عشق استاد فاطمينيا به كتاب
محمد زارع شيرين كندي
در يكي از روزهاي خوب آن سالهاي آغازين جواني كه در تبريز به سر ميبردم براي استماع سخنان خطيب به مسجد انگجي رفتم، او در مسجد مالامال از جمعيت خطابهاي در اوج فصاحت و بلاغت به زبان تركي ايراد كرد و در اثناي سخن، در تمجيدي از فيلسوف و مفسر نامور همان شهر، قولي قريب به اين مضمون اظهار نمود كه «تفسير كبير» يا «مفاتيحالغيب» فخر رازي صرفا در حد و اندازه پانويسي بر «تفسير الميزان» علامه طباطبايي ميتواند محسوب گردد.
از اين نكته -كه بعدها فهميدم مبالغهآميز بود- چنان شادي و شور و شعفي به من دست داد كه تا امروز كه خبر درگذشت آن خطيب را ميشنوم، در ذهن و ضميرم مانده است.
او در ادبيات عرب تبحر و مهارت داشت و بيشتر دواوين شعراي متقدم و متاخر عرب، عليالخصوص شاعران شيعه، را خوانده بود و ابياتي از آنها را به مناسبتهايي به زبان
ميآورد.
او در نكات عرفان نظري و عملي نيز تحقيق و مداقه كرده بود و سلوك عرفاني را با اخلاق ديني و احكام شرعي سخت پيوند زده بود.
اما وجهي از شخصيت او برايم بسيار دلكش و نمكين و به غايت آموزنده بود و آن انس و الفتش با كتاب بود.
در بيانات و منبرهايش دايم و پيوسته شاكر بود كه نسخهاي از فلان كتاب را كه در فلان كشور و در فلان تاريخ چاپ شده است، در كتابخانهاش دارد.
گاه نقل ميكرد كه دو جلد از فلان كتاب را كه ناياب بود، نزد دستفروشي در دمشق يافته يا از كتابفروشي در شهر قاهره خريده است و اين را حمل بر لطف و مشيت الهي ميكرد.
او در حوزه شعر و ادب و عرفان اسلامي، كتابشناس و كتابخواني قهار و از معدود كسان در ميان همكسوتان و همكاران خويش بود كه همواره از كتاب ميگفت، از كتاب نقل قول ميكرد، اقوال و آراي خود را بدون استناد به كتاب بيان نميكرد، درباره كتاب ميگفت و با عمل و كردار خود جوانان را به مطالعه كتاب تشويق و ترغيب ميكرد.
گاه با لهجه خاص خودش و با طنزي ملايم و معنادار كه خودش را مورد خطاب و عتاب قرار ميداد، ميگفت: چه كنيم كه ما هم «جمع كتب كرديم، رفع حجب نكرديم.»
درگذشت استاد فاطمينيا در ارديبهشتِ فرحبخش و سرورآفرين و نشاطانگيز و روحفزا كه ماه كتاب و كتاب خريدن و كتاب خواندن نيز هست، قطعا با موانست روحي او با كتاب و مطالعه و عرفان و شعر و ادب بيارتباط نيست.