ما به برجام نياز داريم!
مهرداد پشنگپور
برجام درست يا نادرست از يك موضوع مطروح تحت ذيل فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد به مساله «مبتلابه» روزانه ايرانيان تبديل شد. توافقي «حكايت صد من مثنوي » كه حق پر مناقشه جمهوري اسلامي ايران را شناسايي و تثبيت كرد و به ادعاي بسياري از سياستمداران و رهبران جهان، دنيا را جايي بهتركرد. صحت يا سقم اين سخن مقصود اين تحرير نيست ليكن نميشود منكر شد همانگونه كه ما و مردم دنيا نميتوانيم از جنايات رخ داده در نوار غزه و رنج زنان افغانستان به سادگي عبور كنيم. بهرغم همه آنچه به سياق مقدمه بيان شد قرار بر نقد و تحليل يا حتي پاسداشت برجام نيست كه در اين باره سخن بسيار گفته شده هرچند حكايتش كماكان باقي است، چرا كه اين زاييده مشروع ديپلماسي هوشمند مستظهر به ميدان، در عمل از كار ويژه موثر خود تبديل به معيار و شاخص خيانت و خدمت، تغيير ماهيت داده يا ناگزير اين كاركرد هم به كاركردهاي مثبت و منفي آن اضافه شده است. امروز در هر گوشه و كنار سخن از اين است؛ كدام يك از آنان كه اين توافق مهم بينالمللي غير معاهدهاي را امضا كردهاند خدمت يا خيانت نمودهاند؟! قدر متقن همه اينها تلقي و تصور ما از حقيقت و واقعيت و انكار يا پذيرش آن هست؛ دقيقا شبيه مواجهه ما با فيل خسبيده در اتاق تاريك! كتمان حقيقت و انكار واقعيت در فرهنگ ما ريشه و ظهور طولاني دارد آنگونه كه در مثل داريم؛ «انشاءالله گربه است!» اينگونه روحمان آرام، وجدانمان راحت و خيالمان راحت و آسوده ميشود و عباداتمان را هم مقبول ميكنيم! روشنايي هم گاهي باور ما را در هم ميآميزد و اوقات ما را تلخ ميكند براي همين ناگزير از ظن خويشتن يار ديگري شدن را در واژگان ادبي خود راه دادهايم، چون به تطويل كلام مبتلا شده ايم و تطويل آن دچار و تفسيرش را علم و جناس آن را صناعت ادبي!ناگزير براي «منافع مردم» حيران ميانه «ملي» ميمانيم كه كدام به مصلحت است؛ مردم يا ملت؟! زمان اما منتظر تاويل ما براي تعيين تكليف نميماند و بيرحمانه هم مردم را ميبلعد و هم ملت را قرباني! جهان و دنياي حقيقي و وقايع جاري در آن اما الزامي براي تمهيد خيال آسوده، مسووليتي براي وجدان راحت و ضمانتي براي قبولي طاعات ما ندارد و آنچنانكه بايد، عمل ميكند تا جاييكه بالزدن پروانهاي در آن سوي دنيا موجب سونامي در گوشه ديگر دنيا ميشود! نظام علت و معلولي در جهان واقعي است بيآنكه اعتنايي به تقصير و مقصر كند. تقصير بهانه آدمي است براي فراهمآوري خوابي آرام، تلاش براي تمشيت اموراتش؛ اما غافل از آنكه اينگونه فقط اوقات به تغافل ميگذراند! امور جهان به انشاءالله و ماشاءالله وابسته نيست همانگونه كه اِعمال حاكميت نبايد به آن پيوسته، چنانكه تمشيت امور خلق بايد بينياز از آن باشد و الا هر آنچه به نتيجه حاصل شود؛ نه خيالي آسوده هست نه آرامشي در وجدان و نه حتي قبولي در طاعات؛ اين ماحصل نيز قهري و غريبه با ميل و خواست ما كه امور عيني را ناديده ميگيريم! برجام صرف نظر از نام و ماهيت، حلقه وصل ميان ما مردم و نمونه و تجسم عيني پيوند اعضاي يك جامعه و متاثر بودن از هم است.بسته حمايت از معيشت مردم بينصيب از بال زدن پروانهاي در برزيل نيست، «برنامه جامع اقدام مشترك» را رها نكنيد؛ «فراموش» كنيد اما هرگز به «برنامهجامع براي اقدام مشترك» بياعتنايي نكنيد!! جهان امروز بيشك اگر با ساز و كارهايي كه غالبا مرتبط با قرن گذشته هستند و پس از جنگ جهاني دوم به وجود آمدهاند اما در حال انتظام بخشيدن به امور خود ميباشد و گامهاي اساسي به سمت سعادت بشر و تامين آرامش او برداشته است.سالخورده دانستن اين برج و بارو هنوز زود است! قرن گذشته هميشه جايي براي جنگ و نزاع داشت، گويي بدون جنگ نيكبختي و سعادتمندي هم قابل تصور نبود، براي همين وقتي از «ريموند پوانكاره» رييسجمهور وقت فرانسه پرسيدند آيا هنوز ميتوان از جنگ اجتناب كرد، پاسخ داد: «موجب افسوس است، ما نبايد هرگز شرايط بهتري داشته باشيم»! پوتين بعد از بيش از يكصد سال گويي تلاش كرده به ظاهر افسوس پوانكاره را با تجاوز رفع كند اما اين هرگز نميتواند دلالت كند جهان به اوايل قرن نوزدهم برگشته است. ادعايي اينچنين انكار اقتضاء «نوع بشر» است كه انديشه تعالي دارد! اشتباه سياستمداران، جهان را ناامن ميكند اما آنها بزرگترين قربانيان تصميمات اشتباه خود هستند فقط كافي است زمان مناسب فرارسد؛ مانند زماني كه براي سرنوشت جانيان جنگ جهاني دوم در نورنبرگ، قصاب بالكان در دادگاه لاهه، صدام در دادگاه ويژه، بانيان نسلكشي در رواندا رسيد و اكنون كه زمان رسيدگي به جنايات سران رژيم صهيونيستي و رييسجمهور فدراتيو روسيه توسط دادستان كل ديوان بينالمللي كيفري رسيده، گواه صادقي است كه جهان راه رفته را نه تنها برنگشته است بلكه حتي بر خلاف ميل حاكمان مسير خود را؛ هم پيدا كرده هم به مثابه قدرت آبشاري قوي، سينه سخت سنگ آرميده بر آن را تراشيده، صيقل داده و سنگ سخت بستر خود را رام كرده است. مرد ياغي سياست را ميتراشد، نرم ميكند و چون سر سختي ببيند او را در هم ميتند! ماجراي هستهاي ايران كه بيش از دو دهه توان ديپلماسي نظام و منافع ملي را در معرض چالش قرار داده نيز بينصيب از اثر پروانهاي نيست. ماجراي غنيسازي يك پا در درون دارد و پاي ديگر در برون و هر دو معطوف و منعكس در قوت روزانه مردم و پلههاي برقي براي صعود جوان و پير؛ اينچنين است كه نميشود ميان «سياست مُدُن» و تدبير مُلك انفكاك قائل شد! برجام ديگر فقط نام نيست، نشان است براي مردم تا اين يقين را ايجاد كند كه زمامدارانشان بيمناك تاثير واقعهاي در آن سوي دنيا باشند كه مبادا در گوشه دنج خود دلهره سفره مردمانشان را داشته باشند. اعتماد عمومي مردم به حاكم پديدهاي مجرد نيست، بلكه تركيبي است از اضداد و اجماعي از تعارضات كه هنر حكمراني؛ تمام آن را به نفع نان مردم تامين، براي سلامت مردم تمهيد و براي سعادت آنان و عافيت خود نه اينكه ارج نهد كه قدر ميشناسد، مغتنم ميداند و قبل از آنكه دير هنگام و دور شود، دفع بلا ميكند. برجام كه نامش «برنامه جامع اقدام مشترك» است، رخداد ناگزير حاكميت در پهنه روابط بينالملل بود و شد اما همان حاكميتِ دلگرم به آن تعقل و تدبير، ناگزير از «برنامه جامع اقدام مشترك » ديگري است كه نامش برجام يك، دو و ... نيست، بلكه تمامش «برنامه جامع اقدام مشترك» است، جامعيتي كه آب خوردن مردم را گوارا، نان ايشان را گرم، قدمهايشان را استوار و اعتمادشان را فروزان ميكند! ما به برجام نياز داريم چون به برنامه جامع اقدام مشترك از ايران تا تمامِ دنيا نياز داريم!