ادامه از صفحه اول
شبهه افكني، برچسبي انفعالي
براي اين منظور پيشفرضها را نيز كنار ميگذارند و در قالب منطقي به دفاع از ديدگاه خود ميپردازند. اعتبار ديدگاههاي آنان به دليل پيشفرضهاي فرامنطقي نيستند، اينكه فلان دانشمند يا حتي خداوند يا پيامبر فرموده هنگامي ميتواند موثر باشد كه به منطق آن ديدگاه اشاره شود؛ منطقي كه بهطور طبيعي بايد نزد كلام خداوند و پيامبر از ديگران قويتر باشد. اگر نتوانيم چنين منطقي را كشف و ارايه كنيم، يا آن كلام منتسب به خدا و پيامبر نيست، يا ما در مدلل كردن آن ناتوان هستيم، در هر دو صورت نقد و پرسشهاي ديگران را نميتوان با برچسب شبههافكني رد كرد. تا هنگامي كه اين رويكرد انفعالي و خودشيفتانه اصلاح نشود، بعيد است كه تحولي اساسي در انديشه رسمي موجود رخ دهد.
بانيان واقعي وضع موجود (3)
«جناب آقاي هاشميرفسنجاني رييس محترم جمهوري اسلامي ايران: با اين تصميم ما، ديگر همه چيز روشن شده و بدين ترتيب همه آنچه ميخواستيد و بر آن تكيه ميكرديد، تحقق مييابد و ديگر اقدامي جز مبادله اسناد باقي نمانده.» براي بسياري از كارشناسان و مسوولان كشور اين نامه و عملي شدن اقدامات وعده داده شده در آن باورنكردني بود، صدامي كه ده سال قبل از آن به ايران حمله كرده بود، امروز نامهاي را امضا ميكند كه تمام اهداف و خواستههاي جمهوري اسلامي ايران، از جمله پذيرش توافق 1975 الجزاير، عقبنشيني تا مرزهاي بينالمللي، آزادي بدون قيد و شرط همه اسراي ايراني و اجراي همه بندهاي قطعنامه 598، همه مطالباتي بودند كه ايران در مذاكرات صلح سازمان ملل دنبال ميكرد اما خارج از اين مذاكرات و با مكاتبه ميان صدام و آيتالله هاشميرفسنجاني، رييسجمهور وقت ايران به دست آمد. نكته جالب توجه در اين فرآيند، دقتنظر و تيزهوشي آيتالله هاشميرفسنجاني و همكاران ايشان بود كه با شناخت كامل از روحيات و روانشناسي صدام، در پيشنويس نامههايي كه توسط وزارت خارج تهيه ميشد، تغييراتي ميدادند كه موجب غافلگيري طرف مقابل و واكنشهاي منفعلانه آنان شد، صدام در دومين نامه خود تصريح ميكند كه به اتفاق ساير مسوولان ارشد عراقي، پاسخ رييسجمهور ايران را بارها مطالعه كرده است و در آخرين نامه نيز اظهار ميدارد كه تمامي درخواستهاي ايشان را پذيرفته است. حدود سه ماه پس از آغاز مكاتبات ميان روساي جمهور عراق و ايران، عراق به كويت حمله ميكند و در حالي كه برخي جريانات تندروي داخلي، به ويژه در مجلس سوم، طرح ائتلاف با صدام براي جنگ با امريكا را مطرح كردند، اما جمهوري اسلامي، با تدبيري تاريخي، ضمن محكوم كردن تجاوز صدام به كويت، بيطرفي ايران را در جنگ اعلام و از حادثه پيش آمده در جهت تامين منافع ملي ايران، استفاده كردند كه نتيجه آن، پذيرش خواستههاي ايران توسط عراق و اعلام عراق به عنوان متجاوز از سوي سازمان ملل بود. يادم ميآيد كه در سال 68 آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب قصد نصب مدال فتح بر سينه فرمانده جنگ آيتالله هاشمي را داشتند كه ايشان قبول نكردند و خواستند در زماني كه به صلح كامل رسيديم و آزادگان به كشور بازگشتند، انجام شود. لذا رهبري در ابتداي شهريور 1369 مدال فتح را به سينه ايشان نصب كردند و در مراسمي چنين فرمودند: «يكي از چيزهايي كه ما هميشه به عنوان فضايل برجسته جناب آقاي هاشمي در ذهن داشتيم و مشاهده ميكرديم، حضور فداكارانه و مدبرانهاي ايشان در صحنههاي جنگ تحميلي بود و حقيقتا زبان قاصر است از اينكه آن زحمات و آن فداكاريها را سپاسگزاري كند. من آن شبهاي دشوار، آن لحظات پر هموغم و پرمسووليتي را كه ايشان در مقابل چشم همه ما گذراندند- كه هميشه مورد تشكر امام بزرگوارمان (رضوانالله) هم بود- فراموش نميكنم. ما حالا ميخواهيم اين تشكر را به صورت يك حركت سمبليك مجسم كنيم و اين نشان فتح را به سينه جناب آقاي هاشمي الصاق نماييم.» متاسفانه كساني كه به صورت جانبدارانه صحبت از بانيان وضع موجود ميكنند، چنين وقايع تاريخي را كاملا فراموش كرده و سعي در پنهان كردن واقعيات دارند. اميدوارم كه در گراميداشت هفته دفاع مقدس مجددا صداوسيماي جمهوري اسلامي رشادتهاي گذشتگان و مدالداران را كه حال بانيان وضع موجود ناميده ميشوند، فراموش نكند. در همه كشورها قدرشناس مدالآوران خود هستند.
سيل و بازي سياست
روحيه جوانمردي و حس تعاون، كار خودش را ميكرد و گهگاه مردم خودشان روانه منطقه حادثهديده ميشدند. گاهي برخي چهرههاي ورزشي و هنري ورود ميكردند و بهخاطر اعتمادي كه شهروندان به آنها داشتند اعانههاي مردمي را جمعآوري و ارسال ميكردند. متأسفانه در سالهاي اخير بهخصوص زلزله كرمانشاه براي همين چهرهها حاشيه ساختند و يكي از مهمترين گروههاي قابل اعتماد جامعه را از صحنه حذف كردند. در واقع، بازي را آنقدر به ابتذال كشاندند كه حتي مردم آسيبديده را وجهالمصالحه بازي سياسي قرار دادند. سيل فرو خواهد نشست و نوبت ارزيابي رفتار ناجوانمردانه سياسيون با سيلزدگان رو خواهد آمد. آن وقت است كه جاروكردن تتمه اعتبار و جايگاه سياسيون نزد افكارعمومي كليد خواهد خورد.
ظلم آشكار به معلمان مدارس غيردولتي
هيچ تناسبي ميان دريافتيهاي آنان نيست و همان فلسفهاي كه در تمام دنيا تعطيلات نوروز و تابستان را براي حرفه معلمي ضروري دانسته و معلمان در اين ايام از حقوق و مزايا برخوردار هستند اين منطق و فلسفه براي معلمان مدارس غيردولتي نيز قابل تعميم است لذا محروم كردن اين معلمان كه صدايي در رسانهها ندارند ظلمي است كه به دليل ترس اين افراد و رسانه و حامي نداشتن سالها است استمرار يافته و كمتر كسي صداي اعتراض اين معلمان شده است لذا اميد است اين يادداشت بهانه شود براي پرداختن به اين موضوع و دفاع از حق بيش از 200 هزار معلم مظلوم شاغل در مدارس غيردولتي.