با رامبد جوان درباره هشت فصل «خندوانه» و خوشيها و ناخوشيهاي اين برنامه
حرفهاي نگاه ميكنيم و حرفهاي ميسازيم و حرفهاي ميمانيم
تينا جلالي
فرصت گفتوگو بسيار كوتاه است؛ ضبط مراحل «قاتيبازي» بسيار بيشتر از آنچه كه فكر ميكنيم، سخت و زمانبر است. فاصله استراحتها كوتاه است و گروه به شدت مشغول. در پايان ضبط هر پلان، مسائل زيادي براي چك كردن با رامبد جوان وجود دارد و همين فرصت گفتوگوي ما را هم كوتاه ميكند. در همين فرصت كوتاه با رامبد جوان درباره ساختن هشت فصل «خندوانه»، تعهد به اين برنامه و نقطههاي قوت و سختيهاي كار پرسيدم.
هشت سال از شروع برنامه خندوانه ميگذرد، با يك نگاه گذرا به اين هشت سال و تمام قسمتهايي كه در اين مدت به مخاطب ارايه داديد، بفرماييد سختيهاي خندوانه بيشتر بود يا شيرينيهايش؟
واقعا هر دو. اما وقتي به گذشته فكر ميكنم، خوشيهاي اين برنامه بيشتر از سختيهايش بوده. بعد از گذشت اين همه سال و اين همه روزي كه با تيم بزرگ و حرفهاي كار كردم، خوشيها بيشتر در ذهنم مانده تا تلخيها. آن حال خوبي كه به واسطه اين برنامه به تماشاگران و مردم تزريق شده، آن حال خوبي كه براي مخاطب و در استوديو براي خودمان ساختيم، در تمام شرايط و اتفاقها، برايم لذتبخش است و پررنگتر از هر خاطره ديگري در ذهنم مانده.
علت دوام اين برنامه را بعد از هشت سال در چه ميدانيد؟ به هر حال در اين مدت انتقادهايي مطرح بوده است.
من معتقدم كه نه فقط «خندوانه» كه هر برنامه محبوب و پرمخاطبي مثل «خندوانه» از جايي به بعد تبديل به موجود زنده ميشود كه حياتش را از نفس مخاطب و اراده و انگيزه سازندگانش ميگيرد. اگر مخاطب برنامه را حمايت نكند، قطعا براي سازندگان هم انگيزهاي براي كار باقي نميماند و آن را رها ميكنند، چون هدف توليد برنامه اين است كه تماشاگر از هر طيف و طبقهاي، آن را ببيند، با آن ارتباط برقرار كند و مشتاق به ادامهاش باشد. اگر برنامهاي بتواند با تماشاگرش ارتباط برقرار كند، ميبينيم كه تماشاگر علاوه بر حمايت و پيگيري نسبت به آن حساسيت دارد و چيزهايي را هم كه دوست ندارد ابراز ميكند. درست مثل روابط ما آدمها با هم. ما زماني كه علاقهمند به ديگري نباشيم، كاري به كارش هم نداريم. نه تمجيدي ميكنيم و نه انتقادي. اما وقتي پاي علاقه و دوست داشتن به ميان ميآيد، توجه هم وجود دارد. حالا گاهي اين توجه، تمجيد و تعريف است و گاهي هم انتقاد از سردلسوزي. من فكر ميكنم كه علاقه مردم به «خندوانه»، انگيزه ما براي دوام بود. همين حالا تماشاگراني از قشرها و طبقههاي اجتماعي مختلف در استوديو هستند. از تمام شهرهاي ايران تماشاگر داريم و همين امشب از 12 شهر مختلف براي شركت در برنامه ثبتنام كردهاند. به جز اين تماشاگران، در فضاي مجازي و در زندگي روزمره هم مخاطبان و علاقهمندان «خندوانه» را ميبينم. آدمهايي كه نظر ميدهند و كامنت ميگذارند و من هميشه حواسم به آنها هست. ما حتي خارج از ايران هم مخاطب داريم؛ دوستي كه مهمان برنامه بود، تعريف ميكرد كه بعد از پخش برنامه و وقتي به اروپا رفته، ايرانيهايي كه برنامه را ديده بودند درباره جزييات حرفهاي او در برنامه، از او سوال ميپرسيدند و....
همه اينها را تعريف كردم كه بگويم «خندوانه» به همين چيزها زنده است، برنامهاي پرمخاطب كه سعي ميكند با همه اقشار ارتباط برقرار كند، حال خوب به مخاطبش بدهد، همه را سرگرم كند و با مردم معاشرت داشته باشد. حالا در اين بين ممكن است كه حرفهاي جذاب و نكتههاي آموزشي از طريق مهمانان منتقل شود. اما اين حال خوب مهم است و براي همين هم ما ادامه داديم. اينكه برنامهاي خيلي خوب و مفرح باشد، حتي براي منم جذاب است و ميتوانم مخاطب آن باشم. مخصوصا در اين روزگار كه حال خوش كم است.
پس براي همين است كه همچنان متعهد به خندوانه هستيد و با تمام انتقادها پاي اين برنامه ايستاديد؟
بله، چراكه نه. چون انتقاد معنايش اين نيست كه ديگر اجازه نداري كار كني و برنامه بسازي. انتقاد يعني خودت را بهتر كن و تغيير بده؛ يعني اصلاحاتي در كار ايجاد كن. انتقاد ميگويد كه عدهاي برنامه را دوست ندارند و در مقابل اين انتقادها، وظيفه من به عنوان برنامهساز اين است كه بفهمم و كشف كنم كه اين دوست نداشتن يعني چه؟ چه چيز برنامه را دوست ندارند؟ كجاي برنامه غلط است و اشكال دارد؟ هميشه ميگويم؛ ما هشتاد و چند ميليون نفر جمعيت داريم، از اين بين، حداقل ده ميليون نفر مخاطب ما از تمام ايران هستند و برنامه ما را ميبينند (كه قطعا آمار مخاطب بيشتر از اين ميزان است و من حالا دارم مثال ميزنم)، خب وقتي كامنتها و دلخوريها را ميخوانم و ميشنوم، ميبينم و نسبت ميگيرم، در مقابل آن جمعيتي كه برنامه را ميبينند و دوست دارند، تعداد انتقاد و دوست نداشتنها بسيار كمتر و كاملا طبيعي است. هر برنامه پرمخاطبي در كنار تماشاگر محبوبش، منتقد هم دارد و اين ذات برنامه و جزو اتفاقهاي برنامهسازي است.
نكته ديگر هم اينكه خيلي از اين اعتراضها، عصبانيتها و دلخوريها به خاطر يك برنامه يا يك آدم نيست. من ميفهمم و درك ميكنم كه مردم از مجموعهاي از موضوعات و آدمها حالشان بد است و طبيعي است كه هرجا امكان نقد و ابراز دلخوري داشته باشند، آن را بروز ميدهند. برنامهاي مثل «خندوانه» در معرض ديد است و در دسترس، من اين واكنشها را هم كاملا درك ميكنم، به آنها احترام ميگذارم و متوجهم. اما در مقابل، تمام تلاشم را ميكنم كه برنامه را در جهت بهبود پيش ببرم و كيفيتش را با همه سختيها و مشكلاتي كه وجود دارد، حفظ كنم و انتقادها را بشنوم و حتي در مواردي عذرخواهي هم كردم. اگر حرفهاي و دقيق نگاه كنيم، همه اينها براي برنامهاي كه ذات زنده و پويا دارد، مورد توجه است و در شرايط امروز و با پيچيدگيهاي حرفهاي اين روزگار ساخته ميشود، پس طبيعي است.
نكته مهم اينكه برخلاف بعضي نظرها، در اين هشت سال به دام ابتذال نيفتاديد و با اينكه برنامه مفرح و كمدي است دچار لودگي نشديد.
چون ما، كل تيم خندوانه، آدمهاي مبتذلي نيستيم و هيچوقت هم به لودگي نيفتاديم. البته من استفاده كردن از واژههايي مثل لودگي را منصفانه نميدانم. ما يك اندازه مشخص از شوخي، شادي و مفرح بودن را براي خودمان در نظر گرفتيم و آن را رعايت ميكنيم چه در بخش جنابخان، استندآپ، موسيقي مسابقهها و... ما گرامر و دستور كاري داريم و آن قاعده را از روز اول تا امروز حفظ كرديم.
در سالهاي اخير مشاهده شده كه برنامه خندوانه خود را محدود به ارايه محتواي سرگرمي نميكند و در بخشهايي پا را فراتر نهاده و در جاهايي كه وظيفهاش هم نيست ورود كرده و باعث تاثيرگذاري ميشود. همين چند وقت پيش بيمه بيماران اوتيسم از قاعده مشخص برخوردار شد.
ما از فصل دو تا فصل هشت اين توفيق را داشتيم كه تاثيرگذاريهاي اجتماعي مهمي در حوزههاي مختلف داشته باشيم. حتي وارد مسيري شديم و كمپينهايي به واسطه خندوانه شكل گرفت كه اصلا در تعريف برنامه ما نبود. مثلا موضوع آبياري قطرهاي كه عملا به برنامه سرگرمي مثل خندوانه مربوط نيست اما پيش آمد و همكاري كرديم و شكل گرفت. همين تازگيها هم در برنامهاي با حضور آقاي علي نصيريان، از مشكلات بچههاي مبتلا به اوتيسم گفتيم و خدا را شكر كه مورد توجه قرار گرفت و مشكل بيمه اين بچهها حل شد. از اين دست كارها و اتفاقات اجتماعي در برنامه خندوانه زياد بوده؛ ما همراهي مردم را خواستيم و آنها پاي كار آمدند و به لحاظ مالي كمك كردند. مردم به خندوانه اعتماد دارند، تماشاگر ميداند كه ما ادعاي الكي نميكنيم و اگر دست روي موضوع يا مشكلي ميگذاريم، آن را پيگيري ميكنيم و در همه مراحل هم دوربين خندوانه همراه است و نشان ميدهد كه واقعا چه اتفاقي افتاده و پاي حرفي كه زديم ايستادهايم.
آقاي جوان! در هشت سالگي اين برنامه هستيم، فكر ميكنيد اين برنامه تا چند فصل ديگر ادامه پيدا ميكند؟
خندوانه ميتواند تا ابد ادامه پيدا كند و اين ربطي به من ندارد. خندوانه پروژهاي است كه من به عنوان كارگردان و طراح كلي و ميزبان با آن همكاري ميكنم و ميتواند تا ابد ادامه پيدا كند، چون كمدي تا ابد وجود دارد و تا ابد مردم نياز به شادي دارند و هميشه ميتوان فضاي شاد و مفرح را براي مردم نگه داشت. يك روزي هم من ميتوانم كنار بروم و آدمهاي ديگري بيايند و كار كنند؛ مثل همه پروژهها. ولي اينكه تا چه زماني ميتوانيم ادامه دهيم واقعا نميدانم. من دلم ميخواهد ادامه پيدا كند و بسيار هم قابليتهاي زيادي دارد. اما شرايط تلويزيون هم شرايط متغيري است.
از چه نظر؟
جديدا شرايط خيلي تغيير كرده و نگاه سختگيرانهتري نسبت به گذشته به كمدي، موسيقي و موضوعاتي كه در برنامه مطرح ميشود ايجاد شده.
از يك جايي به بعد نميتوان تحمل كرد.
تحمل يك بخش از ماجراست؛ از لحاظ فني و منطقي وقتي پروژهاي با سانسورها و مميزيها و اعمال سليقههايي كه به خودمان مربوط نيست روبهرو ميشود، نميدانيم چطور ميتوانيم از پس اينها بربياييم و تا كجا ميشود ادامه داد؟ اين اعمال سليقهها، بالاخره برنامه را به شير بييال و دم تبديل ميكند و ما هم به جايي ميرسيم كه ميگوييم ديگر اين برنامه به درد نميخورد. اگر به اين روزها برسيم، قطعا نساختن خندوانه تصميم بهتري است.
از بحث خندوانه جدا شويم؛ آقاي جوان مدتي است كه سناريويي براي تخريب سينماگران و هنرمندان نوشته ميشود.
به نظرم خيلي وقت است كه شروع شده.
تحلیل شما از این جریان چیست؟
خيلي هم جريان جدي هم هست. ولي واقعا ببينيم كار هنرمندان چيست؟ ارايه آنچه كه مورد علاقه و مصرف و ارتباط با مردم و طيف بزرگي از جامعه است. واقعيت اين است كه هيچ چيز به اندازه خلق هنر براي هنرمند مهم نيست. يعني يك فيلمساز دلش ميخواهد فيلمش را بسازد، يك بازيگر ميخواهد در نقشهاي خوب بازي كند و كارهاي ماندگاري روي صحنه تئاتر ببرد و... اما آنقدر همه چيز سياستزده شده و درباره هر چيزي كه بخواهيم حرف بزنيم و بسازيم، جنبه سياسي پيدا ميكند كه همين كار كردن هم سخت شده است. حالا ديگر سادهترين موضوعات اجتماعي هم جنبه سياسي پيدا ميكنند، درباره هر چيزي كه بخواهيم حرف بزنيم، انگار درباره سياست حرف ميزنيم. اين به نظرم ايراد ساختاري در كشور ما شده؛ سياست همه جا حضور دارد. اين اتفاق قشنگي نيست. هر كدام از ما در حوزه كاري خودمان سالها تلاش كرديم، خون دل خورديم و زحمت كشيديم تا به اينجا رسيديم. نميتوانيم همه چيز را رها كنيم و خانهنشين شويم. من سي سال زحمت كشيدم تا بتوانم برنامهاي مثل خندوانه را هشت فصل تمام با رعايت تمام نكات حرفهاي روي آنتن ببرم و اين همه مخاطب داشته باشم. اين تخريبها به نفع من و هنرمندان ديگر نيست اما حتي اگر ما تسليم شويم و خانهنشين، سرمايههايي هدر ميرود كه براي به دست آمدنشان، چندين دهه وقت و انرژي صرف شده. اين ماجرا ممكن است در كوتاهمدت به نفع من هنرمند نباشد اما قطعا در بلندمدت به ضرر همه است. مردمي كه برنامه سرگرمي ندارند، فيلم خوب نميبينند، تئاتر خوب ندارند و... يعني به خوراك فرهنگي مناسب دسترسي ندارند. لازم نيست من بگويم كه سرنوشت جامعهاي كه از نظر روحي و فرهنگي درست تغذيه نميشود، چه ميشود. بايد براي اين موضوع راهحلي درست و البته سريع پيدا كرد.