عدالت بيروني و دروني در ارقام ميلياردي بازيكنان
آيا حق با علي دايي است؟
محمد ذاكري
با پايان يافتن بيست و يكمين دوره ليگ برتر ايران و پايان فصل فوتبالي كشور دوباره بحث نقل و انتقالات و تلاش تيمها براي جذب بازيكنان موردنياز و در كنار آن تلاش بازيكنان و مديران برنامهشان براي عقد قراردادهاي بهتر و يافتن تيمهاي مطرحتر شدت گرفته است. خاصه آنكه فصل فوتبالي جديد در ميانه خود جام جهاني 2022 را هم خواهد ديد و لذا بازيكنان هم تلاش خواهند كرد در تيمهايي حضور يابند كه شانس بازي كردن و ديده شدنشان توسط مربيان تيم ملي و حضور در جام جهاني را افزايش دهد. موضوعي كه بازگشت برخي لژيونرهاي سابق به ليگ برتر را توجيه ميكند. اما در فصل نقل و انتقالات يكي از مسائل مهم و پرحاشيه رقم قرارداد بازيكنان انتقالي يا تمديدي است. موضوعي پرحرف و حديث كه البته با شرايط اقتصادي فعلي كشور واكنشهاي گوناگوني را هم در سطح جامعه به همراه دارد. به گمانم آخرين مواردي كه صداي خيليها را در مورد رقم قرارداد يك بازيكن درآورد انتقال سعيد صادقي به پرسپوليس و محمد دانشگر به سپاهان بود. دو بازيكن خوب اما نه فوق ستاره كه با ارقامي عجيب با تيمهاي جديدشان قرارداد بستند. اگرچه رقم اعلامشده براي دانشگر (هفتاد ميليارد تومان براي سه فصل) به سرعت توسط باشگاه سپاهان تكذيب شد. در برابر موج انتقادي كه در قبال اين ارقام سنگين در سطح جامعه مطرح شد و حتي نمايندگان مجلس انقلابي را تشويق كرد تا در يك اقدام پوپوليستي تجربه ناموفق سقف قرارداد را به جريان بيندازند، علي دايي چهره برجسته و تاريخساز فوتبال ايران در مصاحبهاي از پرداختهاي سنگين به بازيكنان دفاع كرد و با توجه به نقشي كه ايشان در شاد كردن مردم دارند به اضافه تلاش زياد و سختي كار و دوري از خانواده و دوره كوتاه درآمدزايي و آينده پرخطر و نامعلومشان آن را موجه دانست. صحبتهاي دايي نيز موافقين و مخالفيني داشت كه عمدتا مقايسههايي بين مولفههاي شغلي فوتباليستها و مشاغل ديگر و درآمدهاي آنها داشتند. در اين يادداشت ميخواهم از منظر عنصر عدالت دروني و بيروني به اين موضوع بپردازم.
در مديريت منابع انساني براي طراحي يك سيستم مناسب حقوق و دستمزد، دو عامل مهم مدنظر قرار ميگيرد. يكي از آنها عدالت دروني است بدين معنا كه دو فرد در يك سازمان با شغل و شرايط مشابه (داده يكسان)، ستاده و دريافتي يكسان داشته باشند و افراد درون سازمان از مشاهده سيستم پرداختها ادراك عادلانه نمايند. بعد ديگر عدالت بيروني است كه به شرايط بازار كار داخلي و خارجي بازميگردد و بدين معني است كه ارزش پرداختي سازمان به كاركنانش در قياس با سازمانهاي ديگر عادلانه و منصفانه باشد و موجب ترك شغل فرد و پيوستنش به سازمان ديگر (خصوصا براي كاركنان مستعد و كليدي) نشود. و براي رعايت اين دو عنصر، ويژگيهاي شغل و شرايط احراز آن مورد بررسي و محاسبه قرار گرفته و با اعمال ضرايب پولي متناسب حقوق فرد تعيين ميشود. حال برگرديم به فوتبال و داستان ارقام قرارداد بازيكنان. آنچه در سطح جامعه مورد توجه است به نحوي همان عدالت دروني است كه در سطح سيستم اجتماعي محاسبه ميشود يعني بسياري از مردم رقم قرارداد بازيكنان را با ارقام درآمدي خود و حتي برخي مشاغل پردرآمد (مانند پزشكان متخصص و وكلا و حتي بازاريان) مقايسه ميكنند و درمييابند به رغم زحمت و مرارتي كه مثلا يك پزشك متخصص در طول دوره تحصيل و بعد در زمان كار خود متحمل ميشود شايد درآمدش در طول سال به يكسوم يك فوتباليست معمولي برسد. تازه همان هم عدد زيادي است كه در مخيله بسياري از اقشار معمولي و گاه متخصص و تحصيلكرده هم نميگنجد. يك مدير ارشد بخش دولتي يا خصوصي درآمد سالانهاش به زور به دو ميليارد تومان ميرسد در حالي كه اين رقم قرارداد يك بازيكن خيلي معمولي در يك تيم معمولي ليگ برتر يا ليگ يك است. البته همه اين حرفها مشروط بر اين است كه آن ارقام بهطور واقعي و كامل به بازيكن پرداخت شود كه معمولا نميشود. همين مقايسه را ميتوان با قهرمانان ديگر رشتههاي ورزشي هم داشت كه به رغم افتخارآفرينيهاي آسيايي و جهاني و تحمل همان سختيها و مصدوميتها و اردوهاي طولاني هرگز چنين ارقامي دريافت نميكنند. كافي است رقم قرارداد مليپوشان واليبال، كشتي، وزنهبرداري، رشتههاي رزمي و ديگر قهرمانان ملي را ببينيم و به قضاوت روشني برسيم. علاوه بر اينها ايجاد توازن بين رقم قرارداد بازيكنان جديد با بازيكنان قديمي تيم هم از دردسرهاي ديگر مديران است. پس از اين منظر ميتوان با علي دايي مخالف بود.
اما بعد ديگر موضوع عدالت بيروني است بدين معني كه اگر باشگاههاي ما نخواهند چنين ارقامي را پرداخت كنند چه اتفاقي ميافتد. كاهش ارزش پول ملي ما در كنار پرداختهاي منظم، آرامش رواني و شرايط حرفهايتري كه در تيمهاي اروپايي، عربي حاشيه خليج فارس و حتي شرق آسيا وجود دارد بسياري از فوتباليستهاي خوب و حتي متوسط ما را تشويق خواهد كرد تا به هر ندايي از خارج از كشور (ولو به قيمت بازي نكردن و افت سطح فوتبالشان) لبيك گويند و راهي سفر شوند. در همين سالهاي اخير بازيكنان برجسته متعددي را ديدهايم كه به سوداي بازي در اروپا يا درآمدهاي دلاري كشورهاي عربي راهي تيمهاي باشگاهي آنها شده و اگرچه پول خوبي گرفتهاند پس از مدتي با افت محسوس در فوتبالشان به كشور بازگشته و مدتي طول كشيده تا به شرايط سابق خود برسند. ممكن است بگوييم خب ميروند يا موفق ميشوند كه افتخارش مال همه ايرانيهاست (مثل علي دايي و مهدويكيا و هاشميان و اين روزها مهدي طارمي) يا ميروند و سرشان به سنگ ميخورد و قدر عافيت ميفهمند و برميگردند. اما در اين رفت و برگشت دو اتفاق ميافتد: هم ليگ ايران و باشگاههاي ايراني خالي از ستارهها و استعدادها ميشود و هم كيفيت فني آن بازيكن افت ميكند و حتي در صورت برگشت هم آن كارايي سابق را ندارد. تيمهاي ايراني هم كه سالهاست در رقابت با رقباي غرب و شرق آسيا قافيه را باختهاند و عملا در فوتبال باشگاهي آسيا هم حرف چنداني براي گفتن نداريم (از برخي استثناها بگذريم). افزون بر آن در فوتبالي كه ريزشهايش سالهاست از رويشهايش كمتر است (به خاطر داستان تكراري بيتوجهي به فوتبال پايه) و البته مديرانش هم عموما بلد نيستند از ترانسفر بازيكن كسب درآمد كنند، نتيجه آن ميشود كه جاي خالي بازيكنان خوب داخلي را مجبوريم با بازيكنان متوسط يا بنجل خارجي پركنيم. هفتاد درصد حضور اين بازيكنان هم براي فوتبال ايران چيزي جز ضرر نداشته و مجبورمان كرده همان بازيكن خودمان را هم با كلي منت و رقم گزاف رضايتنامه برگردانيم. در همين پرسپوليس ببينيم كه تيم با رفتن خليلزاده و كنعانيزادگان در خط دفاعي و طارمي و عليپور در خط حمله با چه مشكلاتي مواجه شد و به رغم صرف هزينه فراوان نتوانست جاي اينها را پركند. از اين منظر شايد حق با علي دايي و مديران تيمهاي باشگاهي باشد كه گاه پولهاي كلاني هم خرج خريد يا حفظ بازيكنان كنند.
به هر روي، فوتبال امروز يك جهان پيچيده است كه در آن همهچيز از صنعت و تجارب و تبليغات و اقتصاد و سياست و... وجود دارد. اداره آن قواعد خودش را دارد و با معيارهاي مشاغل و فعاليتهاي ديگر متفاوت است. با اينهمه حضور مديران فوتبالي متخصص و حرفهاي كه اسير فضاهاي هواداري و صفحات مجازي و فشار و تهديد و تطميع ايجنتها و ... نشوند، خودشان براي فوتبال كيسه شخصي ندوخته باشند، بازيكن خوب را از بد تميز دهند و اصول جذب و دفع بازيكن و قرارداد و مذاكره و هزار نكته باريكتر ز موي ديگررا بلد باشند، ميتواند كمي به سامان اين آشفته بازار كمك كند.