ادامه از صفحه اول
حسن عباسي و اصل بدنامي بهتر از گمنامي
ورزشكاران، خاصه فوتباليستها فراتر برد و بسان اسلافش، سر در زندگي خصوصي قشر فوتباليست كرد و علاوه بر انتقاد تند و نابجا نسبت به دستمزد آنان (كه بررسي آن امري تخصصي است) اعلام كرد كه فوتباليستها «لياقت ندارند شهيد بشوند»، «فوتباليست مصلح اجتماعي نداريم» و از همه عجيبتر اينكه افاضه كرد: «آدمي كه زنش چادري و ديندار باشد اصلا دنبال فوتبال نميرود». آنچه روشن است، اين است كه صحبتهاي حسن عباسي مبناي علمي و عقلي ندارد و نه تنها به لحاظ شرعي و قانوني صحيح نيست، بلكه چنانچه اتحاديههاي صنفي قدرتمندي، برخلاف اتحاديه نيمبند بازيكنان فوتبال وجود داشت، ميتوانست با طرح دعوي در محاكم حقوقي، اين استاد همه شاخههاي علوم! را به دادگاه كشانده و به كيفر برساند.
درست است كه خروجي چنين برنامهريزي ناقصي، دلزدگي جامعه ايران از رسانههاي ارتباط جمعي و سوق دادن مردم به سمت رسانههاي فارسيزبان خارج از كشور يا شبكههاي اجتماعي شد كه در آنها توليد محتوا كاملا يكجانبه و هدفمند صورت ميگيرد؛ اما پاي مساله مهمتري نيز در ميان است: عملكرد چهرههايي چون عباسي و ... در بلندمدت نه تنها منجر به قوام پايههاي فكري و ايدئولوژيك نظام و دوام كشور نشده، بلكه در فرآيندي كاملا بالعكس باعث كاهش شديد اعتماد عمومي شده. گويي برخي از اين صاحبان تريبونهاي عمومي كه صحنه را از انديشهورزان واقعي خالي ديدهاند، عامدانه تلاش ميكنند كه مرتبا با خودي و غيرخودي كردن و ايجاد حس تنفر بين اقشار مختلف جامعه، بر طبل تفرقه بكوبند. خصوصا در شرايطي كه كشور به صورت همهجانبه با مشكلات مختلفي دست به گريبان است و نياز به اتحاد و انسجام آحاد مردم، حتي بيش از دوران جنگ تحميلي احساس ميشود، چنين افرادي تلاش ميكنند تا با دو شقه كردن دايمي مردم، تفرقه را حاكم كرده و فضاي يكدلي و همدلي را با فضاي نفرت و نزاع جايگزين كنند.
هرچند براي امثال عباسي كه مخاطبي محدود (كه عمدتا پس از چند سال نشستن در پاي منبر اينان، دلزده شده و به اباطيل اين جماعت پي ميبرند و از اينها دل ميكنند و بر عمر به بطالت گذشته خويش افسوس ميخورند) دارند، استراتژي مشخص و مبرهن است. اينها به دليل كمبود مخاطب و صرفا براي بيشتر ديده شدن از اصل «بدنامي بهتر از گمنامي» استفاده ميكنند. ترجيح ميدهند حرفهاي خلاف واقع، توهينآميز و ناشايست بر زبان بياورند و مورد نقد و لعن مخاطب قرار گيرند، اما گمنام نباشند. فراموش نكنيم كه هنوز هم عبارت «كاخ سفيد را حسينيه ميكنيم» حسن عباسي دستمايه هزاران لطيفه و جمله طنز است.
شايد بررسي سير سخنان امثال عباسي در چند سال اخير، كساني را به فكر فرو ببرد كه با حمايتهاي همهجانبه خود از اين افراد، گمان ميكردند ميتوانند جاي متفكران واقعي اما منتقد را، با سخنرانان تندرو و هتاك، اما همسو پر كنند و فرآيندي را كه در فضاي امروز جامعه ايران، همچون بنزين بر آتش، هر بار باعث برانگيخته شدن خشم بخشي از مردم ميشود را به نظاره بنشينند و بينديشند كه كجاي راه را اشتباه رفتهاند كه چنين زخمهاي عميقي را بر پيكر جامعه چندپاره ايران به جا گذاشتهاند و چگونه به كاهش مقبوليت نظام سياسي كمك كردهاند.
دختران و پسران شيرازي، طرح درس مدرسه حكمراني
به نظر ميرسد نهادهاي حوزه فرهنگي داراي كاركردهاي مناسب نيستند. به اين وضعيت «بحران نهادي» گفته ميشود. چندي پيش از ميدان فلسطين در مسير پيادهروي به سمت جنوب، تعداد زيادي سازمان، پژوهشگاه و... در حوزه فرهنگ كه متعلق به نهادهاي مختلف بودند را مشاهده و برميشمردم. كاركرد آنها حتي براي من كه تا حدودي به ساختار حكمراني آشنايي دارم، مبهم بود. يكي از مهمترين درسهايي كه مبحث سياستگذاري به ما ميآموزد، ارزيابي عملكرد و اندازهگيري ميزان دستيابي به هدف است. هر چند در اين سالها، ارزيابيهاي گذشتهنگر جاي خود را به ارزيابيهاي آيندهنگر دادهاند با اين وصف، يك ارزيابي ساده از چند دهه سياستگذاري فرهنگي نشانگر آن است كه مبناي سياستگذاري، برنامهها و روشهاي پيشنهادي و اقدامات نهادينهسازي نادرست بوده است. نگاهي شالودهشكنانه به مسيرهاي طي شده، اولين گام در اصلاح سياستگذاريهاست. اگر اين حقيقت را دريابيم، ميتوان پيرامون برنامههاي نوين به گفتوگوي اجتماعي نتيجهبخش نشست. به نظر من براي اين گفتوگو ديدگاه زندهياد شهيد بهشتي ميتواند محور قرار گيرد: «اگر بخواهيد مسلمان زيستن را بر مردم تحميل كنيد، آنها عليه اين تحميلتان طغيان خواهند كرد. انسان بالفطره خواهان آزادي است. ميخواهد خودسازي داشته باشد، اما خودش، خودش را بسازد. مبادا برخلاف دستور قرآن، مسلمان بودن و مسلمان زيستن را بخواهيد بر مردم تحميل كنيد.»
عيدي، براي قرباني كردن تفرقه
جهان اسلام، اين مهم را سخت مينمايد. اما اگر اراده قوي وجود داشته باشد قطعا افكار عمومي مسلمانان به همراه آنان خواهد بود و علاوه بر افزايش قدرت و آسانتر شدن وحدت، موجب افزايش مشروعيت داخلي در بين شهروندان داخلي خود نيز ميگردد و راحت ميتوانند برنامهها و اهداف اقتصادي خود را در داخل كشور به اجرا گذارند.