مناقشه اصرار ورزيده است»- و نه به عقبنشيني فوري متجاوز از خاك اوكراين.
با چنين بياني، بار ديگر طنين پاورچين پاورچين راه رفتن معمول و قديمي آلمان در مقابل رفتار متجاوز به گوش ميرسد. اينچنين رويكردي در هر صورت با يك تغيير ژرف در فهم و آگاهي در زمينه رويارويي با رژيمهاي اقتدارگراي متجاوز و همچنين با نقش رهبري كه آلمان بايد به عنوان قويترين كشور اروپايي در دفاع از دموكراسي در سراسر جهان عهدهدار شود، فرسنگها فاصله دارد. اين برداشت هنگامي تقويت ميشود كه مشاهده ميكنيم در آلمان بررسي نقادانه و جدي دلايل اينچنين اشتباه چندين ساله فاجعهآميزي در ارزيابي رژيم پوتين، در سياست آلمان و نزد افكار عمومي تاكنون به ندرت صورت پذيرفته است.
لابيگريهاي سياسي فاجعهبار
حتي سياستمداراني كه به دليل نزديكي همدستگونهشان با كرملين شناخته شده هستند، هم توانستهاند پس از حمله روسيه، بدون مزاحمت همچنان در پستهاي خود بمانند و كار خود را ادامه دهند، بدون آنكه به دليل لابيگريهاي سياسي فاجعهبارشان براي كرملين بازخواست شوند. «گرهارد شرودِر» به دليل پافشاري و اصرارش بر ماندن در پستهاي پرمنفعت در شركتهاي انرژي تحت كنترل كرملين، از سوي افكار عمومي طرد شد. اما توفيق برخي نخبگان آلمان در فساد اخلاقي، مالي و سياسي از طريق پوتينيسم بسيار فراتر از آن چيزي است كه درخصوص مورد بسيار خاص صدراعظم پيشين آلمان آشكار شده است. با تمركز توجه افكار عمومي بر مورد شرودِر- و همچنين اخيرا توجه ويژه به مورد «فرانك-والتِر اشتاين ماير»، اين مساله كمرنگ ميشود كه در همه اردوگاههاي سياسي، رهبراني وجود دارند كه براي سالهاي مديدي به عنوان بلندگوي پروپاگانداي كرملين و لابيگران سختكوش سياسي و اقتصادي كرملين نقش ايفا كردهاند، بدون آنكه از سوي حزب خود به صورت جدي مورد نقد و نكوهش قرار گيرند يا به آنها ايرادي گرفته شود. «مانوئلا اشوزيگ» سوسيال دموكرات، سروزير ايالت مِكلِنبورگ-فورپومِرن سالهاست كه براي كاهش تحريمها عليه روسيه تلاش كرده تا از اين طريق جلوي «دوري خطرناك از روسيه» بايستد. وي در ابتداي سال 2021 بنيادي را تاسيس كرد كه گفته ميشد به منظور حفاظت از اقليم و محيطزيست بنا نهاده شده است، اما در حقيقت براي دور زدن تهديدات تحريمي امريكا عليه پروژه نورداستريم 2 ايجاد شده بود و تقريبا كامل از طريق منابع مالي نورد استريم 2، يكي از شركتهاي تابعه شركت دولتي روسي گازپروم، تامين مالي ميشد. اشوزيگ همواره اين ادعا كه هدف اصلي تاسيسِ سوالبرانگيز اين بنياد چيز ديگري بوده است را رد ميكند. اما به محض عبور گردانهاي روسي از مرزهاي اوكراين از جهات مختلف، سر وزير ايالت اين «بنياد» را منحل كرد؛ اينگونه القا ميشود كه اين بنياد با پوتين و سياست تجاوزگرانهاش ارتباطي نداشته است. براي تقويت چنين برداشتي وي مدام از طريق توييت «همبستگي خود با اوكراين» را به نمايش ميگذارد. خانم اشوزيگ انتقاد فزاينده از ارايه خدمات از سوي دولت ايالتي به امپراتوري گاز پوتين را سرسختانه رد ميكند و سعي در لاپوشاني دارد.
بهانههايي براي يك همدستي
براي سروزير دموكرات مسيحي ايالت زاكسِن، «ميشائل كرِچمن»، دشوار بود كه قرابتش با كرملين را پس از 24 فوريه بدون معطلي انكار كند. اگرچه وي نيز مرزبندي خود با پوتين را نشان داد و اظهار داشت كه پوتين «همه ما را نااميد كرد» و ايشان ديگر حاضر به نشستن بر سر يك ميز با پوتين نيست، اما تنها چند روز پس از پيشروي نيروهاي روس به خاك اوكراين بار ديگر بر اين نكته تاكيد ورزيد كه «يك رابطه عقلاني با روسيه مهم است»، چراكه «ما تنها زماني در صلح زندگي خواهيم كرد كه بتوانيم با روسيه در صلح زندگي كنيم.» همين آوريل 2021 بود كه كرِچمن به مسكو سفر كرد و خود را از آمادگي روسيه براي گفتوگو شگفتزده نشان داد، اگرچه پوتين در جريان سفرش تنها به وي مجال يك كنفرانس تلفني داده بود. زماني كه كرچمن پوتين را براي يك ديدار به درسدن دعوت ميكند، وي در واقع آمادگي و استعداد خود براي فريب خوردن از سوي حكمران كرملين را بيش از هر زماني به نمايش ميگذارد. وي به پوتين گفته بود كه «مردم درِسدن از ديدن وي خوشحال خواهند شد.» هنگامي كه كرچمن ذوقزده و احساساتي اينگونه در خصوص روابط ويژه پوتين با درسدن، شهري كه پوتين در دهه 80 در آن به سر ميبرد، خاطرهگويي ميكند، ظاهرا اينكه اقامت اقتدارگراي امروز در مركز ايالت زاكسِن به دليل فعاليتش به عنوان افسر كميته امنيت دولتي، كگب، بوده است، اهميتي ندارد.
«ولفگانگ كوبيكي»، معاون رييس حزب دموكرات آزاد، FDP و معاون رييس بوندستاگ، پارلمان آلمان، از همان ابتدا مخالف تحريم عليه روسيه به دليل الحاق كريمه و اشغال دونباس بود. در يك مصاحبه مشترك با رييس حزب AfD، «الكساندِر گاولند»، در سال 2018، وي برخلاف گاولند اذعان داشت كه الحاق كريمه نقض حقوق بينالملل است. اما وي در همين مصاحبه خواهان «كنار گذاشتن» اين موضوع و گفتوگو با متجاوز در خصوص «منافع مشترك» شده بود. كوبيكي با اين جمله كه «نميتوان با تحريم جلو يك قدرت امپرياليستي را گرفت، زماني كه اين قدرت ادعاي اراضي دارد»، به صورت غيرمستقيم موافقت خود با توفيق قانون قدرت [در مقابل قدرت قانون] را بيان داشت.
در سال 2014 نيز كوبيكي تحريمهاي اتحاديه اروپا عليه روسيه را با دلايلي مبتني بر تئوريهاي توطئه رد و اينگونه استدلال ميكرد كه اين تحريمها به امريكا به عنوان ابزاري براي «تغيير حكومت» (رژيم چينج) در مسكو كمك ميكنند- هدفي كه از منظر وي «ناقض حقوق بينالملل» است. حزب دموكرات آزاد البته اين رويكرد كوبيكي را نپذيرفت و از تحريمها حمايت كرد. با اين حال، اگرچه در اين حزب نيروهايي نيز وجود دارند كه موافق رفتاري به مراتب سختتر در قبال مسكو هستند، اما در اين حزب حتي يك نفر هم تاكنون پيدا نشده است كه اين سوال را آشكارا مطرح كند كه آيا اين آپالوژي امريكاستيزانه كوبيكي براي دفاع از يك ديكتاتور قاتل با اصول يك حزب ليبرال همخواني دارد يا خير. علاوه بر اين، رييس اين حزب «كريستين ليندنِر» نيز در سال 2017 موضعي مشابه همانند كوبيكي گرفته بود. وي گفته بود: «اگر بخواهم تابويي را بيان كنم: بايد بگويم كه بيم آن را دارم كه موضوع جزيره كريمه عجالتا بايد به عنوان يك موضوع با اهدافي مقطعي تلقي شود كه براي مدتها خواهد ماند. موضوع شبه جزيره اوكرايني كه توسط روسيه ضميمه شده است بايد كنار گذاشته شود تا بتوان با كرملين بر سر مسائل ديگر پيشرفتهايي حاصل كرد.» ليندِنر اگرچه بر سر اين خواسته خود نماند، اما رييس حزب ليبرالFDP در سالهاي گذشته بارها خواهان پيوستن مجدد روسيه به گروه هفت بدون هيچ پيششرطي شده بود.
اين استدلالي است كه سياستمداران آلمان در توجيه خوشخدمتيهاي خود براي كرملين به عنوان يك بهانه ارايه ميكنند: اگرچه بعدا مشخص شد كه اين رويكرد ناموفق بوده است، اما اين مساله صحيح بود كه گفتوگو با روسيه براي حفظ صلح حتي در شرايط سخت حفظ شود. اينچنين رويكردي در كشوري وجود دارد كه در آن وزن ترس از پوتين هنوز هم بيشتر از عصبانيت از جنايات وي است. اين كاملا مطابق ميل متجاوز است، چراكه ايجاد رعب در اذهان عمومي غرب از طريق القاي تهديدات فراوان، از عناصر اصلي استراتژي جنگ كرملين است. اين ترس و آرزوي توهمگونه و اينكه ميتوان رفتار فجيع يك قدرت جنگي را از طريق خويشتنداري كنترل كرد، يك اراده صلحجويانه انتزاعي ايجاد ميكند كه «جنگ» را يك جنايت تلقي ولي از عامل مشخص آن چشمپوشي ميكند.
خطر افتادن به دام هوس گفتوگو
به همان اندازه كه همبستگي انساندوستانه و اعلام آمادگي براي كمكهاي انساني زياد است و قابل تقدير، همان انساندوستي كه جامعه آلمان درقبال اوكراينيها از خود به نمايش گذاشت، به همان اندازه نيز فهم دقيقي از اينكه در اوكراين واقعا چه ميگذرد، كمتر پديدار شده است: دفاع از ارزشهاي محوري انسانيت متمدن كه نبايد آن را فداي صلح به هر قيمتي كرد. اگر اين مساله در قالب فهم و درك آلمان از مسائل رسوخ نكند، به زودي ميتوان شاهد پسرفت سياست خارجي آلمان به سوي يك لفاظي انتزاعي صلح و ثباتجويي بود كه افتادن به دام فتيش گفتوگو و راهحلهاي سياسي براي حل و فصل مناقشات را به دنبال دارد.
در اين زمينه، سياست خارجي آلمان همين سه ماه پيش بود كه افتضاح به بار آورد، زماني كه درست متوجه تبعات خروج دستپاچه نيروهاي غربي از افغانستان و افتادن اين كشور در دستان طالبان نشد و تقريبا هيچ اقدامي براي خروج همكاران افغاني ارتش آلمان صورت نداد- حمايت از نيروهاي دموكراسيخواه محلي نيز كه هيچ. در آن زمان مسوولان سياسي اين قول را دادند كه در خصوص اين اشتباه محاسباتي شوم در ارزيابي توازن قوا در محل، بررسيهاي تحقيقاتي دقيقي صورت خواهد گرفت. همچنين گفته شد كه بدون ذرهاي ملاحظه بررسي اين اشتباه در ملتسازي در هندوكش و تغيير اساسي در ارايه تعريفي جديد و راهبردي در خصوص معيارها و اهداف عمليات برون مرزي نظامي بوندس وِر (ارتش آلمان) در دستور كار قرار خواهد گرفت. اما هيچ يك از اين قولها عملي نشد. به جاي آن فاجعه و افتضاح موضوع افغانستان در اذهان عمومي آلمان تا حد زيادي به فراموشي سپرده شده است.
خودفريبي سياست آلمان در قبال روسيه
اين مساله اما در خصوص جنگ روسيه عليه اوكراين به هيچوجه اجازه تكرار ندارد، چراكه هيچ كس نبايد بر اين باور باشد كه پوتين به محور ملت اوكراين اكتفا خواهد كرد. تجاوز به اوكراين در همسايگي ما بيشتر به معناي شروع يك جنگ بزرگ عليه غرب است. قدم اول در مقابله با اين تهديد، اذعان به اين مطلب است كه نرمخويي مزمن در مقابل سياست تجاوزگرانه پوتين نه تنها جلوي برنامه حملات وي را نميگيرد، بلكه آن را تقويت و تشويق ميكند. سياست آلمان برخلاف صفت عقل كل بودن كه مدتهاست آن را يدك ميكشد، اكنون به صورت وسواسگونهاي گرفتار اين خودفريبي ويرانگر است كه روسيه پوتين با وجود همه اين جنايات، يك شريك امنيتي ممكن است كه تنها در بيراههاي مقطعي قرار گرفته است و زماني بار ديگر، حداقل تا حدي، ميتواند در همكاريهاي سازنده مشاركت داده شود.
مسوولان سياسي در بحث بر سر نورد استريم 2 از اين فرمول استفاده ميكردند كه اين پروژه صرفا پروژهاي اقتصادي و خصوصي است و تلاش كردند براي توجيه آن همواره استدلالهاي ژئواستراتژيك و سياسي-تاريخي ارايه دهند. صدراعظم، آنگلا مركل، به عنوان مثال در كنفرانس امنيتي مونيخ در سال 2019 بر اين عقيده بود كه «اگر حتي شوروي در بحبوحه جنگ سرد گاز صادر ميكرده است، نميدانم چرا برخي اصرار دارند كه بگويند دوران كنوني آنقدر بد است كه نميتوان گفت: روسيه يك شريك باقي ميماند.» مركل همچنين هشدار داد كه كاهش صادرات گاز روسيه به اروپا به معناي نگاه اين كشور به چين و وابسته شدن بيشتر به چين است، مسالهاي كه مطابق منافع اروپايي نيست.
نقش اشتاين ماير
رييسجمهور، «فرانك-والتِر اشتاين ماير» در فوريه 2021 در يك مصاحبه اظهار داشت كه «پس از بدتر شدن مستمر مناسبات در سالهاي اخير، مناسبات انرژي تقريبا آخرين پل ميان روسيه و اروپا هستند». براي آلمانيها اين مساله نيز حايز اهميت است كه در نظر داشته باشند كه «بيش از 20 ميليون انسان در شوروي سابق قرباني جنگ ويرانگر نازيها شدهاند. البته اين مساله رفتار غلط روسيه امروز را توجيه نميكند. با اين وجود، تصوير كلي مناسبات را نبايد از نظر دور نگه داشته شود.»
شوروي سابق اما تنها از روسيه تشكيل نشده بود، بلكه كشورهاي ديگري نظير اوكراين و بلاروس نيز بيشترين رنجها را از جنايات اشغال نظامي نازيها كشيدهاند. اينكه اشتاين ماير گناه تاريخي آلمان را به عنوان يك استدلال براي محقق شدن يك پروژه مشترك اقتصادي با رژيمي ارايه ميدهد كه خود امروز مصيبت را براي اين كشورها به بار آورده است، بيانگر آن است كه به نازلترين حد در تاريخ «فائق آمدن بر گذشته» آلمان رسيدهايم. نبايد فراموش كرد كه اشتاين ماير در سال 2016، در زماني كه وزير خارجه بود، زماني كه ناتو قصد افزايش حضور در اروپاي شرقي داشت، نسبت به «رجزخواني و كوبيدن بر طبل جنگ» هشدار ميداد. به جاي اقرار به برخي اشتباهات در مقابل روسيه به صورت جزء به جزء، رييسجمهوري ميتوانست نشانهاي از بازنگري و شروع دوباره در سياست خارجي آلمان از خود برجاي بگذارد، به شكست اخلاقي و سياسي خود به صورت كامل اقرار كرده و از سمت خود كنارهگيري كند.
پشت اين اغماض برلين در قبال روسيه پوتين نه تنها عدم قدرت تشخيص و نگاه كوركورانه برخي اشخاص قرار داشته، بلكه اين اغماض نظاممند است. پشتوانه آن يك محاسبه راهبردي پنهان است: مسكو را نبايد زياد از خود رنجاند تا ازاين طريق اين كشور را به عنوان يك ستون ممكن نظم امنيتي اروپا در آينده بتوان در بازي نگه داشت، ستوني كه بايد امكان وابستگي كمتر به امريكا را براي اروپا ميسر سازد. با اينگونه دوسوگرايي در سياست آلمان در كل سطح جامعه يك نوع نسبيگرايي ارزشي تقويت شده است كه اين سياست را در شناسايي يك دشمن دنياي آزاد چون ولاديمير پوتين و دشمن خواندن وي به صورت صريح، ناتوان ميسازد. تنها زماني كه به اين سياست پنهان حزب بادي ميان اقرار به ارزشهاي غربي از يكسو و توافق با يك اتوكراسي توسعهطلب و تهاجمي، به صورت شفاف به عنوان يك بيراهه مصيبت بار نگريسته و اين رويكرد به صورت محسوس اصلاح شود، ميتوان در عمل سخن از يك چرخش دوران يا به عبارتي يك تغيير اساسي پارادايمي در سياست خارجي آلمان سخن گفت.
ديپلماسي و سياست نبايد با هم خلط شوند.
براي اين منظور نيازمند زيرسوال بردن پيشزمينههايي هستيم كه بر پايه آنها اينگونه سياستي اساسا شكل گرفته است. معناي اين مطلب چيزي نيست جز كنار گذاشتن يك اصل كه تاكنون محور اصلي اين سياست قرار ميگرفته است، اصلي كه پايهاش خلط سياست با ديپلماسي است. طبق اين اصل، براي اينكه بتوان اهداف سياسي خود را در رويارويي با ديگران به پيش برد، بايد خود را جاي ديگران گذاشت و ابتدا منافع ديگري را به ذهن آورد و آنها را در بيان منافع خود در نظر گرفت. در ميان كشورهاي دوست و همپيمان اين روش منطقي به نظر ميآيد. اين روش به ويژه در خصوص كشورهاي عضو اتحاديه اروپا امتحان خود را به خوبي پس داده است. استفاده از اين روش زماني خطرناك ميشود كه بخواهيم از آن در خصوص تعامل با قدرتهاي معاند دموكراسي نيز استفاده كنيم. اين باور كه در پس پرده وحشيانهترين رفتارهاي رژيمهاي غربستيز ميتوان منافعي مشروع ديد كه سپس در توازن با منافع خود بتوان آنها را مدنظر قرار داد، به انكار اين واقعيت منجر شده است كه نظامهاي سلطهاي همچون پوتينيسم وجود دارند كه براي ديگران ملاك و الگو تعيين ميكنند و برايشان هيچ استدلالي جز قدرت وجود ندارد.
بدينترتيب، تهديدات ويرانگر پوتين و اهداف هژموني وي كه با صراحت تمام ادا ميشد، جدي گرفته نشد و از آن تنها به عنوان يك فرياد خشمگينانه به دنبال عشق تعبير شد. يك طرز فكر كه در رسانههاي آلمان نيز پخش ميشود، اين است كه رفتار تهاجمي پوتين به اين دليل است كه وي به دنبال به رسميت شناخته شدن از سوي غرب، به ويژه امريكا، به عنوان يك طرف مقابل در «سطحي برابر» است. در اين طرز فكر تصويري از پوتين ارايه ميشود كه در آن پوتين به عنوان شخصي نيمه قوي جلوهگري ميكند و وي با يك درمان تهاجم سياسي و صبورانه دوباره به زمين عقلانيت بازخواهد گشت.
پيامدهاي اين بيتوجهي به واقعيت را اكنون اوكراين به دوش ميكشد. نيروي مقاومت خيرهكننده آنها به آلمان يك حقيقت حياتي را ميآموزد و آن اينكه يك ارزش انساني، والاتر از صرف زنده ماندن در يك رفاه فريبنده و به اصطلاح امنيت وجود دارد و آن يك زندگي با عزت و تعيين سرنوشت است و اين نيروي مقاومت به ما نشان ميدهد كه چه انرژي در انسانهايي كه مصمم به دفاع از اين ارزشها هستند، ميتواند آزاد شود، به جاي سر تعظيم فرود آوردن در مقابل يك حكومت خودكامه بدطينت.
كارشناس ارشد مطالعات اروپا