افسردگي جمعي، بلايي ويرانگرتر از سيل (2)
حميدرضا گودرزي
چنانچه بخواهيم نمونههاي ديگري از خودكشيهاي گروهي را بررسي كنيم بايد به قبل از ميلاد مسيح برگرديم پس موضوع در تاريخ جهان بيسابقه نيست. ماجراي اينگونه خودكشيها حتي در بين حيوانات هم ديده شده است كه بارزترين آنها خودكشي گروهي نهنگهاست كه به صورت گروهي خود را به ساحل پرتاب ميكنند و آنجا ميميرند و حتي اگر آنها را به دريا برگردانند باز هم اقدام به اين عمل ميكنند.
اما جريان خودكشيهايي كه اخيرا در ايران رخ داده با هيچ كدام از موارد فوق و حتي صدها مورد خودكشي گروهي كه در دنيا سابقه داشته است، شباهتي ندارند و علت و علل وقوع آنها ارتباطي به اين موارد ندارد. زماني كتاب بوف كور نوشته صادق هدايت نويسنده بزرگ كشورمان دستمايه خودكشي برخي جوانان شده بود، نميدانم با مطالعه مندرجات آن كتاب آميزهاي از دلتنگي و بيزاري از زندگي روح و روان آنها را تسخير ميكرد يا اين ماجرا به صورت مد روز در آمده بود. به هر حال حتي خود صادق هدايت هم در زمان خودكشي از اقدام خود برگشته و به نوعي پشيمان شده بود، اما چون راه برگشتي نداشت اين واقعه رخ داده است. اگر در پي بررسي علت و علل خودكشيهاي گروهي اخير در كشور باشيم، بهتر است به مندرجات و جزييات آنها هم كه در مطبوعات آمده، نظري بيندازيم. طبق بررسيهاي ماموران تحقيق و گزارشات كارآگاهان خودكشي 5 نفر اعضاي يك خانواده در خانهاي واقع در شهر نجفآباد اصفهان رخ داده در گفتوگوي يكي از مسوولان آمده است كه اعضاي اين خانواده به دليل افسردگي دست به خودكشي زدند. تركيب خانواده مذكور مادري در حدود 60 ساله و پسري با 2 خواهر بزرگسال بودهاند كه يكي از آنها ازدواج كرده و داراي دختري 13 ساله بوده، اما چون با همسرش اختلاف داشته همراه با فرزندش به خانه پدري برگشته است، مادر فرهنگي بازنشسته و همسرش شهيد شده بود. مادر و پسر خانواده دچار افسردگي شديد بودهاند و از مدتها قبل بهطور خودخواسته با نزديكان و فاميل قطع ارتباط كرده و دچار انزوا شده بودند.
طبق شواهد به دست آمده از صحنه هر 4 قرباني جز دختر نوجوان بابت خودكشي رضايت داشتهاند كه او هم توسط ديگران براي خودكشي فريب خورده است. اجراي اين نقشه تلخ برعهده پسر خانواده بوده. او ابتدا دستها و پاهاي هر 4 نفر ديگر را بسته تا براي خودكشي آماده شوند بعد در حالي كه دست خودش را هم با قفل و زنجيري بسته درنهايت خودش را كشت. رييس انجمن مددكاري ايران در اين مورد گفته است: «ماجرا از چند زاويه جاي بررسي دارد؛ جنبه اول اينكه باتوجه به شواهد و گزارشهايي كه منتشر شده است زمينه افسردگي و انزوا در اين خانواده در مقابل با ديگران كاملا مشخص بود يعني اختلالات رواني ميتواند يك عامل تشديدكننده براي ظهور و بروز چنين پديدههايي باشد.
او اظهار داشته طبق آمار از گروه سني 15 تا 64 سال تقريبا 30 درصدشان كه اختلال رواني دارند اگر همين آمار را با دو دهه قبل مقايسه كنيم آن زمان 15درصد بوده يعني دوبرابر شده است.
او ادامه داده است كه موضوع بعدي آن است كه ما در سازمانهاي مختلف نياز به تقويت برنامههاي اجتماعي داريم. پدر اين خانواده از خانواده محترم شهدا بوده. حوزه مددكاري بنياد شهيد مگر با اين خانواده ارتباط نداشت؟ اگر ارتباط داشته چطور متوجه چنين وضعيتي نشده است؟ اينها نشان ميدهد كه خيلي قوي عمل نكرديم.»
موضوع ديگر روابط طايفه، اطرافيان و فاميل با اين خانواده است كه نشان ميدهد از مدتها قبل روابطشان با اطرافيان قطع شده بود و نشان ميدهد كه همسايهها، دوستان و فاميل هيچگونه مسووليتي نشان ندادهاند، بيتفاوت بودهاند كه حكايت از شكاف در تنگناي طايفهها و روابط اجتماعي دارد. ايشان اظهار داشته كه پسر خانواده مشكل روحي و رواني داشته است.
حادثهاي كه رخ داد در افكار عمومي سوالات بسياري را مطرح كرد: اينكه اساسا امكان دارد كه چنين واقعهاي خودكشي باشد؟ اينكه ممكن نيست موضوع قتل باشد؟
اما بررسيهاي پليسي نشان دادكه موضوع دخالت فرد يا افرادي ديگر در اين ماجرا امكان ندارد، چون درها و پنجرهها همه از داخل قفل بودند و امكان ورود شخص ديگري وجود نداشت و از طرف ديگر دستنوشتهها و يادداشتهاي برخي اعضاي خانواده حكايت از تصميم آنان براي اقدام به خودكشي داشت.
گرچه حضور يك دختر نوجوان 13 ساله كه قانونا طفل تلقي ميشود با شرايط صحنه و ارتكاب خودكشي مطابقت ندارد و به نظر ميرسد كه تحت فشار رواني از طرف پسر خانواده اين عمليات روي ايشان انجام شده باشد كه دستهايش را بسته و در شرايط خودكشي قرار داده باشند يا اينكه با فريب او و تحريكات روحي و رواني و طرح اوهام و روياهاي عجيب و غريب او را به وادي اين ماجرا كشانيده باشند، اما هر چه باشد اين ماجرا از چند منظر جاي بررسي دارد:
1ـ اساس روابط طايفگي و خويشاوندي كه در شهرستانهاي كوچك خصوصا استان اصفهان بسيار جدي و عميق است آيا به لحاظ شرايط اجتماعي و نابساماني موجود متزلزل شده است؟ چگونه ممكن است اين نهاد مستحكم اجتماعي دچار چنان سردي و كممهري شده باشد كه خانواده دردمندي كه سرپرستش را از دست داده است كلا به فراموشي سپرده باشند؟
پدر اين طفل 13 ساله آيا با دخترش تماس داشته يا خير از شرايط روحي او مطلع بوده و تلاش كرده است كه محبت او را جلب كند تا چنين واقعهاي بر ايشان رخ ندهد؟
2ـ موضوع توجه نهادهاي مراقب از جايگاه ويژهاي برخوردار است. تلاش مددكاران بنياد شهيد (اگر اكنون با قدرت تمام حضور و وجود داشته باشند) ميتوانسته جاي خالي بيمحبتيها، تنهاييها، رنجها و افسردگيها را پر كند. سزاوار نيست كه چنين خانوادههايي تنها بمانند و تازه پس از يك خودكشي دستهجمعي به فكر آنها بيفتيم. اين حادثه بايد زنگ خطري باشد تا نهادهاي مددكاري و ناظر را تقويت كنند، بودجه كافي و كارشناس لازم را دراختيارشان قرار دهند.
3ـ نقش سازمانهاي روانشناسي و روانكاري
در اين ماجرا مسوولان علت وقوع قضيه را افسردگي اين خانواده دانستهاند، مادر و پسر مبتلا به اختلال رواني بودهاند و به روانپزشكان مراجعه كردهاند پس مساله اختلال روحي و رواني و افسردگي اساسيترين علت وقوع خودكشي دستهجمعي در اين ماجرا محسوب ميشود، اينكه دختر 13 سالهاي خودكشي كرده شايد علتش افسردگي و اختلال رواني نباشد، اما او هم با فشار روحي و رواني از طرف سايرين به اين سرنوشت دچار شده است.
پس در اين ماجرا موضوع اختلال روحي و بيماري رواني نقطه قوت است، حفره ژرفي كه جامعه را به وادي غم و اندوهي باور كردني ميكشاند همسايهها، آشناها، همكاران و همه نزديكان اين خانواده عمري دچار ضايعه روحي هستند و خاطره اين ماجراي دردناك را نميتوانند فراموش كنند جامعه دچار حيرت شده، چون وقوع چنين وقايعي اصلا سابقه نداشته است.
وظيفه نهادهاي ناظر و مراقب اجتماع
بايد پذيرفت كه فقدان يك نهاد ناظر و پرقدرت كه شهروندان گرفتار را كمك كند، لازم و ضروري است. اين شهروند گرفتار نبايد حتما دچار سيل و زلزله باشد كه امدادگران به كمك وي بشتابند، بلكه بلايي به نام بيماري رواني و اختلالهاي عصبي و روانپريشي مسلما از سيل و زلزله بدتر و ويرانگرتر است، چرا به داد اين خانواده نرسيدند؟
چون آن نهادهاي قوي كه بايد ناظر و مراقب باشند يا وجود ندارند يا بودجه كافي ندارند يا نيرو ندارند. اين زنگ خطرها را بايد جدي گرفت، جامعه بيمار است و نياز به مراقبت دارد، نياز به درمان و امداد، تا دير نشده بشتابيم و اين حفرههاي ژرف را كه هر روز از جايي سر برون ميآورند، جدي بگيريم.