سرراست و بدون تعارف مثل هيوم
محسن آزموده
ديويد هيوم در ميان متخصصان و آشنايان فلسفه چهرهاي محبوب و بسيار مورد ارجاع است. حتي سرسختترين منتقدانش هم او را به علت صداقت و بيان سرراست و روشن و صريحش ميستايند. او فيلسوفي است كه به هيچ عنوان نميتوان ناديدهاش گرفت و نقشي بسيار موثر و كليدي در تاريخ فلسفه دارد. تاثيرگذاري هيوم تنها در وجه سلبي كار او يعني تشكيكهاي جدي و انكارناپذيرش در برخي مسلمات فلسفههاي پيشين نيست. البته پرسشگريهاي تند و تيز و مستدل هيوم از برخي به ظاهر بديهيات فلسفههاي پيش از خودش، مثل نقد اصل به ظاهر يقيني عليت يا قائل شدن به جوهري پايدار، بسيار مهم و تاثيرگذار است، فراموش نكنيم كه همين نقاديهاي هيوم، ايمانوئل كانت را از خواب جزمي بيدار كرد و به خلق مهمترين نظام فلسفي مدرن انجاميد.
اما فراسوي اين جنبههاي بسيار مهم سلبي انديشه هيوم، آنچه اهميتي به مراتب بيشتر دارد، وجوه ايجابي كار و فكر اوست. هيوم چنانكه اشاره شد، فيلسوفي بدون تعارف و بسيار روشنانديش است، نثري بسيار روان و شيوا و از اين حيث سهل و ممتنع دارد. مخاطب عمومي اهل فرهنگ هم به راحتي ميتواند متن او را بخواند و از آن به قدر وسع و دقت نظر خود بهرهمند شود. استدلالهايش دقيق و قابل فهم است و از هر گونه رازآميزي و ساختن زباني پيچيده و «ژارگون» پرهيز ميكند.
فلسفهورزي هيوم كاملا روشمند و بر شيوه تحليل زباني و اتكا بر دادهها و يافتههاي قابل قبول براي عقل سليم است. او كاملا در سنت فلسفي بريتانيايي و در مسير انديشمنداني چون اوكام و سنت آنسلم و بيكنها (راجر و فرانسيس) و لاك گام برميدارد و از افزودن موجوداتي فراطبيعي براي تبيين شناخت آدمي پرهيز ميكند، حتي با تحليلهاي زباني و رواني نشان ميدهد كه بسياري از مفاهيم مثل جوهر و عليت و ذات، معنا و مصداق محصل و به لحاظ عقلي قابل دفاعي ندارند و محصول تخيل يا توهم انسان هستند.
هيوم در كنار همه اين ويژگيهاي مثبت و قابل ذكر، فيلسوفي بسيار متواضع و فروتن است و چنانكه اشاره شد، قلنبه سلنبه، پيچيده و عجيب و غريب حرف نميزند و از بيان ادعاهاي بزرگ درباره كل جهان هستي پرهيز ميكند. مواجهه با او، رويارويي با متفكري نكتهسنج و دقيق و روشنانديش است كه براي تبيين امور و پاسخ به سوالهاي بزرگ فلسفي، از همين جا و هماكنون شروع ميكند و گام به گام پيش ميرود و نشان ميدهد كه چگونه ساير انسانها، مخصوصا فيلسوفان، براي جواب دادن به اين سوالها، آگاهانه يا ناآگاهانه و بر اساس سائقهاي رواني يا اشتباهات زباني، به پيچيدهگويي، خلق تعابير و فرض موجودات خيالي دچار ميشوند. او خود به جاي در افتادن به اين ورطههاي خطاآفرين، ميكوشد تا به امكانات و استعدادهاي ذهني و زباني انسان پايبند بماند و صرفا آنچه از پس شكاكيت دكارتي باقي مانده، به كار ببندد و از خلق هر گونه شبه مفهوم يا تعبيري اجتناب بورزد. بر اين اساس، فلسفه او همچنانكه از زندگي روزمره انسان عادي شروع ميشود، در همانجا به ختم ميرسد، منتها با وساطت اين آگاهي انتقادي و خردمندانه كه فرد در فرآيند فلسفهورزي، مجموعه باورها و عقايد خود را غربال كرده و آنچه غيريقيني و شبههناك است، كنار ميگذارد، همچنين مخاطب هيوم در نتيجه اين مسير عقلاني، درمييابد كه بسياري از باورها و عقايد او اگرچه مبناي يقيني و استدلالي ندارند، اما براي تداوم زندگي به آنها نياز هست و اصولا حيات گونهاي از موجودات زنده به نام انسانها، بدون پذيرش اين فرضهاي غيرقابل اثبات، غيرممكن است.
همانطور كه در ابتداي يادداشت ذكر شد، هيوم بهرغم همه دستاوردهاي درخشانش كمتر از سوي مخاطبان عمومي اهل فرهنگ شناخته شده است و براي مثال در مقايسه با فيلسوفي چون نيچه، كمتر شناخته شده يا آثارش را ميخوانند و او را ميشناسند. اين در حالي است كه نقاديهاي سهمگين هيوم از فلسفههاي سنتي اگر تندتر و كوبندهتر از نيچه نباشد، دستكمي از او ندارد، منتها يك تفاوت عمده و اساسي در آن است كه نقدهاي هيوم با زباني به ظاهر آرام و ساده، اما به غايت طنازانه و گزنده و همراه با زيركي و خونسردي طرح ميشود، در حالي كه مثلا نيچه بياني بسيار شاعرانه و لحني تند و تيز دارد.
ديگر علت عدم توجه عموم به هيوم، پرهيزش از نظامسازيهاي عجيب و غريب و خلق مفروضات بدون پشتوانه و بيان پيچيده و مبهم است، امري كه سبب شده او را به چند انگ مثل فيلسوف «تجربهگرا» (و حتي «پوزيتويست») و شكاك تقليل دهند و اين تصور غلط را اشاعه دهند كه هيوم اگرچه پرسشهاي مهمي مطرح كرده، اما پاسخهاي قابل توجهي عرضه نكرده است. اين در حالي است كه چنانكه اشاره شد، اهل فلسفه و آنها كه اندكي جديتر هيوم را خواندهاند، ميدانند كه او فيلسوفي بسيار عميق و چند بعدي است و به سادگي نميتوان او را به چند برچسب يا ايده سادهسازي شده تقليل داد.
اتفاقا همين سرراستي و روشنانديشي هيوم است كه به ويژه در فضاي فكري و فرهنگي ايران به آن سخت محتاجيم. ايرانيان اهل فلسفه به علل و دلايل مختلفي كه در مجال فعلي فرصت پرداختن به آنها نيست، فلسفه را عموما دانشي پيچيده، مبهم و سرشار از رازورزي و فراطبيعتگرا ميدانند و به فيلسوفان يا متفكران تو در تو و دشوارنويس علاقهمندند. در چنين شرايطي شيوه فلسفهورزي هيوم و آثار او الگويي بسيار مناسب و آموزنده است؛ براي نشان دادن اينكه فلسفه و فلسفهورزي با ادعاهاي بزرگ اما تو خالي نسبتي ندارد و كار فلسفه، پيش از هر چيز، روشنانديشي و بيان سرراست و بدون تعارف است.