• ۱۴۰۳ شنبه ۱۶ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5248 -
  • ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۳ تير

موازنه ميان خودآييني و الگوگرفتن اخلاقي

اميرحسين خداپرست

ليندا زگزبسكي، معرفت‌شناس و فيلسوف اخلاق و دين، استاد بازنشسته دانشگاه اوكلاهاماست كه تاكنون سه كتاب از او به فارسي ترجمه شده است: معرفت‌شناسي (ترجمه كاوه بهبهاني)، فلسفه دين: درآمدي اخلاقي (ترجمه شهاب‌الدين عباسي) و فضايل ذهن (ترجمه اميرحسين خداپرست). از آثار ترجمه‌نشده او مي‌توان به اين آثار اشاره كرد: دو راهه آزادي و علم پيشين خدا، نظريه انگيزش الهي، مرجعيت معرفتي، مجموعه مقالات ارزش‌هاي معرفتي و بزرگ‌ترين انديشه‌هاي دو انديشه بزرگ كه اميدوارم بتوانم ترجمه‌اش را منتشر كنم، همچنين مجموعه مقالات با عنوان خدا، معرفت و خير در حوزه فلسفه دين. 
ايده ليندا زگزبسكي در كتاب الگوگرايي در اخلاق آن است كه نظريه فضيلت را بسط دهد و به حوزه خاصي وارد كند، به نحوي كه از ديگر انواع نظريه‌هاي فضيلت متمايز باشد. دليل تاكيد بر تعبير نظريه فضيلت آن است كه اين نظريه، عام است، يعني هم شامل اخلاق فضيلت و هم شامل معرفت‌شناسي فضيلت مي‌شود. نظريه فضيلت با نظريه‌هاي رقيب در معرفت‌شناسي و اخلاق در دو مورد متفاوت است. نخست اينكه در اخلاق فضيلت كانون ارزيابي فعل انساني نيست، بلكه بر فاعل اخلاقي و خصلت‌هاي منشي يا ملكات نفساني او تاكيد دارد. دوم اينكه مفهوم فضيلت در اخلاق فضيلت اولويت تبييني دارد. ديگر مكاتب اخلاقي و فيلسوفان مثل كانت و جان استوارت ميل هم راجع به فضيلت بحث كرده‌اند، اما فضيلت براي ايشان اولويت تبييني ندارد در حالي كه در اخلاق فضيلت، مفهوم فضيلت، مفهوم پايه تبيين پديده اخلاق شمرده مي‌شود. معرفت‌شناسي فضيلت هم مدعي است، آنچه اهميت دارد نه تك‌تك باورهاي ما بلكه منش و خصلت‌هاي فكري است كه در ما پايدار و راسخ شده‌اند و معرفت بشري را مي‌توان از طريق مفاهيم دال بر فضيلت تبيين كنيم. 
در كتاب الگوگرايي در اخلاق، نويسنده مي‌گويد ما خود مفهوم فضيلت را به شكل مفهومي درك نكنيم، بلكه برداشت ما از مفهوم فضيلت بر مبناي اشخاص فضيلت‌مند يا كساني باشد كه تجسم اين فضيلت‌ها هستند. او اين كار را از دو طريق انجام مي‌دهد، نخست با اتكا بر روانشناسي اخلاق مي‌گويد شكل‌گيري عمل اخلاقي يا متناظر معرفتي آن يعني شكل‌گيري معرفت (باورهاي صادق موجه) تا حد زيادي منوط به آراسته بودن فرد به فضيلت‌هاي اخلاقي يا فكري است. وقتي اين اشخاص را بررسي مي‌كنيم، از طريق احساس يا عاطفه تحسين نسبت به آنها، خودمان را به سرمشق گرفتن از آنها دعوت مي‌كنيم و آنها را راهنماي انديشه و عمل خودمان قرار مي‌دهيم. او همين كار را از طريق معناشناسي اخلاق انجام مي‌دهد و مي‌گويد بررسي‌هاي اخير در معناشناسي اخلاق در نيمه دوم قرن بيستم به ما نشان مي‌دهد كه اگر بخواهيم فهم مناسبي از اخلاق و عمل اخلاقي داشته باشيم، بايد آن را از طريق شناخت نحوه عمل يا بازشناسي اشخاص فضيلت‌مند درك كنيم. 
ما اشخاص فضيلت‌مند را از طريق مشاهده آنها يا شنيدن يا خواندن روايت‌هاي زندگي آنها مي‌شناسيم، اعم از اشخاص واقعي، كساني كه آنها را در گذشته دور يا در زمانه خودمان مي‌شناختيم، يا افراد خيالي، مثل شخصيت‌هاي سينما و ادبيات. حتي مي‌توانند جزو آشنايان ما باشند يا كساني باشند كه از ما دورند و ما روايت آنها را مي‌شنويم يا مي‌خوانيم. اين افراد الگوهاي زندگي فضيلت‌مندانه و فهم اخلاق و فضيلت براي ما هستند. 
زگزبسكي سه مدل الگو را مطرح مي‌كند: 1. الگوي قهرمان اخلاقي: بر پايه روايت‌هاي زندگي لئوپولد سوشا، بزهكار و فاضلاب گرد لهستاني است كه بر حسب اتفاق در دوران جنگ جهاني دوم، در جريان حمله نازي‌ها به لهستان، جان عده‌اي از يهوديان را در مجراي فاضلاب نجات مي‌دهد. 2. الگوي قديس اخلاقي: بر پايه زندگي ژان وانيه فيلسوف فرانسوي كه انجمن‌هايي را راه‌اندازي مي‌كند كه در سراسر دنيا رواج مي‌يابند. در اين انجمن‌ها افراد داوطلبانه با كساني كه در اجتماع مطرود هستند، مثل بيماران رواني يا بيماران دچار مشكلات جسمي حاد، زندگي مي‌كنند. 3. الگوي فرزانه اخلاقي: نويسنده اين الگو را براساس زندگي كنفوسيوس حكيم چيني توضيح مي‌دهد. البته الگوهاي اخلاقي مي‌توانند بيش از اين سه باشند. ما با نگريستن به الگوها در مي‌يابيم كه چطور مي‌توانيم اخلاقي شويم. 
از نظر نويسنده نقطه قوت اخلاق و نظريه فضيلت در اين است كه به ما تعليم و تربيت اخلاقي مي‌دهد. زگزبسكي كتاب ديگري هم با عنوان «مرجعيت معرفتي» دارد كه زماني تمايل داشتم آن را ترجمه كنم، اما به نظرم رسيد كه جامعه ما اتوريته زده است، اتوريته‌ها در طول تاريخ و سنت ما همواره بر اذهان و افكار تسلط داشته‌اند و خود جامعه هم از اين اتوريته‌ها گريزان است. البته كتاب مذكور مي‌كوشد نوعي سازگاري ميان خودآيين (اتونوموس) بودن و استقلال شخصيتي ما و اتكاي‌مان بر اتوريته‌ها ايجاد كند. اما به نظرم اين كتاب در نهايت براي جامعه ما مناسب نيست. اما كتاب الگوگرايي در اخلاق، دنبال معرفي الگوهايي به ما براي به‌سامان كردن زندگي‌مان با نگاه به ايشان است و در نتيجه مناسب جامعه ماست، زيرا اولا نظريه اخلاق را با زندگي عملي ما تلفيق مي‌كند و بين اينها ارتباط و سازگاري ايجاد مي‌كند، ثانيا شناخت درستي از الگوي اخلاقي به ما مي‌دهد، در حالي كه در جامعه ما اتوريته‌هايي به عنوان الگوي اخلاقي معرفي مي‌شوند كه با خودآييني ما سازگاري ندارند. اين كتاب در معرفي مفهوم درستي از الگو و شخص الگوي اخلاقي و چگونگي سازگار شدن خودآييني ما با اتكا به يك الگوي اخلاقي موفق است. در كتاب موازنه مطلوبي ميان خودآييني و سرمشق گرفتن از الگوهاي اخلاقي برقرار شده، امري كه در جامعه ما اهميت دارد. همچنين اين كتاب مثل فضايل ذهن، براي من به عنوان مترجم غير از دانش نظري به لحاظ عملي هم موثر بود و زندگي شناختي و اخلاقي من را تحت‌تاثير قرار داد و فكر مي‌كنم براي خواننده هم چنين باشد. 
پژوهشگر فلسفه اخلاق

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون