درباره فيلم «قهرمان» ساخته اصغر فرهادي
دستهای نامرئی
كامل حسيني
سالها پيش در يك جلسه سخنراني مترجمي آشنا در مورد سينماي اصغر فرهادي تقريبا با اين مضمون گفت: ... به نظر بنده موتور محركه فيلمهاي فرهادي (شايد به عنوان هسته تم فيلمهايش) ترديدي است كه به صداقت آدمها دارد. از خود پرسيدم كه در واقع چنين فهم و شناختي از طرف يك مترجم صاحبنظر در مورد سيماي روشن و فضاي كلي سينماي فرهادي تا چه اندازه ميتواند مستدل باشد؟ از نظر برخي تماشاگران و علاقهمندان به سينماي فرهادي و حتي برخي مخالفانش، اين عبارت بيانشده در مورد محتواي كلي فيلمهايش در عين اينكه اگر جمله و ايدهاي درست نباشد، دستكم سزاوار انديشيدن است و ارزش پرداختن به آن احساس ميشود.
گاهي صداقت مفهومي به خود ميگيرد كه متفاوت از عدم صداقت يا دروغگو بودن عمدي است... يعني اينكه ممكن است موقعيتها بر اثر غرض و نيتها سوءتفاهمها و... به گونهاي شگفت دگرگون، پيچيده و تار شوند كه مشكل است حكمي را صادر كنيم مبني بر اينكه تمامي گزارههاي رانده شده اصلا همگي باهم صادق باشند. البته در اين فيلم و ساير كارهاي اين كارگردان موضوع و محورهاي فراوان ديگري وجود دارند كه معمولا همگي روشن هستند و در اينجا مجال پرداختن به آنها نيست. بياييم به اين جمله دقت كنيم كه در حكمِ وجه مشترك و جهتدهنده پيرنگ بيشتر فيلمهاي اصغر فرهادي است اعم از ديالوگها، كشمكشها كه در اين حالت، بيشتر چنين رنگي را به خود ميگيرند: ... عزيزم ما كه نگفتيم باباي شما دروغ ميگن مشكليه ما نميدونيم چه ميگن...
البته اين وضعيت مبهم و چندپهلو كه در آن، كالبد حقيقت و واقعيت از ميان درههاي پر شيب و عميق سرگرداني ذهني و روان ما بهشدت در حال متلاشي شدن و خُرد شدن هستند، احتمالا هر از گاه توسط دستي نامرئي به سمت شيب اين پرتگاه ژرف در حالتي كاملا بيرحمانه هل داده ميشوند... چنين است كه در اين روايت جديد فرهادي پيچيدگيهاي جامعه امروز فضاي مجازي وارد معركه ميشود و گوي سبقت را در بر هم زدن واقعيت و حقيقت (در عين جنبه مثبت و منتقدانه و افشاگرانه آن) از همه ميربايد. البته بحث نگارنده در اينجا دوباره بر اين قضيه بديهي اشاره دارد كه فضاي مجازي و فناوري ارتباطات در چندين فيلم موفق سابق ساير كارگردانها جهت بر هم زدن واقعيتها و نقش قدرت اين دست نامرئي و حقيقت آنها رو ميشود.
اما شايد امري نو در «قهرمان» آنجا است كه تار و پود غافلگيري چيده شده در بافت روايت با همان دست نامرئي فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي گره ميخورد. از اين چشمانداز به ساختار فرمال فيلم و محتوايش بنگريم. تفاوتي به ظاهر ساده و پيش پاافتاده اما جدي در واپسين ساخته آقاي فرهادي با ساختههاي پيشينش ديده ميشود... زيرا در عين اينكه فيلمهاي قبلي كارگردان همچنان گم شدن حقيقت و عدم بروز صداقت در تداوم و شدتبخشي به كنش و واكنشها (گاهي از ميانه ديالوگها مثلا) موتور محركه پيرنگ اصلي و فرعي ميشود اما فعلا ركن فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي در غياب تمام يا دستكم حضورش بس كمرنگ است... به نظر ميرسد خواسته يا ناخواسته در هر صورت مهمترين و قدرتمندترين مهره در شطرنج كشمكشهاي روايت آقاي فرهادي توسط همين دستهاي نامرئي فضاي مجازي جهت غافلگيري ما به حركت درميآيد. تو گويي سازنده نامدار اين فيلم خواسته يا ناخواسته درصدد است نگاهي نيز به عاملي ديگر بيندازد كه مسبب شايد عدم صداقت و كدر شدن اصل ماجراهاي زندگي واقعي انسان است؛ درست همينجا به تنشها بيشتر دامن زده ميشود. اينبار در ساختار فرم روايي فيلم «قهرمان» شبح همين دستهاي نامرئي بيشتر به چشم و احساس كاراكترها و حتي تماشاگران ميآيد. از همين رو تماشاگر، قد و بالاي داستاني را مينگرد كه اسكلت تدوينش را همين تفاوت و تضاد فراوان ميان شخصيتها و استخوانبندياش را فضاي ابهامآميز يا ضد و نقيض ايجاد شده تشكيل ميدهند و از قضا همين عامل نو (فضاي مجازي) نيز روح و گوشتي ميشود بر پيكر داستان فيلم. از طرفي ديگر از اين فراتر كه ميرويم، پي ميبريم به اينكه پايان خط روايي داستان نيز همچون آغاز آن با زندان رفتن قهرمان گره ميخورد زيرا عامل همگرايي يا واگرايي و نوع تنش در برابر حقيقت يا عدم حقيقت پاكدستي شخصيت اصلي، خود نيز اسير احتمالي تصاوير و فرضيههاي است كه با دستهاي نامرئي شبكههاي اجتماعي پيوسته دست به دست ميشود.