رسانههاي نوين و ساختار شبكهاي در جلب مخاطب
تصويري كه از جهان سوم ارايه ميشود، تصويري سرشار از خشونت، بينظمي، نقض حقوق بشر و غيرمنطقي جلوه دادن آنهاست. (ادوارد اس. هرمن و نوآم چامسكي، 1377) به نظر ميرسد تحولات عرصه رسانههاي نوين در بستر چنين فضاي رسانهاي با تصاويري متفاوت به ميدان اطلاعرساني وارد شده است.
اصولا جهاني شدن و پيوستگي جهاني مخاطبان در عرصه رسانههاي نوين اين نويد را به همراه آورده كه شبكه ارتباطي مخاطبان بسيار گستردهتر از جريان اصلي رسانه است. اين مهم به معني ايجاد قطب جديدي از قدرت مخاطب در برابر بلوكهاي رسانهاي جريان اصلي است.
در واقع توسعه ارتباطي شبكه رسانههاي نوين مفهوم دهكده جهاني را به عبارتي بيشتر معنا كرد و فرصت شنيده شدن و ديده شدن را در اختيار مردم قرار داد تا فرصتهاي ارتباطي بيشتري را به دست آورند.
ساختار شبكههاي اين رسانهها از يكسو و دردسترس قرار گرفتن آن به همراه علاقه و رغبت شهروندان به استفاده بيشتر از اين نوع رسانهها با توجه به ويژگيهاي منحصر به فرد آنها بستري براي گفتوگوي شهروندي فارغ از تعلقات ملي و منطقهاي ايجاد كرده است. اين مهم حتي در درون حوزه ملي نيز قابل توجه است. بهرغم همه تفاوتها شاهد نوعي همگرايي عمومي ميان مخاطبان در فضاي رسانههاي نوين هستيم كه ميتواند در قدرتبخشي به قطب مردمي قدرت در عرصه جهاني تاثيرگذار باشد. اين مهم در هدايتگري جريان رسانهاي اصلي شكاف عميقي ايجاد كرده است، هر چند جريان اصلي همچنان در پي به دست گرفتن قدرت مهار اين رسانهها است اما تاكنون موفق نشده است!
شكلگيري افكار عمومي جهاني در قالب رسانههاي نوين اين مهم را فراهم كرده كه انسانها فارغ از مليت با تكيه به ارزشهاي مشترك رسمي ديگر را در عرصه ارتباطي ايجاد كنند. راهي كه به خصوص در حوزه فرهنگي-اجتماعي تعلقات انساني را فارغ از وابستگي نژادي و ملي توانسته به يك جنبش عمومي جهاني پيوند بزند!
جنبشي كه در برابر حمله روسيه به اوكراين در قالب گردهمايي و همبستگي جهاني با اين كشور تعريف ميشود و در برابر مشكلات زنان افغانستان و كوتاهي كشورهاي غربي در برابر طالبان در سال گذشته بستري از همدلي و نگراني را با آنها همراه كند.
اين قدرت شبكهاي مردمي اكنون در بستر هشتگها و كارزارها و ترندها و... مويد نوع جديدي از شكلگيري افكار عمومي است كه تنها دولتهاي ملي را تحت تاثير قرار نميدهد بلكه آثار آن جهاني و عمومي است.
هدف از جهاني شدن، نيل به عصر جهاني است و مشخصه عصر جهاني از نظر بسياري از انديشمندان فروريختن مرزبنديهاي مصنوعي و حضور جدي مرزبنديهاي طبيعي است. به گفته آنان مرزهاي مصنوعي كه حاوي خطكشيهاي ملي و نژادي است و پس از عصر حاكميت دولت-ملتها به وجود آمده است، فرو ميريزد و مرزهاي طبيعي جاي آنها را ميگيرد. مرزهاي طبيعي كه تابع سرزمين نبوده و توسط گروههاي همفكر و داراي منافع مشترك به وجود ميآيد و در عين پراكندگي در سطح جهان، جوامع نوين و متداخلي را تشكيل ميدهد كه نمونه زنده آن گروههاي طرفدار محيطزيست است. در چنين تغييراتي حكومتها قدرت تصميمگيري خود را با نوعي تامل روبهرو ميبييند و به عبارتي به نظر ميرسد قدرت از حوزه حكومت به حوزه عمومي و مردم قادر به حركت باشد و مردم، صاحب قدرت شوند.(1)
با اين رويكرد از آنجا كه رسانههاي جمعي يكي از منابع قدرتند، يعني ابزاري براي كنترل، مديريت و نوآوري در جامعه هستند كه ميتوانند جانشيني براي قدرت يا ديگر منابع باشند (مك كوايل 1382، 116). با اين نگاه رسانههاي نوين بستري براي بازتوليد جهاني شدن و فرصتي براي همگرايي جهاني مردم براي ايجاد مسير گفتوگو و صلح و دوستي هستند. قدرت افكار عمومي كه همواره در بستر رسانه قابل جستوجو بود و نقش موثري در شكلگيري و تسري آن در حوزه قدرت تعريف ميشد؛ امروز در بستر جهاني با توجه به ارزشهاي مشترك بشري و توجه به سرنوشت مشترك در حال شكلگيري است و اين مهم تنها در بستر رسانهاي نوين و شبكههاي اجتماعي قابليت شكلگيري دارد، چراكه مرزهاي قراردادي از حوزه مجازي حذف و همگرايي در آن بيشتر شده است. ساختار شبكهاي فعال در رسانههاي نوين بستر جذب مخاطب بيشتر و بيشتر است و اين مهم در شكلگيري افكار عمومي جهاني گامي بلند محسوب ميشود.
1-http://sspp.iranjournals.ir/article_627_1dcf85d5c7dae04cbfa2b33171ff6d90.pdf