عضو مجمع روحانيون مبارز در گفتوگو با «اعتماد» مطرح كرد
بررسي پيشينه و پايگاه گروههاي فشار
مهدي بيكاوغلو |روز پنجشنبه بود كه خبر رسيد، نشست شب قبل سخنراني مسيح مهاجري در يزد به علت اخلال برخي گروههاي تندرو به دليل به ميان آمدن نام «آيتالله هاشميرفسنجاني» نيمه كاره مانده و مديرمسوول روزنامه جمهوري اسلامي نشست را ترك كرده است. تصاويري هم كه در فضاي مجازي درخصوص اين نشست منتشر شد حاكي از رفتارهاي تند برخي چهرهها با مهاجري به عنوان بازمانده انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي در 7 تير 1360 بود. نمونهاي از تحركات افراطي كه طي سالها و دهههاي اخير به تناوب در جلسات سخنراني چهرههاي اصلاحطلب و ميانهرو رخ داده اما توجهي به آن نشده است. نه فقط چهرههاي اصلاحطلب، بلكه حتي برخي چهرههاي اصولگرا كه در منتهي اليه ميانه جناح راست قرار ميگيرند نيز از تيرهاي در كمان گروههاي فشار در امان نميمانند. اينگونه شد كه با گذشت ايام دايره اصولگرايي و انقلابيگري در گستره ديد طيفهاي تندرو به اندازهاي محدود شد كه حتي چهرههايي مانند علي لاريجاني نيز در آن قرار نميگرفتند. اما ريشههاي اين رفتارهاي افراطي در جمهوري اسلامي به چه زمان و چه رخدادي باز ميگردد؟ براي نخستينبار اين روزنامهنگاران بودند كه در دومين دهه از قرن بيستم (1920 ميلادي) عنوان گروههاي فشار (PRESSUR GROUP) را به كار بردند. عنواني كه اشاره به برخي گروهها داشت كه خارج از چارچوبهاي قانوني و شناخته شده، تلاش ميكردند اهداف و خواستههاي سياسي موردنظر خود را محقق كنند. اين روند اما در پهنه سياسي كشورمان، همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي نيز شكل گرفت. سيد محمد علي ابطحي عضو مجمع روحانيون مبارز معتقد است، ريشههاي اين نوع تحركات افراطي را بايد در عطش برخي افراد و جريانات براي به دست آوردن قدرت سياسي و از دست ندادن آن جستوجو كرد. جرياناتي كه تلاش ميكنند از جريانات افراطي به نفع رويكردهاي سياسي بهره گيرندو به وسيله آن رقيب را از صحنه به در كنند. ابطحي در عين حال تذكار ميدهد كه هرچند تشكيل اين گروهها، ممكن است با فرمان فلان گروه و جريان صورت گيرد اما توقف اين تحركات افراطي به اين سادگيها نخواهد بود.
يك بار ديگر ماجراي به هم زدن سخنرانيها، اينبار در يزد و در جريان سخنراني مدير مسوول روزنامه جمهوري اسلامي حاشيهساز شد. اين در حالي است كه اخيرا رهبر انقلاب نيز در خصوص اين نوع رفتارها تذكار دادند و مخالفت خود را با چنين تحركاتي اعلام كردند. تحليل شما از تكرار اين رخدادهاي تلخ چيست؟
اين نوع رخدادها همواره در سپهر سياسي ايران جريان داشته است. متاسفانه سازمان يافته هم بوده است. برخلاف برخي ديدگاهها، معتقدم اطلاق عنوان «خودسر» براي اين گروهها، درست نيست، چراكه اين افراد با اهداف خاص و در راستاي منافع برخي افراد و جريانات وارد عمل ميشوند تا بهزعم خود، آوردهاي كسب كرده و رقيب را از ميدان به در كنند. اما دليل مضاعف شدن نگرانيهاي ماجراي يزد و اخلال در سخنراني آقاي مهاجري، آن است كه حتي با وجود هشدار و تذكار مستقيم اخير رهبري درخصوص اين نوع رفتارها، باز هم اين رفتارها متوقف نشده است.
اما آيا همين امر، نشانه خودسر بودن اين گروهها نيست؟
اين رفتارهاي خارج از محدوده، بيانگر آن است كه ديگر همه بايد باور كنند كه اين مجموعهها، مجموعههاي تحت كنترلي نيستند كه با يك فرمان عقب بنشينند. بيشتر نشانگر آن است كه اين جريانات، جريانات افراطي تندرويي هستند كه حتي در مواقع لزوم و لحظات حساس نيز نميتوان اينها را متوقف كرد. همين روند درخصوص طالبان و افراطيهاي داعشي نيز طي شد. اين گروهها نيز باوري به ايده خود داشتند و ساير تفكرات و باورها را بهطور كلي طرد ميكردند. يعني اين باور را با هيچ معياري متوقف نميكردند و نهايتا اين رويكرد متحجرانه منجر به ظهور گروههاي مخربي چون طالبان و داعش شد. اين شبيهسازيها، باعث بروز نگراني ميشود، گروههايي وجود دارند كه حتي با وجود مورد خطاب قرار گرفتن توسط رهبري، باز هم رفتارهاي سلبي خود را تكرار ميكنند. اين عدم توقف، ميتواند در ادامه منجر به وقوع برخي رفتارهاي خشن، خطرناك و نافي منافع ملي كشور توسط اين جريانات شود.
در گذشته نيز برخي گروههاي سياسي تصور ميكردند از طريق اين جريانات افراطي ميتوانند رقيب را از ميدان به در كنند، اما گذشت زمان نشان داد كه دايره تفكرات افراطي اين جريانات به اندازهاي تنگ خواهد شد كه حتي دامن چهرههاي اصولگرا در راست ميانه را نيز در بر ميگيرد. اين تفسير از نظر شما درست است؟
سابقه برخورد با جريانات سياسي در ايران بسيار طولاني است و اين برخوردها نيز با چهرههاي سياسي از هر دو طيف بسيار جدي بوده است. اما تا وقتي كه اين مجموعهها توسط سيستمهاي انتظامي، امنيتي و نظامي به عنوان نيروهاي خودي در نظر گرفته شوند، كار به نتيجه نميرسد و نميتوان اميدي به اصلاح امور داشت. ولي اگر واقعا به عنوان يك جريان افراطي و قانونگريز شناسايي شوند و احساس كنند كه در صورت ارتكاب اعمال خارج از قانون، با آنها برخورد ميشود واين برخوردها جدي است، ممكن است تغييري ايجاد شود. در كل هيچ طيف، گروه و جناحي نبايد احساس كند، فراتر از قانون ميتواند برخوردي با موضوعات داشته باشد. در واقع قانون بايد فصلالخطاب مجموعه رخدادها در نظر گرفته شود.
اين تحركات تند در سالهاي ابتدايي انقلاب تا كجا امتداد پيدا ميكند. آيا ميتوان تحركات اين گروهها را در امتداد گروههايي مثل فرقان و... تحليل كرد يا ماهيت متفاوتي دارند؟
خير؛ گروههاي فرقان و مانند آنها كه گروههاي تروريستي هستند (مانند مجاهدين خلق و...) و نميتوان گروههاي افراطي فعلي را با آنها يكي قلمداد كرد. البته ممكن است مباني عقيدتي مشتركي را بتوان ميان آنها پيدا كرد. اما امروز مساله اصلي، مساله رفتارهاي غيرقانوني است. در بسياري از موارد نيز اين رفتارها، ايدئولوژيك نيست، بلكه مبناي اين رفتارها مربوط به قدرتخواهي و در راستاي منافع سياسي است. به طور كلي من گروههاي منحرفي مثل فرقان را با اين گروههاي افراطي در يك راستا نميبينم.
برخي تحليلگران بينالمللي معتقدند زمينه ظهور اين گروههاي افراطي در جوامع توسعه نيافته بيشتر است. با اين پيش فرض آيا ميتوان پيشينه برخي از اين نوع تحركات را به منافع اقتصادي گروههاي سياسي ارتباط داد.
مباني اين گروه را بيشتر در راستاي دستيابي به قدرت ميدانم. يعني اين گروهها، ابزاري در دست برخي مجموعههاي قدرتمند هستند كه ميخواهند همچنان قدرتمند باقي بمانند. ضمن اينكه ممكن است برخي جريانات افراطي مورد حمايت برخي گروههاي مذهبي نيز قرار بگيرند. نمونه بارز اين گروهها، القاعده از افغانستان است كه ظاهرا برخي براي از بين بردن اتحاد جماهير شوروي (يعني يك هدف سياسي) از احساسات ديني استفاده كردند تا اين گروهها عليه كفر شوروي بجنگند. اما بايد توجه داشت، هر چند ممكن است، شروع تحريك جريانات اعتقادي به دست قدرتهاي سياسي باشد اما پايان آنها به دست اين گروههاي سياسي نيست. همچنانكه القاعده نيز كه با امكانات برخي قدرتها، روي كار آمده بود، حاضر نشد با اعلام اين قدرتها، فعاليتهاي خود را پايان دهد. ماحصل اين گروهها منجر به فاجعه برجهاي دو قلو در نيويورك شد. از اين منظر من در مورد تندروهاي داخل ايران هشدار ميدهم.
برخي چهرههاي اصلاحطلب و ميانهرو مانند آقايان خاتمي، هاشميرفسنجاني و سيد حسن خميني به عنوان سيبل تهاجمات اين گروههاي افراطي محسوب ميشوند. حتي آن دسته از چهرههاي اصولگرايي كه توسط اين گروهها تخريب ميشوند، زماني كه رويكردهاي اصلاحگرايانه را در پيش ميگيرند، مورد تهاجم قرار ميگيرند، اين گزاره چه معنا و مفهومي دارد؟ آيا اين گروههاي تندرو اساسا با هر نوع اصلاحي مخالفند؟
اين گروهها هيچ حد و مرزي براي تندروي ندارند؛ درواقع مبناي آنها افراط است، به همين دليل هر اندازه كه پيش ميروند تقسيم به دو ميشوند. همه افراد متحد منشعب ميشود و مدام محدوده افراد همفكر آنها كاهش پيدا ميكند و غليظتر ميشوند.
آيا ميتوان روزي را تصور كرد كه اين گروههاي فشار در قالب يك حزب سياسي فعاليت كنند؟
اين گروهها تا زماني كه در جايگاه يك حزب پاسخگو قرار ندارند، افراطي هستند. حتي افراطيترين آدمها، وقتي ذيل يك گروه، جبهه يا حزب وارد مجلس ميشوند، ناچار به تن دادن به برخي قواعدند. بر اين اساس ميتوان گفت هر اندازه فعاليتهاي حزبي، افزايش پيدا كرده و نهادينه شود، به همان ميزان نيز دايره فعاليت تندروها كاهش پيدا ميكند. در اين ميان يك سيكل معيوب به چشم ميخورد. برخي افراد براي گرفتن قدرت، تحركات افراطي در پيش ميگيرند و سپس وارد دايره قدرت ميشوند. اما اين پايان كار نيست، گروههاي قدرت طلب ديگري جايگزين تندروهاي قبلي ميشوند كه قبلا وارد دايره قدرت شدهاند.
شما به نهادهاي مسوول براي مواجهه و رويارويي با گروههاي فشار چه توصيهاي داريد؟
شخصا معتقد به برخوردهاي تند و خشونتآميز با اين گروهها نيستم. اين برخوردها خود عامل افزايش رويكردهاي افراطي است. معتقدم با اين افراد بايد وارد گفتوگو شد و ذهن آنها را نسبت به حقايق روشن كرد. در اين ميان مسووليت نهادهاي امنيتي بسيار كليدي است كه در مواجهه با افراد و جريانات مختلف برخورد دوگانه نداشته باشند. اگر رفتاري تخلف است براي همه بايد تخلف باشد و اگر جايز است همه بايد امكان ارتكاب آن را داشته باشند.