• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5258 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۸ تير

ريشه بي اعتنايي به مهاجرت نخبگان كشور كجاست؟

«توسعه» و «مريم ميرزاخاني»

مرتضي افقه - اقتصاددان

23 تير، سالروز مرگ غم‌انگيز مريم ميرزاخاني بود. به همين مناسبت، فيلمي از زندگي تا مرگ اين جوان نخبه در يكي از شبكه‌هاي خارجي به نمايش درآمد. جداي از مرور زندگي كوتاه اما بسيار پربار مريم ميرزاخاني در اين فيلم، با تعدادي از همدوره‌ها و هم المپيادي‌هاي ايشان هم مصاحبه هايي شد. شوربختانه، همه اين افراد به امريكا مهاجرت كرده‌اند. قصه تلخ و غم‌انگيز مهاجرت نخبگان به خصوص مهاجرت مغزها قصه تازه‌اي نيست اما براي كساني كه درد پيشرفت و سربلندي ايران و ايرانيان را دارند، تكرار آن نه رنج شنيدن آن را مي‌كاهد، و نه مانع از آن مي‌شود كه حفظ نيروهاي نخبه كشور را به عنوان تنها و تنها عامل پيشرفت كشور باز هم فرياد نزند. مريم البته تنها نخبه ايراني مهاجرت كرده نيست، كشورهاي پيشرفته و در رأس آنها امريكا، مملو از نيروهاي نخبه ايراني است كه به دليل بي تدبيري حاكم بر تصميم‌گيري‌هاي كشور حاصل فكر و انديشه و تخصص خود را در اختيار آن كشورها گذاشته‌اند. 

اما ريشه و عامل اين بي اعتنايي به مهاجرت انبوه نخبگان و مغزهاي كشور كجاست؟ واقعيت آنست كه اين بي اعتنايي نسبت به خودمحروم سازي از ثروت‌هاي واقعي و بي بديل كشور (يعني نيروهاي نخبه كشور)، ريشه در برداشت‌هاي غلط اغلب مسوولان و تصميم گيران و تصميم‌سازان كشور از مفاهيم تأثيرگذار بر پيشرفت و رفاه كشور دارد. دو مورد از تعاريف غلط از اين مفاهيم عبارتند از: تعريف محدود و ناقص از توسعه و تعريف وارونه و غلط از ثروت. البته بخش قابل توجهي از اين برداشت كج‌انديشانه از تعريف توسعه و ثروت، به دليل نسخه هايي است كه تعدادي از اقتصادخوانده‌هاي بي‌اطلاع يا بي‌اعتنا از موانع غيراقتصادي و ساختاري حاكم بر كشور است كه به مسوولان و تصميم گيران توصيه كرده‌اند. اگر چه از دهه هفتاد ميلادي به اين سو تعريف توسعه تحولات كيفي و تأثيرگذاري بر فرايند پيشرفت كشورها داشته است، اما در ايران گوئي زمان ثابت مانده و برخي اقتصاددانان و به تبع آنان، مسوولان و تصميم گيران بر همان تعريف ساده اوليه از توسعه يعني «افزايش سالانه توليد يا درآمد ملي يا درآمد سرانه» استوار مانده‌اند. اما مشكل اين تعريف چيست؟ مشكل آن است كه براي نيل به هدف اين تعريف، كافي است منابع ارزشمند اما تجديد نشدني و بين نسلي كشور را با تكنولوژي‌هاي وارداتي استخراج و به فروش رساند تا توليد ملي افزايش يابد و به تصور غلطآنان، كشور در مسير توسعه قرار گرفته است. به همين دليل است كه مسوولان هر گونه رشد اقتصادي (عمدتاً ناشي از افزايش درآمدهاي نفتي) سال‌هاي گذشته را با ذوق زدگي به عنوان موفقيت و پيروزي خود و كشور اعلام مي‌كنند. بي دليل نيست كه بعد چهار دهه شعار رهايي از وابستگي به درآمدهاي نفتي، هنوز استقلال اقتصادي و سياسي كشور تا حد غيرقابل تصوري نسبت به تحريم‌هاي خارجي آسيب پذير مانده است. اما برداشت غلط و وارونه از تعريف و مفهوم ثروت، بر عقب ماندگي كشور بسيار تأثيرگذارتر بوده است. در ادبيات رايج در بين عام و خاص جامعه، ايران كشوري ثروتمند است چون داراي ذخاير عظيم نفت و گاز و ديگر منابع طبيعي خدادادي است. اما مگر اين منابع و ذخاير، خود به خود تبديل به پيشرفت و رفاه جامعه شده باشند؟ اگر ايران هم با توسل به درآمد نفت در مقاطعي از تاريخ خود، وضعيت اقتصادي نسبتا خوبي داشته، عمدتاً به دليل آن بوده كه نيروها و امكانات كشورهاي پيشرفته را به خدمت گرفته تا اين منابع تجديد ناشدني را به فروش برساند تا نيازهاي بخش مصرف و توليد خود را تأمين كند. در واقع، اين منابع و ذخاير به خودي خود ثروت نيستند بلكه اين نيروهاي انساني نخبه و متخصص جامعه هستند كه مي‌توانند اين منابع خدادادي را به كالا و رفاه براي جامعه تبديل كنند و كشور را در مسير پيشرفت و توسعه‌اي واقعي و دايمي قرار دهند. بنابراين اگر قرار است كه كشور در مسير توسعه‌اي خودپايدار و دايمي قرار گيرد بايد توسعه را اينگونه تعريف كرد: «فرايندي است كه به تسلط بر طبيعت و محيط پيرامون منجر شود .» اما زماني اين تسلط و به خدمت گرفتن طبيعت حاصل مي‌شود كه نيروهاي انساني و استعدادهاي افراد جامعه پرورش يافته تا با شناخت هر چه بيشتر طبيعت و محيط پيرامون (تخصص)، بتوانند آن را در خدمت پيشرفت و رفاه جامعه قرار دهند. اگر اينگونه به توسعه نگاه شود، آنگاه مشخص مي‌شود كه كشوري ثروتمند است كه قدر و ارزش و منزلت نيروهاي انساني خود را بداند و در جهت پرورش و افزايش دانش و تخصص آنها بكوشد؛ و از آن مهم‌تر، اين نيروها را به هر قيمتي حفظ كند و از توان و تخصص آنها براي پيشرفت و رفاه جامعه بهره مند شود. به عبارت ديگر، بايد گفت كه تنها و تنها يك ثروت در كشور وجود دارد و آن نيروهاي انساني متخصص و دانشمند است. بنابراين، نيروهاي انسان تنها ثروت بي بديل يك جامعه‌اند و اگر منبع ديگري (نفت يا هر منبع طبيعي ديگر) در كنار انسان ثروت تلقي شود، كشور از مسير توسعه خارج شده است. 
اگر اين واقعيت انكارناپذير در كشور پذيرفته شود و نگرش‌ها (به خصوص نگرش مسوولان و تصميم گيران و تصميم‌سازان) در اين مسير تغيير كند، مي‌توان اميدوار بود كه كشور در مسير توسعه قرار گرفته است. ملاحظه مي‌شود كه توسعه فرايندي غيراقتصادي، نگرشي، تربيتي و اخلاقي است كه يكي از نتايج آن پيشرفت و رفاه در حوزه‌هاي اقتصادي است. اينكه توسعه فرايندي صرفا اقتصادي تلقي شود باعث شده تا مردم و مسوولان تصور كنند كه صرفا اقتصاددانان قادر به حل مشكلات و در نتيجه پيشرفت و رفاه اقتصادي جامعه هستند. در حاليكه با توضيحات بيان شده، اغلب مشكلات اقتصادي كشور ريشه‌هاي غيراقتصادي دارند و تا اصلاح نشوند فرمول‌ها و نسخه‌هاي صرفا اقتصادي در بهترين شرايط تأثيري كم دامنه و كوتاه‌مدت دارند همان‌گونه كه ظرف سه دهه گذشته اينگونه بوده است. حاصل اين محدود نگري به فرايند توسعه البته كه بخشي از اقتصادخوانده‌هاي غافل يا بي اعتناء به موانع ساختاري و غيراقتصادي توسعه (عمدتا اقتصاددانان طرفدار اقتصاد آزاد)، مسوول آن بوده‌اند، اتلاف وسيع منابع مادي و انساني و فرصت‌سوزي‌هاي جبران‌ناپذير بوده است. 
بنابراين، ترديدي نيست كه نيل به توسعه‌اي خودپايدار و خودافزا، بدون حفظ و بهره مندي از نيروهاي انساني متخصص و نخبه، هيچ كشور و جامعه‌اي حتي در مسير توسعه قرار نمي‌گيرد، چه رسد به اينكه به توسعه يافتگي دست يابد. حال سوال اين است كه چرا نيروهاي انساني به خصوص نخبگان كشور مهاجرت را به ماندن و خدمت به كشورشان ترجيح داده اند؟ آيا علاقه به مردم و ميهن خود ندارند؟ براي پاسخ به اين سوال اشاره‌اي مي‌كنم به تئوري قطب توسعه كه توسط اقتصاددان فرانسوي، فرانسوا پرو در دهه 50 ميلادي ارايه شد و اتفاقا يكي از تئوري هايي است كه بعد از گذشت دهه‌ها، هنوز براي كشور ما قابل استفاده و به كارگيري است. قطب توسعه يك تئوري اقتصادي است اما در اينجا ضمن اشاره‌اي خلاصه به اصل آن، مي‌خواهم براي دليل مهاجرت نخبگان از كشور و در پاسخ به دو سوال فوق آن را استفاده كنم. چكيده تئوري را از كتاب دكتر زندي حقيقي به صورت مستقيم نقل مي‌كنم:«وقتي عوامل توسعه وترقي در ناحيه‌اي متمركز مي‌گردد امواجي كه توسعه و ترقي اقتصادي را در آن ناحيه يا در مرز اقتصادي آن ناحيه منتشر مي‌كند دير يا زود با موانعي مواجه مي‌گردد … در حقيقت در كانون انتشار توسعه و ترقي عواملي موجود است كه ممكن است امواج توسعه و ترقي را تحت‌الشعاع قرار دهد. به نظر پرو اين عوامل گاهي امواج توسعه وترقي را بطئي [كند] مي‌كند و مانع انتشار آن مي‌شود …ولي گاهي عده‌اي از اين عوامل در كانون انتشار توسعه اقتصادي آثاري به وجود مي‌آورند كه در نتيجه امواج توسعه وترقي با شدت وسرعت بيشتري رهبري ومنتشر مي‌شوند …در واقع وقتي توسعه وترقي اقتصادي به عللي در يك كشور توسعه نيافته كانوني ايجاد مي‌كند، عوامل بطئي‌كننده توسعه گاه در نواحي اطراف كانون توسعه وترقي بقدري شديد و در حد وفور است كه امواج توسعه و ترقي به خارج از نواحي كانون توسعه منتقل مي‌گردد و در اطراف كانون توسعه اغلب از نظر اقتصادي ايجاد خلأ مي‌شود…»
همانطور كه ملاحظه مي‌شود تأكيد اين تئوري تمركز بر عوامل توسعه در يك منطقه است كه امواج مثبت آن عوامل بايد مناطق اطراف خود را منتفع كند، اما به دليل وجود موانع متعدد، اين امواج يا در همان منطقه متوقف مي‌شوند، و يا به خارج از آن منطقه منتقل مي‌شوند و در واقع مناطق ديگر را منتفع مي‌كنند. با استفاده از اين تئوري، مي‌توان گفت كه در ايران نيروهاي نخبه و متخصص عوامل اصلي و منحصر به فرد توسعه‌اند اما موانع متعددي باعث شده تا خودِ اين عوامل كه منشأ توسعه‌اند به خارج از كشور منتقل شوند (مهاجرت كنند) تا حاصل انديشه و ابداع و تخصص شان در اختيار جوامع ديگر قرار گيرد. نيروهاي نخبه و متخصصي هم كه نتوانسته يا نخواسته‌اند به خارج مهاجرت كنند، كشور از منافع تخصصي و فكري آنها بهره نمي‌برد. اما چه عواملي باعث شده تا كشور نتواند از فكر و انديشه و تخصص ثروت‌هاي انساني خود بهره مند شود؟ شواهد نشان مي‌دهد كه تنگ نظري‌هاي فرهنگي و سياسي از جمله دلايل اصلي مهاجرت نخبگان به خارج از كشور است و آن هايي هم كه نخواسته يا نتوانسته‌اند مهاجرت كنند و در كشور مانده‌اند به دليل همين تنگ‌نظري‌ها نه در مديريت‌ها و نه حتي در مشاغل رايج به آساني به كار گرفته نمي‌شوند. اين وضعيت و تداوم آن، كشور را دچار چرخ باطل توسعه نيافتگي كند. به اين دليل است كه بعد از دهه‌ها هنوز كشور معتاد و وابسته به فروش نفت و گاز و ديگر منابع طبيعي است و لاجرم، در مقابل تحريم‌ها به‌شدت آسيب پذير مانده است. با اين وصف، به جاي حل ريشه‌اي عقب ماندگي (حفظ نيروهاي انساني نخبه و متخصص) ناچار شده تا در فرايندي بيش از بيست ساله با قدرت‌هاي جهاني به مذاكره (بعضا التماس) بيفتد و مجبور شود امتيازات انبوهي بدهد تا امكان تجارت خارجي آزادانه داشته باشد و همچون دهه‌هاي گذشته با فروش نفت، به صورت موقت و البته متزلزل به رشدهاي اقتصادي مقطعي دل خوش كند. 
در انتها بايد تكرار كرد كه اگر جوانان مستعد كشور را حفظ مي‌كرديم، و به سادگي بستر مهاجرت (رانده شدن) اين ثروت‌هاي بي بديل و واقعي را از كشور فراهم نمي‌كرديم؛ اگر به آنها فرصت و امكان حضور و ابراز وجود مي‌داديم، اگر به آنها فرصت خدمت به مردم و كشور خود مي‌داديم، اگر با تنگ نظري‌هاي متعدد اينچنين كشور را از استعدادهاي بي نظير يا كم نظير جوانان مستعد محروم نمي‌كرديم، و اگر....، امروز انقدر اقتصاد كشور وابسته به روابط خارجي‌اش نبود و در مقابل تحريم‌ها تا اين حد آسيب پذير نبود و ناچار نبوديم به امريكا (كه خود بسياري از استعدادهاي كشورمان را جذب كرده است) براي رفع تحريم‌ها اصرار كنيم. اگر به جاي مذاكره با امريكا كه دشمنش پنداشته ايم، با جوانان مستعد خودمان مذاكره مي‌كرديم و دليل مهاجرتشان را جويا و در جهت كسب رضايت آنها مشكلات و موانع‌شان را رفع مي‌كرديم امروز انقدر در مقابل زياده خواهي‌ها و امتياز خواهي‌هاي كشورهاي ديگر آسيب‌پذير نبوديم.  بنابراين، اگر قرار است كه كشور را در مسير اقتصادي قدرتمند و مقاوم و توسعه‌اي خودپايدار قرار دهيم، در ميان مدت و بلندمدت، بايد عوامل مهاجرت يا رانده شدن نيروهاي نخبه كشور را رفع كنيم اما در كوتاه‌مدت مي‌توان از دانش و تخصص و تجربه‌اي كه همين نيروهاي مهاجرت كرده در جوامع پيشرفته اندوخته‌اند، استفاده كنيم همان‌گونه كه به صورت محدود و مقطعي در طول سال‌هاي گذشته اين مهم انجام شده است. لازم به ذكر است كه وطن دوستي و وطن پرستي جزو لاينفك وجود همه افراد است و بنابراين، كافي است زمينه انجام همين خدمات محدود اما مستمر و مداوم براي مهاجرين كشور فراهم شود تا شاهد اشتياق و استقبال آنها براي خدمت به مردم و ميهن خود بود. البته بهتر است گفته شود كه براي بهره مندي از دانش و تخصص و تجربه اين گروه مهاجرت كرده، حتي نياز به زمينه سازي و كمك دولت هم نيست، كافي است تنگ نظري‌هاي گفته شده، برداشته شود تا بسياري از آنها از روي وطن دوستي و مردم دوستي، خود داوطلبانه و مشتاقانه براي خدمت به كشور حاضر شوند.


   تنگ نظري‌هاي  فرهنگي و سياسي از جمله دلايل اصلي مهاجرت نخبگان به خارج از كشور است و آنهايي هم كه نخواسته يا نتوانسته‌اند مهاجرت كنند و در كشور مانده‌اند به دليل همين تنگ‌نظري‌ها نه در مديريت‌ها و نه حتي در مشاغل رايج به آساني به كار گرفته نمي‌شوند. اين وضعيت و تداوم آن، كشور را دچار چرخه باطل توسعه‌نيافتگي مي‌كند. به اين دليل است كه بعد از دهه‌ها هنوز كشور معتاد و وابسته به فروش نفت و گاز و ديگر منابع طبيعي است
    در ايران نيروهاي نخبه و متخصص عوامل اصلي و منحصر به فرد توسعه‌اند اما موانع متعددي باعث شده تا خودِ اين عوامل كه منشأ توسعه‌اند به خارج از كشور منتقل شوند (مهاجرت كنند) تا حاصل انديشه و ابداع و تخصص‌شان در اختيار جوامع ديگر قرار گيرد. نيروهاي نخبه و متخصصي هم كه نتوانسته يا نخواسته‌اند به خارج مهاجرت كنند، كشور از منافع تخصصي و فكري آنها بهره نمي‌برد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون