ا نجمن شاعران ، تبديل مرده به زنده
همچنان رهبران آن چه شخصيتهاي در حصر و چه شخصيت نيمهحصر آن يعني سيد محمد خاتمي، براساس مطالعات پيدا و پنهان از وجهه و اعتبار قابل ملاحظهاي برخوردارند منظور نويسنده آن نيست كه جايگاه اين رهبران به سالهاي پيش يا پس از 88 قابل برابري است روشن است وقتي كه افكار عمومي و عناصر خاكستري اجتماعي سالها از ديدن و شنيدن صدا، خاطرات، نام، نظرات اين رهبران محروم است به تدريج بخشهاي جديد اجتماعي كه به صحنه آمدهاند و متولدين دهه 80 و 90 فاقد هر گونه خاطره، سابقه، ذهنيت و اعتماد اجتماعي قابل ملاحظهاي نسبت به آنان است. اما فراموش نكنيم وقتي امروز از حضور سيد محمد خاتمي در يك افطاري ممانعت به عمل ميآيد، نميتوانيم اين اقدام را از سر حب به يك امر مطلوب و بغض نسبت به امر مذموم فرو بكاهيم. اقدام فوق به اين معناست كه او همچنان يك شخصيت قابل اتكا و الهامبخش و معنابخش به هويت و كنش جريانات سياسي اصلاحطلب يا نيروهاي اجتماعي سرگردان است. من هم بر اين باور هستم كه جريان اصلاحطلبي با همه ايراداتي كه در نوشته قبل به آن اشاره كردم موثرترين نيروي اجتماعي و سياسي در ايران معاصر است. فقدان آلترناتيو، بيگانه بودن با شرايط محيطي، در معرض فشارهاي روزافزون داخلي قرار نگرفتن، وابستگي به سرويسهاي خارجي، بهرهمندي از كمكهاي مالي كشورهاي مرتجع و قدرتهاي بزرگ، از طرفي استفاده تندروهاي داخلي از رانتها، بهرهوري از دوپينگهاي سياسي و امنيتي، لبه تيز نظارت استصوابي، برخوردهاي امنيتي، فشار بر نهادها و گروههاي اجتماعي و مدني... در واقع هرچند ميتواند در ظاهر مويد نوعي سازگاري موقعيت و انحصار باشد، اما آن نيروها و كنشگران سياسي را در محيط گلخانهاي پرورش ميدهد. بديهي است تنها بر اساس يك زيست سياسي طبيعي است كه نيروهاي فاقد چنين مزيتهاي تصنعي قادر به بقا خواهند بود. شبيه آنچه در تاريخ معماري ايراني شاهديم، انسان ايراني در طول تاريخ در نتيجه خشكساليهاي مفرط، كمباراني، زمينهاي كمحاصل، بادهاي تند، گرماي زياد آموخته خود را در آن شرايط حفظ كند. محدوديتها با خودش ابداعات، نوآوريها و خلاقيتها را ايجاد ميكند. لذا هر گاه جريان اصلاحطلبي در ايران با همه محروميتها، كورسويي از تنفس اجتماعي و سياسي را شاهد بوده بارقههاي ابداع، نوآوري و موفقيت جوانه زده است. پس در اين امر با موافقين جريان اصلاحطلبي تزاحمي ندارم. اما با اين فرض كه هر گونه تحليل و نقد بايد شكل درونگفتماني داشته باشد مخالف هستم چون از نظر تحليل رفتار سياسي، كنش اجتماعي، صبغه تشكيلاتي ميدانيم كه برخي چهرههاي موثر و تئوريك به صورت محرمانه پويشها و مطالعاتي را براي پيدا كردن نقاط ضعف انجام دادهاند، اما از آنجايي كه هر نيروي سياسي از جمله اصلاحطلبان پايگاه اصلي خود را بايد در بين نيروهاي اجتماعي واقعي رصد كنند و به دست آورند و از سويي فقدان چنين گفتمان نقادانهاي فرصت مضاعفي به منتقدين جريان اصلاحات ميدهد نيازمند آنيم كه با مخاطبان خود به صورت عام و نيروهاي اجتماعي خاص سخن بگوييم. آن نوشته بازتابي بود به آن دغدغه. براي تكميل آنچه به عنوان نقد بيان كردم امروز در اين نوشته به بخشهاي ديگري اشاره خواهم كرد. ما نيازمند مانيفست نويني از شرايط سياسي و اجتماعي خويش هستيم جريان اصلاحطلبي بايد به صورت صريح و روشن تفاسير خود از موضوعات مختلف را با افكار عمومي در ميان بگذارد و چه بسا براي پيشبرد آنها نيازمند پرداخت هزينههاي جديدي باشد. از محورهايي كه ميشود بدان اشاره كرد، تفسير جديد از شرايط سياسي و اجتماعي ايران امروز است.
در كنار آن تفاسير جديد، ما نيازمند بازبيني درباره نحوه ادراك خود از شرايط محيطي هستيم. ابتدا بايد گروههاي هدف را شناسايي كنيم، روشن نماييم كه انديشه اصلاحطلبي براي چه لايهها، سنين، طبقات، جنسيت و گروههاي اجتماعي و سياسي قابل فهم و قابل تشريح است. بايد به يك سوال اساسي در رابطه با تعامل خويش با حاكميت پاسخ بدهيم. آيا جريان اصلاحطلب خواهان گفتوگو، مشاركت موثر، نقد مثبت و همگامشونده با سيستم سياسي مستقر است يا بهطور اساسي هر گونه پيوند سياسي، مشاركت موثر مدني از جمله فعاليتهاي انتخاباتي را منوط به حل شدن آن گرههاي كور و اساسي ميكند. بهطورمثال اصلاحطلبان بايد به اين سوال پاسخ دهند آيا تا زماني كه نظارت استصوابي به عنوان يك حربه براي اعمال سليقهاي يا يك رفتار و كنش دايمي حاكميت اعمال ميشود، آنها در انتخابات شركت خواهند كرد؟ يا همچنان ميخواهند به صورت نيمبند، دوزيستي و موردي يا منطقهاي عمل كنند، چون اين امر مخاطب را دچار سردرگمي خواهد كرد. اين پرسشي است اساسي كه اگر ما اين ساختار انتخاباتي را به رسميت ميشناسيم پس زماني كه در آن شركت ميكنيم حتما به نحوه داوري و تعامل نهادهاي امنيتي و شوراي نگهبان بايد تمكين كنيم و حضور ما ضرورتا به معناي حضور بدون قيد و شرط خواهد بود. ولي اگر با اين مكانيسم انتخاباتي مشكل داريم، نميتوانيم فيالمثل براي انتخابات رياستجمهوري سكوت يا شبهتحريم كنيم ولي براي انتخابات شوراي شهر ليست بدهيم، اين امر مخاطب ما را دچار سردرگمي ميكند. رابطه ما با حاكميت را بحرانيتر ميكند. نيروهاي سياسي همراه، ما را رياكار و اهل نفاق و فريب خواهد دانست. به هر حال بايد تكليف خود را نسبت به اين حوزه كامل روشن كنيم. نكته دومي كه ميتواند در اين راستا محل توجه و نقد باشد، آن است كه اساسا جريان اصلاحطلب در دوگانه عمل صرف در حوزه فعاليتهاي مدني و اجتماعي و پرهيز از مشاركت و همراهي در حوزه سياسي ميخواهد فعاليت خود را متمركز كند يا اساسا بر اين باور است كه نگاهي به تاريخ ايران نشانگر آن است كه هيچ جريان و حركت اصلاحي و رهگشا بدون مشاركت موثر در ساختار سياسي امكانپذير نيست. اصلاحطلبان بايد پاسخ دهند كه چه كساني ايران نوين امروز را ساختهاند؛ نويسندگان، شعرا، داستانسرايان، خيرين مدرسهساز، فعالان در امور وامهاي قرضالحسنه، فعالان در امور مسجد، كمككنندگان به محيط زيست يا چهرههاي سياسي موثر؛ كساني كه در ساختار نظام سياسي سمتهاي كليدي داشتهاند. كافي است درباره شخصيتهايي كه نام ميبرم با خود انديشه كنيم. قائممقام فراهاني، ميرزاتقيخان اميركبير، ميرزا حسينخان سپهسالار، ميرزا علياصغرخان امينالدوله، ميرزا ملكمخان ناظمالدوله، سيد عبدالله بهبهاني، سيد محمد طباطبايي، سيد حسن تقيزاده، محمد قوام، محمد مصدق، علي اميني، حتي به اين ليست ميتوان شخصيتهاي ديگري هم افزود. به هر حال جريان سياسي اصلاحطلب نميتواند در ميانه اين دو بايستد يعني نميتواند وقتي به او ميگوييم بار ببر، بگويد مرغم وقتي به او ميگوييم تخم بگذار، بگويد شتر هستم. اين دوگانگي، بزرگترين سم جريان سياسي اصلاحطلب در سالهاي گذشته بوده است. نكته سوم بازتعريف جريان اصلاحطلب در خصوص برخي پديدههاي حكمراني مطلوب است. در حكمراني مطلوب از نظر اصلاحطلبان سياست خارجي در كجا قرار ميگيرد؟ مساله فلسطين چه نقشي در اين سياست خارجي دارد؟ نوع رابطه با كشورهاي صاحب قدرت بهطور خاص كشورهاي غربي به چه معناست؟ آينده روابط و مناسبات ميان ايران، روسيه و چين چگونه ارزيابي ميشود؟ آيا جريان اصلاحطلب براي حوزه تعامل بينالمللي، سازمانهاي بينالمللي، همكاريهاي منطقهاي و از سويي تلاش براي كمك به كشورهاي در حال مبارزه با استبداد و امپرياليسم؛ چيزي كه در ابتداي انقلاب از آن به عنوان جبنشهاي آزاديبخش ياد كردهايم موضعي دارند؟ آيا در سياست خارجي، چيزي كه پس از سخنراني ظريف به عنوان منازعه يا مفاهمه ميان «سياست و ميدان» باب شد در نگرش اصلاحطلبان جايي دارد؟ مفهوم ديگري كه ميتوان به آن اشاره كرد، موضوع نحوه نگرش اصلاحطلبان به مساله قوميتها و اقوام ساكن در ايران است. اصلاحطلبها درباره استفاده از مديراني كه از نظر مذهبي و نژادي در اقليت هستند چه نظري دارند؟ من در زماني كه ليست قبلي شوراي شهر توسط اصلاحطلبان بسته شد و يكي از شخصيتهاي برجسته اهل سنت در شب انتخابات با فشار نهادهاي خاص از ليست بيرون آمد اعتراض خود را به صورت جدي بيان كردم- اگر يك جريان اصلاحطلب نتواند حتي از برادران و خواهران اصلاحطلب اهل سنت كه داراي روحيه مسالمتجويانه، منتقد اقدامات براندازانه، موافق و همراه با نظام سياسي مستقر هستند دفاع كند، چگونه ميتواند چنين رفتاري را براي نيروهاي سياسي همراه خويش توجيه كند. زنان در كجاي جنبش سياسي ايران از منظر جريان اصلاحطلب قرار دارند؟ اگر دولت اصلاحطلبي به قدرت برسد چه تضميني ميدهد كه بانوان به عنوان وزير يا شخصيتهاي مطرح و روساي سازمانها در دولت اصلاحطلب نقش بازي كنند؟ سابقه آقاي روحاني نشان داد بهرغم شعارهاي راديكال، آوانگارد و مترقي وي در كمپين انتخاباتي! و همراهي حاميان اجتماعي اصلاحطلبان، نحوه چينش كابينه آب سردي بود بر پيكره نيروي اجتماعي بيدارشدهاي كه خواهان مطالبات افزون و مطرح بودند. نگاهي به اين حوزهها نشان ميدهد كه جريان اصلاحطلبي نميتواند تنها در پوسته شعارهاي عمومي، كلي و فراگير و فاقد تمركز بر حوزههاي مشخص در خصوص موضوع بهداشت، در خصوص مساله آموزش و پرورش، در خصوص دانشگاه، در خصوص سرمايهگذاري، در خصوص مفهوم ثروت ملي و... عمل كند. اگر جريان اصلاحطلبي ميخواهد به بازبيني و بازسازي خود بپردازد پاسخ به اين سوالات كليدي است. نكته پاياني در اين بخش نگاه به ساختار تشكيلدهنده عناصر سياسي است. به ظاهر جريانات اصلاحطلب بيش از گروههاي سياسي درگير ديگر در ساحت سياست در ايران به مفهوم تحزب عنايت دارند. واقعا آنچه كنش حزبي در جريان اصلاحات است با منطق سياسي با فلسفه كنش سياسي سازگار است؟ آنچه امروز جبهه اصلاحطلب آن را تشكيل ميدهد بازتابي از خواستهها، مطالبات، گروهها، اقليتها و همه مولفههاي سياسي و اجتماعي، بومي و ملي و منطقهاي ملت ايران است؟
اين چگونه احزابي هستند كه دو يا سه يا به تعداد انگشتان دست، يك گروه سياسي تشكيل ميدهند و حتي به اندازه برخي رجال سياسي در ايران نقشي در انگيزش اجتماعي و سياسي ندارند بسياري از احزاب يكشبه فقط براي كسب كرسي در جلسات سياسي و استفاده و بهرهبري از برخي رانتهاي خاص است. جريان اصلاحطلبي بايد و بايد به اين مفهوم توجه ويژه كند. ما نيازي به اين سطح گسترده از احزاب مختلف و رنگارنگ نداريم. ما نيازمند يك يا دو سازمان و حزب قوي و فراگير هستيم تا مجموع نيروهاي اجتماعي موثر خود را در آنها سازماندهي كنيم. از سويي به صورت سمبليك و نمادين وقتي در يك انتخاباتي با شكست روبهرو ميشويم حداقل چهرههاي درگير در سطوح اول آن منازعه سياسي معمولا جاي خود را به عناصر جديدتري ميدهند. حاكميت در ايران علاقه زيادي به بهرهوري از رفتار سياسي دولت چين دارد. به حزب كمونيست چين نگاه كنيد هيچ شخصيتي از 10 سال گذشته را در صحنه سياسي چين نميبينيد. وقتي 10 سال تمام ميشود كل عناصر مطرح و رسانهاي و آشكار در حوزه سياسي جاي خود را به عناصر جديدي كه دفتر سياسي آنها را تربيت كرده ميدهند. آيا وقت آن نرسيده است برخي چهرههاي قديمي جاي خود را به عناصر جديد بدهند؟ وقتي كه از عناصر جديد صحبت ميكنيم منظور بهرهوري از نيروهاي جوان كمتجربه بدون پشتوانه عميق نيست، بلكه فرآيند كادرسازي بايد شروع شود هر گونه تغيير و جابهجايي شبيه آنچه در دولت انقلابي مستقر انجام شده، خراب كردن كلمه و مفهوم واژگان است. امروز كافي است به چهره برخي وزرايي كه در دولت آقاي رييسي به عنوان نيروهاي انقلابي به كار گرفته شدهاند، نگاه كنيد. چنين استفادهاي از نيروهاي جوان بدون آنكه واجد نوعي نوآوري، درخشندگي و پيشروندگي باشد، كاريكاتوري و نوعي تمسخر واژگاني و سياستي است - هيچگاه نميتوان فردي بدون سابقه را بر اداره يك وزارتخانه گمارد معلوم است كه نتيجه فاجعهبار خواهد بود- درباره احزاب سياسي هم من چنين نظري دارم. اما انتقال نسلي مرحله به مرحله بايد صورت بگيرد. توجه در نوشته قبل مبني بر پاكسازي كل عناصر سياسي اصلاحطلبي نيست، بلكه معتقدم به نوعي جابهجايي، كادرسازي و مرحله به مرحله جايگزين كردن ايدهها و افكار جديد است. كاري كه در يكي از احزاب اصلاحطلب و انتخاب بانويي با سابقه سياسي روشن به عنوان دبير كل انجام شده و ميتواند درس مناسبي به بقيه گروههاي سياسي بدهد يا تغييري كه در ديگر حزب اصلاحطلب و انتقال دبير كل جديد روي داده. در اين باره ميتوان بيشتر سخن گفت. شايد اينگونه بتوانيم جريان اصلاحطلبي مورد نقد خود را به «انجمن شاعران زنده» بدل كنيم.