بازگشت محمدعليشاه قاجار (3)
مرتضي ميرحسيني
عبدالله مستوفي در كتاب «شرح زندگاني من» بر اساس مشاهدات شخصياش از ماجراي بازگشت محمدعليشاه به ايران براي تصاحب دوباره قدرت مينويسد و ميگويد: احتمالا سفارت روسيه و انگليس- به هدف مهار انقلاب ايران و كارشكني در جريان نوسازي كشور- در اين ماجرا دست داشتند و گروهي از ايلات و عشاير هم، به طمع غنيمتهاي پيروزي در حمايت از محمدعليشاه، ضد دولت مركزي شورش كردند. مينويسد: «در مقابل اين هجوم، آزاديخواهان كه قوه موجود منظم متحدالشكلي نداشتند، مجبور شدند به وسايل عادي خود فكري بكنند و بنابراين عدهاي از مجاهدين سابق كه اسلحه را كنار گذاشته و به كارهاي آزادي و احيانا خدمات دولتي برقرار شده بودند، مسلح شدند. اين عده را يفرمخان رييس نظميه كه رييس سابق آنها بود به كمك خود طلبيده و بين هزار الي هزاروپانصد نفر مسلح از آنها ساخت. يفرم كه مردي جدي و صحيحالعمل و واقعا آزاديخواه بود، آبش با سپهسالار وزير جنگ و رييس سابق خود به يك جوي نرفته، بيشتر خود را به بختياريها بسته بود. چنانكه در روزهاي اوليه تجديد آزادي هم، براي جلوگيري از شاهسونهاي مغان آذربايجان كه تبريز را تهديد ميكردند، قواي خود را با عدهاي بختياري و جعفرقليخان، پسر سردار اسعد به اهر برده و شاهسونها را مغلوب و سرجاي خود نشانده بود. اينبار هم، باز جعفرقليخان را براي كمك خود از دولت خواست، دولت هم در انجام مقصود او اقداماتي كرد و پانصد تا ششصد نفر بختياري حاضر مركز با جعفرقليخان با او همراه شدند. روساي بختياريها كه در تهران بودند، از ايل خود سوار كمك خواستند. عدهاي هم داوطلب از دموكرات و اعتدالي كه براي جلوگيري از دشمن عمومي، اختلاف بين خود را موقتا كنار گذاشتند، ضميمه اين عده شده بين دو، سه هزار نفر مردان مسلح كار ديده و جنگكرده فراهم كردند. به علاوه سردار محيي هم كه در تهران و از جمله اعتداليها بود، عده خود را كه موقتا اسلحه را كنار گذاشته بودند، تحت اسلحه كشيده و جلوگيري از محمدعليشاه را كه از سمت مازندران پيش ميآمد به عهده گرفت. اگرچه وزارت جنگ هم پانصد تا ششصد نفر سوار و سرباز متحدالشكل براي امور تشريفاتي در اختيار خود داشت، ولي اينها از عهده كار صحرايي برنميآمدند. نقشه عمليات را يفرم ميكشيد، عقيده او كه به همان شده و نتيجه هم حاصل كرد، اين بود كه اين قوه كم ولي مصمم را نبايد تقسيم كرد و هر دستهاي از آن را به يك سمت فرستاد، بلكه بايد تمام آنها را در تهران حاضر نگه داشت. از هر يك از سه طرف كه خطر نزديك شد، به اندازه لزوم از آن استفاده كرده كار يك طرف كه ختم شد، به طرف ديگر حمله كرد. اين بود كه طرز دفاع در حول و حوش تهران، بر اعزام قشون، مثلا به كردستان و مازندران و استرآباد ترجيح داده شد.» خلاصه اينكه هواداران مشروطيت، با همه اختلافاتي كه با يكديگر داشتند، براي مقابله با خطري كه اصل انقلاب را تهديد ميكرد بار ديگر با هم متحد شدند و فراتر از رقابتها و كينههايي كه در اين چند وقت بينشان شكل گرفته بود، رودرروي شاه مخلوع- و كساني كه از ادعاهاي او پشتيباني ميكردند- ايستادند. انقلاب براي دفاع از خود، بار ديگر سلاح به دست گرفت و جالب اينكه باز اين محمدعليشاه بود كه باعث و باني چنين اتفاقي شد... (ادامه دارد).